آینده کشاورزیِ پایدار با فناوریهای هوشمند و تولید در مقیاس کلان گره خورده است
جمعیت جهان تا سال ۲۰۵۰ احتمالاً از نُه میلیارد نفر بیشتر خواهد شد و سهچهارم این جمعیت شهرنشین خواهند بود. برای تأمین امنیت غذایی چنین جمعیتی، به دو برابر کلِ غذایی که امروز در جهان تولید میشود نیاز داریم. لطفاً به این مسئله بیاندیشید و دست از نوستالژی میوههای دستچینشده از شاخه و گوشت و لبنیات محلی دست بردارید. تولید غذا به این شیوهها نه به نفع زندگی انسانهاست و نه به سود محیطزیست.
لوئیز اُ فرسکو، ایان — گوجه فرنگی یکی از مواد غذایی محبوب ماست، نمادِ پرآبوتابی از یک سبک زندگی خوب. تقریباً چیزی بهتر از این سراغ نداریم که روز تعطیل آخر هفته برای صبحانه برویم بازار، گوجههای تازه بخریم، توی آشپزخانه خوب بشوییمشان و در حالی که از درخشندگی و دانههای ریز درون آنها به وجد آمدهایم، خُردشان کنیم و بعد رویشان چند قطره روغن زیتون فرآوری نشده و شاید چند برگِ ریحون از گلدان پشت پنجره بریزیم و نوش جان کنیم. بهشت یعنی همین.
افراد کمی را میتوانید پیدا کنید که به گوجههای مینیاتوری آفتابخورده که در همۀ غذاخوریهای روستایی خوشمنظرۀ ایتالیا عرضه میشوند علاقهای نداشته باشند. یا باغچههای سبزیجاتی که در آنها شاخههای هر بوتۀ گوجه با دقت با ربانهای سبز رنگ بسته شدهاند، و میوهها با محبت ومراقبت فوقالعادهای کشت شدهاند. احتمالاً احساس میکنید چنین گوجههایی که به صورت ارگانیک در مزارع کوچک پرورش مییابند، بازتابی از سنت و تاریخاند. شاید اینطور فکر کنید که با کشت ارگانیک، این محصولات اصالت، صداقت و درستیِ بیشتری کسب میکنند و همچنان در مقیاس کوچک و ترجیحاً محلی تولید خواهند شد.
اما واقعاً این گوجهها چقدر «خوب»اند؟ و این «خوب» دربارۀ آنها به چه معناست؟ آیا این گوجههای دستچین شده که در بساط کشاورزان به فروش میرود از دید تخصصی واقعاً بهترند، یا اینکه فقط باعث میشوند که احساس کنیم مصرفکنندگان بهتری هستیم، یا حتی انسانهای بهتری؟ اگر گوجههای ارگانیک صرفاً ابزاری برای یک مغالطۀ احساسی باشند، پس لازم است تا نگاهی بیطرفانه به چگونگی پرورش آنها از دیدگاه پایداری۱ داشته باشیم.
اصل اول در منطقِ بازارهای محلیِ کشاورزان این است که مسیر بین برداشت محصول تا سفرۀ مصرفکننده باید تا حد امکان مستقیم و بیواسطه باشد. این مطلب در صورتی که کشاورزان در مکانی نزدیک به مصرفکنندگان اقامت داشته باشند سخن درستی است. اما عرضۀ زمین در مناطق شهریْ محدود، قیمت آن گران و اغلب آلوده و نامناسب برای کشتوکار است. بعلاوه حتی در زنجیرهای کوتاه میان مزرعه تا سفره، محصولات امکان خراب شدن دارند. گوجه تازه فاقد حیات نیست، بلکه همانند تمام محصولات تازه، بعد از برداشت هنوز ارگانیسمی زنده و دارای متابولیسم فعال است که بستری حاصلخیز برای میکروارگانیسمها بهوجود میآورد و باعث فساد سریع گوجهها میشود. تازگی به خودیِ خود بهمعنای پایداری نیست و تا زمانی که زنجیرۀ تأمین سازماندهیشدهای وجود نداشته باشد، تلفات محصول میتواند قابلملاحظه باشد و این به معنای هدر رفت زمین، آب، انرژی و مواد شیمیایی است که برای تولید مورد استفاده قرار گرفته و به کلی دورریز شده است. کوتاهکردنِ زنجیره میتواند استدلال مناسبی برای وجود بازارهای محلی باشد، اما در واقعیت اینگونه نیست. همه چیز بستگی به حملونقل، انبار و سرعت دارد. محصولاتی با بستهبندیِ نامناسب ظرف چند ساعت ضایع خواهند شد.
