مروری بر کتاب «مقدمهای بر خاستگاههای نولیبرالیسم؛ مدلسازی اقتصاد از عیسی تا فوکو»
واژهها تاریخ خود را دارند و پیگیری این تاریخْ پرده از تحولاتی برمیدارد که تاریخنویسانِ رسمی کمتر به آن توجه کردهاند. «خاستگاههای نولیبرالیسم» کتاب جدیدی است که تاریخِ مفهومِ اقتصاد یا اویکونومیا را از دوران عیسیمسیح و آبای کلیسا برمیرسد. نویسندۀ این کتاب با بررسی تفاسیر و دفاعیات، مواعظ و مدایح، کتابها و نامهها و نیز اعتقادنامهها و متون رسمی کلیسا نشان میدهد که چگونه رابطۀ اقتصاد با سیاست و فلسفه زیروزبر شده است.
The Origins of Neoliberalism: Modeling the Economy from Jesus to Foucault: An introduction
11 دقیقه
دوتن لشم، ایمننت فریم — تفکر غربی عموماً حیات انسانی را بهمثابۀ طرحی در نظر گرفته است که در فضای سهبعدیِ اقتصاد و سیاست و فلسفه بسط مییابد. این روزها، همچون ایام گذشته، این سنت پایههایش را در آتن عصر کلاسیک قرار میدهد، زمانی که حیات عمومیِ سعادتمندانه و خودبسندانۀ۱ سیاست و حیات عزلتگزینانۀ فلسفه از اضافه و مازادی پروار میشدند که اقتصادْ خلق کرده بود. اقتصاد منحصر در حیطۀ خصوصی اهل خانه بود و از حیطۀ عمومی که سیاست آن را به اشغال خود درآورده بود، تماماً تفکیک شده بود. کتاب خاستگاههای نولیبرالیسم؛ مدلسازی اقتصاد از عیسی تا فوکو با پیگیریِ ردّ آن دسته از معانیای که به مفهوم «اویکونومیا»۲ (چنانکه یونانیان باستان میگفتند) الصاق شدهاند، تاریخی لغتشناسانه۳ را پیش میبرد. بدین ترتیب، این کتاب با محور قراردادن مفهوم اقتصاد، داستانی از تاریخ غرب را به گوش ما بازمیگوید که پیشازاین کمتر گفته شده است. این کتاب برای پیشبرد داستانش روایت تاریخی زمان حال را واژگون میکند؛ کتاب استدلال میکند که پیدایش «تدبیر رازی که از ازل در خداوندی پنهان شده بود که همه چیز را خلق کرده» (نامه به افسسیان ۹:۳)۴ در بستر مسیحیتِ یونانیزبانِ دوران باستانِ متأخر۵ نقشی سرنوشتساز در این تاریخ بازی میکند. همّ این کتاب معطوف به بازخوانی همین بخشِ فراموششده از تاریخ است و البته مأموریت کتاب منحصر به پرکردن شکافی نمیشود که در تاریخ اندیشۀ اقتصادی، تحقیقات فلسفی و نظریۀ سیاسی وجود دارد. روش پژوهشی خاستگاههای نولیبرالیسم نسب از تبارشناسی میبرد و با بهکارگیری این روش مبرهن میسازد که بازشناسی رازهای اقتصاد/تدبیر در دوران اولیۀ مسیحیت تأثیری شگرف در فهم انتقادی نولیبرالیسم و البته غلبه بر آن دارد.
خاستگاههای نولیبرالیسم برای رسیدن به این مقصود، مسیر پیدایش اقتصاد را از حیطۀ خصوصی رتقوفتقِ امور جاریِ خانه در دورانِ باستان تا حیطۀ عمومیِ اکلیسای۶ مسیحی پیگیری میکند. انتقال اقتصاد از حیطۀ خصوصی به حیطۀ عمومی بهموازات تغییر دیگری بود: از تدبیر منزل تا تدبیر رازهای الهی. خاستگاههای نولیبرالیسم با روایتِ تاریخ تفصیلیِ ظهور اقتصاد در جلوۀ شکوه الهی در دوران پیش از غسل تعمید امپراتور کنستانتین، این مطلب را آشکار میسازد که چگونه در دوران مابین شورای نیقیه (۳۲۵م) تا شورای کالسدون (۴۵۱م) اقتصاد/تدبیر مسیحی بهمنزلۀ اجرایی شدن و آشکارشدنِ نقشۀ الهی برای نجاتِ انسان، فهمیده و طرحریزی شد. خاستگاههای نولیبرالیسم با بررسی تفاسیر و دفاعیات، مواعظ و مدایح، کتابها و نامهها و نیز اعتقادنامهها و متون رسمی کلیسا بیان میکند که چگونه این مدلهای تازۀ اقتصادی رابطۀ اقتصاد را با سیاست و فلسفه زیروزبر کرده است. تکوین صورت روابط اقتصادی با سیاست و فلسفه در قرون بعدی این مطلب را آشکار میسازد که چگونه این صورت استثنایی منجر به پدیدارهای منحصربهفردی شده است که عموماً آن را با پیدایش عصر جدید مرتبط میدانند. از میان این پدیدارها میتوان به موارد زیر اشاره کرد: نگاه پیشرفتی به تاریخ، سوبژکتیویتۀ سیاسی، جدایی اقتصاد از الهیات، بدلشدن سیاست به کنیزک اقتصاد، کوچ ایدۀ آزادی از قلمرو سیاست به قلمرو اقتصاد، اقتصادزدگی حیات فلسفی، تعریف حالت اقتصادی بهعنوان وضعیتی استثنایی در نسبت با قانون و پیدایش جامعۀ (مسیحی) که غایت اصلیاش رشد اقتصادی است.
پدیدۀ رشد اقتصادی بیانگر این است که چگونه بازشناسی خاستگاههای نولیبرالیسم در اندیشۀ آبای کلیسا میتواند تیغمان را در نقد فاجعۀ نولیبرالیسم بُرانتر کند. این امر بهخاطر نقشی اساسی است که در طی یک قرن گذشته به پیدایش رشد اقتصادی، بهعنوان یگانه معیار سیاستگذاری اقتصادی و اجتماعی، نسبت داده شده است. در ابتدا توقف رشد اقتصادی در دوران «رکود بزرگ» سبب شد سیاستگذاری اقتصادی لیبرالیسمِ کلاسیک صبغهای کینزی به خود بگیرد. در دهۀ هشتاد میلادی سیاستهای تجویزی کینزیها جای خود را به سیاستهای نولیبرال داد که خود منجر به «کسادی بزرگ» شد. چنانکه صندوق بینالمللی پول اخیراً اعتراف کرده است، دربارۀ توانایی نولیبرالیسم برای خلق رشد اقتصادی، گزافهگویی و اغراق شده است. بههرروی به نظر میرسد که چشمانداز افول رشد اقتصادی در درازمدت که عموماً امروزه آن را با عنوان «کساد سکولار»۷ میشناسند، درها را بهروی تغییر بنیادین دیگری در سیاستگذاری اقتصادی گشوده است، نوعی سیاستگذاری رادیکال و درعینحال پیشرو. علاوهبراین، بهموازات اینکه ما با هولوهراس از پیامدهای فاجعهبار اعتیادمان به رشد اقتصادی بر محیطزیست خود آگاه میشویم، بازشناسی ریشههای این رشد در اندیشۀ مسیحیت دوران باستان متأخر ماهیت عجیبوغریبِ اعتیاد ما به رشد اقتصادی را آفتابی میکند. این بازشناسی به ما کمک میکند تا مدلی تازه برای اقتصاد درافکنیم، مدلی مانند اقتصاد غیررشدبنیانِ۸ دوران باستان و پیش از پیدایش مسیحیت یا اقتصاد رشدبنیانی از لونی تماماً دیگر، چنانکه دربارۀ زندگی اقتصادیِ خودِ مسیح به ما گفتهاند.