به لطفِ دههها تحقیق، اکنون فعل و انفعالاتِ متابولیسم در گیاهان و میکروارگانیسمها برای ما فهمپذیر شده است. به کمک ترکیبهای غیر مضر گازی، به توانایی طراحی سیستمهای حملونقل با تکنولوژی بالا و روشهای انبارداری دست یافتهایم که ما را قادر میسازد روند فاسدشدن را کُند یا حتی متوقف کنیم. ریزپردازندههای متصل به کانتینرها سیگنالهایی برای تنظیم دما و ترکیب گازها ارسال میکنند، به نحوی که روند رسیدهشدنِ محصولات طبق برنامه و دقیقاً همزمان با تحویل محصول تکمیل شود. بههمینترتیب، برای جلوگیری از هدر رفت مواد غذایی در فروشگاهها، روشهای بستهبندی توسعه یافتهاند تا عمر انباری محصولات را افزایش دهند. نکته جالب آن است که: روشهای نوین بهوسیله کیسهها و محفظههای پلاستیکیِ تجزیهپذیرِ زیستی توانستهاند محیط مناسبی درونِ بستهبندیها بهوجود آورند و هدر رفت محصولات را کاهش دهند. همچنین شستشوی صنعتیِ سبزیجات بستهبندی شده و خُرد شده باعث صرفهجویی در مصرف آب در مقایسه با شستشو در سطح خانوار میشود.
در مورد نیروی کار چطور؟ اگرچه کلمه «دستچین» برای مصرفکنندۀ شهری یا افراد مشغول به باغبانی تفریحی جذاب به نظر میرسد، اما این فعالیتِ یدی برای تمام طول روز فعالیتی پرمشقت است. اجرت کار ناچیز و امنیت شغلی نزدیک به صفر باعث میشود عده اندکی خواهان انجام چنین فعالیتی باشند. و در رأس این معایب، با بازدهیِ پایین کشاورزی ارگانیک روبهرو میشویم. حال ببینیم چه جایگزینهایی وجود دارد: برداشت سبزیجاتی مثل گوجهفرنگی به وسیلۀ رباتهای هوشمند که پس از ارزیابی میزان رسیدگی میوهها توسط دوربین، با دقت آنها را میچینند؛ و استفاده از فناوریهای هوشمند برای تعیین میزان مناسبِ استفاده از کودها در هر مرحله از رشد گیاه که طعم و بافت محصول را ارتقا داده و میزان کل مصرف کود را کاهش میدهد. نتیجه آنکه، در گلخانهها هر متر مربع از بوته گوجه بیش از ۷۰ کیلوگرم گوجه مرغوب برای استفاده در آشپزخانۀ مصرفکننده تولید میکند.
زمانی که موضوعِ تازگی را مد نظر قرار میدهیم، باید به این نکته نیز دقت کنیم که در واقع شاید سس گوجه فرنگی برای ما از گوجههای تازه بهتر باشد، نه فقط به خاطر صرفۀ اقتصادیِ آن (گوجههای نهچندان مرغوبی که در سس گوجه استفاده میشوند در صورت استفادهنشدن در سس باید دور ریخته شوند). اگرچه گوجههای تازه کمک کننده رژیمهای سلامت هستند، دستگاه هاضمه انسان سازگاری لازم برای استخراج اغلب مواد مغذی از گوجه تازه را ندارد. گوجهها زمانی که پخته میشوند و یا از طریق فرآوری به سس و رب تبدیل میشوند به مراتب مغذیتر هستند. بنابراین سس گوجه تا زمانی که مملو از شکر و نمک نشود چیز بدی نیست. در واقع مدارک فزایندهای وجود دارد که نشان میدهند اکتشاف آتش و پخت و پز، یعنی حرارت دهیِ غذا، امری ضروری در تکامل مغز انسان بوده چرا که باعث جذب بهتر مواد مغذی شده است. علاوه بر آن خشککردن و دودیکردن، نگهداری از مواد غذایی فاسد شدنی را بهبود میداده و شاید دستیابی به رژیمهای غذایی متنوع و تقسیم کار را تسهیل میکرده است
اما به طور حتم شما این اعتراض را خواهید شنید که گوجههای پرورش یافته در باغچهها و در مقیاس کوچک طعم مطبوعتری دارند. اینطور نیست! از طریق آزمایشهای دوسوکور۲ اثبات شده که آدمها قادر به تشخیص گوجههای گلخانهای یا گوجههای پرورش یافته بدون کود شیمیایی از روی طعم و مزۀ آنها نیستند. بر اساس گزارشهایِ پژوهشگران هلندی که این آزمونها را انجام دادهاند، طعم گوجه بیشتر وابسته به نوع آن است و نه روش پرورش آن. مهمتر آنکه، محیط و بستری که در آن غذا را صرف میکنید همه چیز را تعیین میکند. گوجههایی که در خانه میخورید، هرگز طعم و مزۀ گوجههایی را ندارند که تا لحظهای پیش از مصرف، از شاخه جدا نشدهاند و آنها را همراه پنیر موزارلا و روغن زیتون در مناطق روستایی ایتالیا صرف میکنید. اینها موضوعاتی است در حوزه علم روانشناسی و ذائقه شناسی، نه شیمی و زیستشناسی.