چنانکه در کتاب نشان داده شده است، مفهوم رشد اقتصادی را میتوان تا زمان گریگوری نیسا، یکی از آبای قرن چهارمی کلیسا، پیجویی کرد. گریگوری در پیوند با سنت فلسفۀ یونانی، مفهومی از ذات انسان بهعنوان موجودی درانداخت که خواستهایش در حیطۀ اقتصاد هیچ حدومرزی نمیشناسد. در پرتو این وضعیت تازۀ انسانی که خودْ محصول تمایز تازهتأسیس میان اقتصاد و الهیات بود، گریگوری سه نوع از خواستهای انسانی را از هم متمایز ساخت. از دید گریگوری، بسان بسیاری از اسلاف یونانیاش، نخستین نوع این خواستها نیازهای بدنی اولیۀ انسان است که انسانها در آن با سایر موجودات شریکاند. در نگرۀ گریگوری، این نیازها برای بقای گونههای موجودات زنده ضروریاند. برآوردهساختن چنین نیازهایی، فینفسه و از منظر اخلاقی، نه «خوب» است و نه «بد». دومین نوع این خواستها درواقع انحرافها و نابهنجاریهای شرورانهای است که متعلق به خواستهای طبیعی جسمانی است. او این انحرافات را نشئتگرفته از انقیاد عنانگسیختۀ نفس در مقابل خواستهای طبیعی جسمانی میبیند.
بداعت گریگوری در این دعویاش نهفته است که برآوردهساختن خواستهای جسمانی تا بدان اندازه که بقای انسان را تضمین کند، انرژیای را رها میکند که میتواند به نوع سوم خواست بدل شود: خواست انسان برای خدا. او توضیح میدهد که بالفعلکردنِ این خواست بهمعنای رشد توقفناپذیر تأله و خداگونگی۹ انسانی است. بهگفتۀ گریگوری، خواست انسان برای تألهْ موجِد رشد است و برخلاف خواستهای زمینی، انسان را در دایرۀ اقتصادی بستۀ خواست -اشباع- خواست محصور نمیکند و این امر بهخاطر ماهیت منحصربهفرد الوهیت بهعنوان ابژۀ خواست است. خداوند لایتناهی است و از همین رو در مردم خواستی سیریناپذیر بهسوی خود میآفریند. هانا آرنت در نقلقولی مشهور، خاستگاهِ رشدِ اقتصادیِ مدرن را به رهاکردن فرایند زندگی از قیدِ حدومرزهای موجود در حیطۀ خصوصیِ تدبیر امور زمینی و راندن آن به حیطۀ عمومی جامعه میداند. بهتبعیت از گریگوری، میتوان گفتۀ آرنت را بدینگونه تعبیر کرد که مؤلفۀ رشد که منحصر به نوع انسانی است، بر فرایندهای زوال و فروپاشیای که از طریق آن، حیات ارگانیک در محیط خانه آزموده و متوازن میشود، کاملاً فائق آمده و سیطره پیدا میکند. نهایتاً گریگوری نتیجه میگیرد که خواست سیریناپذیر انسان به امر الوهی خود ابژۀ خواست است و بدین ترتیب رشد، از آن حیث که رشد است، بدل به آزمون نهایی و غایت اقتصاد/تدبیر الوهی میشود که مؤمنان به اقتصاد/تدبیر مسیح، آن را ایجاد میکنند. علاوهبراین، از نگاه خودِ گریگوری رشد اقتصادی که چیزی نیست مگر الوهیشدن هر یک از اعضای جسم کلیسا، امری است که فقط در مقیاس جهانی کلیسای مسیح میتواند محقق شود.