در تقابل کامل با شعارهای ِکشاورزی ارگانیک، این گلخانههای مدرن هستند که طلایهدارانِ کشاورزی پایدار هستند. طرحهای آزمایشی نشان میدهند که گلخانهها نهتنها دیگر مصرفکنندۀ مطلق انرژی نیستند، بلکه توان تولید انرژی مضاعف برای گرمکردن کامل محلۀ مجاور خود را دارند، که این کار مهم با ذخیرهسازیِ حرارت مازاد در فصل تابستان درون آبهای زیرزمینی و استفاده از آن در فصل زمستان دستیافتنیست. از آنجایی که گیاهان تنها از قسمت اندکی از طیف خورشیدی برای فوتوسنتز استفاده میکنند، فناوریهای نوین این امکان را برای ما فراهم ساخته تا کاربردهایی برای مابقیِ طیف خورشیدی بیابیم. همچنین گلخانهها از گاز دیاکسیدکربن باقیمانده از فعالیت صنایع برای بهبود رشد گیاهان بهره میبرند چنانچه در هلند از دیاکسیدکربن ِحاصل از تولید گاز طبیعی، به طور معمول، در کشاورزی استفاده میشود. تصور جدید ما از گلخانهها بهعنوان تولیدکنندگان انرژیْ فرصتهای جدیدی را پیش روی ما گشوده تا با ساخت آنها در مناطقی با آب و هوای خشک و گرم از انرژی ذخیره شده به منظور خنک سازیِ اماکن استفاده کنیم.
اما انرژی تنها یک جنبه از محصولات پایدار است. آب نیز به همان میزان حائز اهمیت است. از این منظر نیز گلخانهها مصرفِ منابع را بهبود بخشیدهاند. در بهترین شرایط، تولیدِ هر کیلوگرم گوجه فقط نیازمند چهار تا شش لیتر آب است چرا که آبی که توسط گیاهان تبخیر میشود قابلیت جمعآوری و استفادۀ مجدد دارد. این در حالی است که مطابق مطالعات منتشر شده در ساینس دایرکت در سال ۲۰۱۵ میزان آب مورد نیاز برای تولید همان یک کیلو گوجه در فضای باز یا گلخانههای روباز برابر با ۶۰ لیتر است. از آنجایی که آب در گلخانهها امکان استفادۀ مجدد را دارد، آفات از آن دور میمانند. در محیط کنترل شده، میتوان استفاده از آفتکشها را به حداقل رساند و یا از کنترل کنندههای زیستی مانند حشرات شکارگر استفاده کرد.
علوم کشاورزی گامهای مهمی در اصلاح نژاد گوجهها برداشتهاند، محصولاتی با مقاومت بالا در مقابل امراض و آفات یا طول عمر انباریِ بیشتر وطعم مطلوبتر نتیجه این تلاشهاست. در همین حال، آخرین روشهای ژنتیکی و زیستی، درک ما را از گوناگونی ژنتیکی گوجهها افزایش داده و فرآیندِ اصلاح نژاد را بهبود داده است. البته این روشها همواره منتهی به اصلاح ژنتیکی گوجهها نمیشود. برای آنکه چنین اصلاحی صورت گیرد نیاز به بکارگیری ژنهایی از سایر گونهها است مانند آنهایی که منجر به بالارفتن محتویات ویتامینی در سیبزمینیهای شیرین میشوند یا استفاده از باکتریهایی که مقاومت در برابر قارچها را افزایش میدهند.