خاستگاههای نولیبرالیسم بهتبع پژوهشهای تبارشناسانۀ میشل فوکو و جورجو آگامبن منشأ اقتصاد و دولت را در مسیحیت دوران باستان متأخر پی میجوید. خاستگاهها برای حصول به این مقصود، سیر بسط تعاریفِ حیطه و روش اقتصاد را از زمان جان استوارت میل تا گری بکر۱۰ پیگیری میکند. خاستگاهها چگونگی انقیاد انسانها ذیل اقتصاد بازارزدۀ نولیبرال را بازمیگوید، نظامی که انسانها را موجوداتی میبیند که در فضایی یکپارچه عمل میکنند که در آن هر ابژهای در کار خلق خواستی است که هیچگاه سیری نمیپذیرد. خاستگاهها هشدار میدهد که تلاش برای برآوردهساختن این خواستهای سیریناپذیر مسئول پیدایش اقتصاد رشدمحور است. پژوهش درباب خاستگاههای اقتصاد نولیبرال در آثار آبای کلیسا مُشعر بر آن است که سکولاریزاسیون اقتصاد که هنگامی رخ داد که اقتصاد از اکلیسای مسیحی به قلمرو بازار لیبرال کوچ کرد، مستلزم رادیکالسازی نظریۀ مسیحی دربارۀ رشد اقتصاد است تا از این محمل هر ابژهای و نه صرفاً ابژۀ الوهی، واجد خصیصهای شود که بتواند در انسانها خواستی نامحدود و سیریناپذیر بیافریند. بهبیاندیگر، سکولاریزاسیونی که محصول بازارزدگی اقتصاد/تدبیر مسیحی است، بر محور انتساب تصادفی و بیهدفِ توانایی الوهی برای آفرینش رشدی سیریناپذیر میچرخد و نه حذف خواست الهیشدنِ اقتصاد؛ مگر اینکه اقتصاددانان بخواهند این خواست را تحلیل کنند. آنچه اتفاق افتاد، نه حذف خدا از اقتصاد، بلکه خداشدن هر سوژۀ خواست و هر ابژۀ خواست بود. اگر این تحلیل را بپذیریم، معقول است که این جایگزینیِ دوسویۀ اقتصاد/تدبیر مسیحی را نوعی برخورد سوژۀ خواست، از یکسو و ابژههای خواست، ازسویدیگر بدانیم.
ارجاع کشف رشد اقتصادی به قرن چهارم و بر آفتاب انداختن ابعاد الهیاتی آن نشان میدهد که پیجویی خاستگاههای نولیبرالیسم در مسیحیت دوران باستان متأخر چگونه منابعی انتقادی برای دستوپنجه نرمکردن با نولیبرالیسم در جهان امروز به دست میدهد. چنانکه در کتاب گفته شده است، این مطلب زمانی بهتر فهمیده میشود که زمینۀ کوچ اقتصاد از اکلیسای مسیحی به بازار نولیبرال را بفهمیم و دریابیم که چگونه تمام حیطههای حیات انسانی از این طریق به اقتصاد بازارزدۀ دوران نولیبرال فروکاسته شد. امیدوارم که پژوهش تبارشناختی درباب خاستگاههای مسیحی اقتصاد بازارزدۀ نولیبرال در خدمت فلسفۀ سیاسیای باشد که مدل تازهای از اقتصاد و پیوندهایش با سیاست و فلسفه پیش کشد. شاید از این طریق بتوان مسیر تفوق بر اقتصادِ نولیبرال را هموارتر کرد.
اطلاعات کتابشناختی:
Leshem, Dotan. The Origins of Neoliberalism: Modeling the Economy from Jesus to Foucault. Columbia University Press, 2016
پینوشتها:
• این مطلب را دوتن لشم نوشته است و در تاریخ ۲۹ ژوئن ۲۰۱۶ با عنوان «The Origins of Neoliberalism: Modeling the Economy from Jesus to Foucault: An introduction» در وبسایت ایمننت فریم منتشر شده است. وبسایت ترجمان در تاریخ ۵ مهر ۱۳۹۵ آن را با عنوان «تاریخ نولیبرالیسم از عیسی مسیح آغاز میشود» و با ترجمۀ سید علی تقوینسب منتشر کرده است.