واقعاً منظور ما از پایداری چیست؟ تلاشهای زیادی برای تبیینِ تعریفی دقیق و سنجشپذیر از این واژه انجام شده است. واژهای که اولینبار در گزارش برانتلند (۱۹۸۷)، ضمنِ توضیحاتی در خصوص توسعه منصفانه، که معیشت نسلهای آینده را به خطر نیاندازد، برای نخستین بار وضع شد. ریشۀ این مفهوم به قرن نوزدهم و تلاشهای علم جنگلداری برای یافتن میزان چوبی که میتوان از جنگل استخراج کرد بدون آنکه به باروری آن در آینده صدمهای وارد شود، باز میگردد. پس از آن، در طی گفتگوهای اجلاس زمینِ سازمان مللمتحد در سال ۱۹۹۲ و متعاقب آن اهداف توسعه هزاره به مفهوم «احترام به مردم، سیاره زمین و ثمراتش» تکامل یافت. تعریف گزارش برانتلند همچنان در معرض تفاسیر گوناگون قرار دارد، چنانچه اخیراً در سپتامبر ۲۰۱۵ برای اتخاذ «اهداف توسعهایِ پایدار»، توسط مجمع عمومی سازمان ملل مورد بحث و گفتوگو قرار گرفت.
از دیدگاه صرفاً تخصصی، هدف تولید پایدار ایجاد توازن بهینه بین ورودی و خروجیِ تولید است، که شامل عوارض جانبیِ ناخواسته مانند انتشار گازهای گلخانهای، کود، مواد شیمیایی و آلودگی آب نیز میشود. تولید پایدار قوانینی دربارۀ مقیاس و یا روش تولید تجویز نمیکند و منعی برای فناوریهای خلاقانه که باعث بهبود نسبت ورودیها و خروجیهای تولید میشوند و هزینههای محیطی و اجتماعی را کاهش میدهند، ندارد. بنابراین پایداری به عنوان مفهومی مهم ما را مجبور به تفکر خارج از چارچوبهای رایج میکند.
یک مثال خوب، طرز نگاه جدید ماست به زنجیره غذایی بهعنوان آبشاری پیوسته از تولید، که محصولات فرعی و یا دورریز در هر مرحله، ورودی فرآیندهای جدید میشوند. مثلاً سیبزمینی صنعتی که تولیدکنندۀ نشاسته است را در نظر بگیرید (که متفاوت از سیبزمینی خوراکی است). در گذشته تمام محتویات آن به جز نشاسته درون رودخانهها ریخته میشد که منجر به مشکلات اساسی در کیفیت آب و مرگومیر ماهیها میشد. اگر چه با اجباریشدن تصفیۀ فاضلابها مشکلات زیستمحیطی آن مرتفع شد، اما همچنان بیشترِ سیبزمینی دور ریخته میشد. امروزه بیشتر دور ریزها مانند پروتئینها و فیبرها مجدداً بهعنوان محتویات صنایع غذایی و خوراکِ دام مورد استفاده قرار میگیرند. همینطور، صنایع لبنی دریافتهاند که آب پنیر باقیمانده از فرآیند تولید پنیر، مادهای ارزشمند برای محصولاتِ حوزۀ غذا و سلامت است. گام بعدی در فرآیندهای غذایی معطوف به بازیابی مولکولهای ارزشمند مانند آنزیمها و مواد معدنی است که میتوانند بدون استفاده از آب و انرژی مضاعف در صنایع غذایی مورد استفادۀ مجدد قرار گیرند.
البته تفکر ما در مورد پایداری نباید صرفاً محدود به بهینهسازیهای فنی یا کارامدیِ بیشترِ هزینهکردها باشد. ابعاد فرهنگی نیز باید در نظر گرفته شوند. مصرفکنندگان شهری در ایالات متحده و سایر کشورهای متمول شاید همواره به جنبههای انسانیِ کشاورزی در مقیاس کوچک و سنتی واکنش مثبتی داشته باشند. اما ما باید روی واقعیتهای حال و آیندۀ تولیدات غذایی تکیه کنیم. این عقیده که تنها کشاورزی در مقیاس کوچک و غیر مکانیزه و بدون استفاده از مواد شیمیایی احترام به تنوع زیستی است و سنت راهگشای آیندۀ ماست، عقیدهای واهی و گمراهکننده است. در واقعیت، کشاورزی در مقیاس کوچک و بدون غنیسازی خاک و با محصولات تکساله یا چرای بیرویه در مناطق گرمسیر، دلایل اصلی تخریب خاک و جنگلهاست. واقعیت این است: کشاورزانی که تعدادشان روزبهروز کاهش مییابد، مجبور خواهند بود اَبَرشهرهای در حال رشد مستمر را تغذیه کنند.