•• دوتن لشم (Dotan Leshem) مورخ سیستمهای اقتصادی و اندیشۀ سیاسی است و در دانشکدۀ علوم سیاسی دانشگاه حیفا تدریس میکند.
[۱] self-sufficient
[۲] oikonomia
[۳] philological history
[۴] آقای پیروز سیار در ترجمۀ عهد جدید این بند را اینگونه ترجمه کردهاند: «و اعطای آن راز را روشن سازم؛ این راز در خداوند که آفرینندۀ همه چیز است به روزگاران مکتوم مانده بود.» در ترجمۀ هزارۀ نو از کتاب مقدس نیز این بند اینگونه ترجمه شده است: «بر همگان طرح اجرای رازی را روشن سازم که طی اعصار گذشته نزد خدایی که همه چیز را آفرید، پوشیده نگاه داشته شده بود.» ترکیب «economy of mystery» که سنت پولس در این بند به کار برده است، بسیار مبهم است؛ مخصوصاً که در کتاب مقدس از عبارت god`s economy نیز سخن رفته است. این واژه در یونانی از ترکیب دو واژۀ oikos (خانه) و nomous (قانون) ساخته شده است و منظور از آن ادارۀ امور خانه و نظم و نسقدادن به امور برای جلب منفعت اهل خانه است. به همین دلیل برخی شارحان کتاب مقدس این واژه را به stewardship بازگرداندهاند؛ یعنی مباشرت و سرپرستی و هدایت. در سنت فلسفۀ اسلامی economy را به تدبیر منزل بازگرداندهاند که درواقع ترجمۀ لفظبهلفظ واژۀ یونانی است. من هم بنا به همین سنت و با تسامح economy را به تدبیر برگرداندهام که بهمعنای مصطلح واژه در زمان سنت پولس نزدیکتر است. نویسنده در جایجای متن معانی قدیم و جدید economy را در هم میآمیزد. به همین دلیل در برخی موارد چارهای جز استفاده از معادل مضاعفِ اقتصاد/تدبیر ندیدم [مترجم].
[۵] late antiquity
[۶] ecclesia
[۷] Secular Stagnation
[۸] non-growing economy
[۹] divinization
[۱۰] Gary Becke
تقدم گفتمان مسیحیت به اسلام و اینکه در ادیان ابراهیمی این مسیحیت است که به روشنی انسان شناسی منحصر به فردش را به اوج می رساند باید گفت چگونگی این نظریه شناخت می تواند به کل ادیان و فلسفه های پیش و پس از خودش تعمیم داده شود و به وسیله آن دیگر شناخت ها روشن تر گردد. اما باید به اعوعوجاج و ناراستی این شناخت هم پرداخت که هنوز از آن رهایی نیافته ایم، مهمترین ناراستی در شناخت منفی سازی اغراق آمیز از ماهیت انسان است که باید توجیهی از آن دریافت شود برای در انتقاد گرفتن انسان. این نگرش نه تنها کمکی نمی کند بلکه با چنین پیش فرضی سرآغاز هرگونه شناختی را نه اثبات و تایبد واقعیت بلکه رد آن قرار می دهد. در نهایت انسان باید با این امر منفی خودش را وفق دهد که به برهم زدن شناخت و کنش صحیح مطابق واقعیت می انجامد.به نظرم این همان چیزی است که مقاله سعی دارد بگوید. اما باید توجه داشت به همان نسبت که اقتصاد نولیبرالی متاثر از بنیانگزاران مسیحی است، اقتصاد سوسیالیستی هم چنین است. آیا نباید با توجه به این استدلال باید به تمام نظریه های دیگر هم به این تاثیر و تاثر پرداخت؟