در حال حاضر حدود ۵۷۰ میلیون مزرعه در سراسر جهان غذای بیش از هفت میلیارد جمعیت زمین را تولید میکنند. که ۵۰۰ میلیون از آنها را مزارع خانوادگی تشکیل میدهد که اغلب آنها (۴۷۵ میلیون) کمتر از دو هکتار وسعت دارند. مازادی که آنها تولید میکنند به سختی میتواند جمعیت شهریِ در حال رشد را تغذیه کند. هر سال تعداد کشاورزان کاهش مییابد و متوسط سن آنها به سرعت رو به افزایش است. پسران و دختران آنها در جستجوی وعدههای زندگیِ مدرن دسته دسته به شهرها مهاجرت میکنند و بیکاری را به کار پرمشقت و نامطمئنِ درون مزارع ترجیح میدهند. اگر بخواهیم محصولاتی پایدار و در مقیاس کوچک داشته باشیم، هزینههای گزاف آن را نهتنها مصرفکنندگان (که اغلب آنها خود گرفتار فقر مالیاند) که حتی کشاورزان نیز باید بپردازند.
نسل جدید کشاورزان نیازمند کمک برای افزایش بهرهوری وکاهش سختی کار و اثرات منفی زیستمحیطیاند. چالش کنونی بر سر حفظ محصولات سنتی نیست، بلکه بر سر حفظ سنت است از طریق تلفیق آن با پیشرفتهای عظیم علمی و خلق سیستمهایی پایدار که اغلبِ اهداف ما را برآورده کنند. شکلِ تحقق این امر وابسته به موقعیتهای متفاوت اقتصادی و بومشناختی خواهد بود. اما منابعی مانند آب، زمین و نیروی کار باید به شکلی کارا استفاده شوند و دور ریزها مانند برگ و ساقههای گوجه یا میوههای آسیبدیده باید به شکلی مجدداً در زنجیرۀ غذایی مورد استفاده قرار گیرند.
تشخیص اینکه کدام روش تولید ِگوجه پایایی بیشتری دارد، نیازمند تعیینِ اهداف شماست. گلخانهها در مورد استفاده کارآمد از منابع انتخاب اول محسوب میشوند، هرچند که علیرغم اشکالات فنی، شاید ترجیح شما تنها سبزیجاتی باشد که در پرورش آنها از کود شیمیایی استفاده نشده است و لذا شما محصولات ارگانیک را انتخاب میکنید. به بیان دیگر، پایداری همواره بدهبستانیست بین جنبههای غیرقابلقیاس. این بدان معنی نیست که هیچ تفاوت حقیقی وجود ندارد: گوجههای گلخانهای قطعاً برای محیطزیست بهترند همانگونه که سیستمهای بستهبندیِ با سطح بالای فناوری.
نکتۀ غیرمنتظره در بحثِ پرورش گوجه آن است که، سیستمهای تولیدی با تکنولوژی بالا محصولاتی با بیشترین بازدهی و کمترین استفاده از منابع به ازای هر کیلو و همچنین کمترین هدررفت تولید میکنند. شاید شما به کارایی یا بازدۀ بالا علاقهمند نباشید، اما مشکل آن است که بازده پایین در کشاورزی ارگانیک، زمین بیشتری برای تولیدِ همان میزان محصول نیاز دارد، در نتیجه زمینهای بکر و دست نخوردۀ کمتری برای حفاظت باقی خواهند ماند. وانگهی، دقیقاً به دلیل همین سرمایهگذاری بر روی کارایی است که زمان و فضای بیشتری برای پرداختن به حفظ طبیعت، فراغت و هنر در اختیارمان قرار میگیرد.
اگر میخواهیم به کشاورزی و فرآوری مواد غذایی در مقیاس کوچک ادامه دهیم، باید بهایی را که در قالب هزینههای مصرفکننده، دسترسی به غذا، امنیت غذایی و زمین میپردازیم، شناسایی کنیم. کوچکی به خودیِ خود نه پایدار است و نه زیبا. شاید اقرار به این مطلب دلخواه ما نباشد، اما نوستالژی ما از زندگی بر پایه کشاورزی اساساً محافظه کارانه ویا حتی لادیسمی۳ است. این نوع نگاه، سرکوبکنندۀ تفکر خلاق است. کمتر از پنج نسل قبل، پیش از چیرگیِ تجارتِ کشاورزی بر تولید محصولات غذایی، از هر ده نفرْ هشت نفر در معرض فقر و کمبود غذا قرار داشتند. این دورۀ تاریخ به خوبی و به طور خاص در رمانهای چارلز دیکنز مستند شده است. صد سال پیش، طبق مطالعات جیووانی فدریکو برای مؤسسۀ یوروپین یونیورسیتی در شهر فلورانس، با عنوان رشد محصولات کشاورزی جهان۴، هر کشاورز در اروپا و ایالات متحده توانایی تأمین غذایِ کمتر از بیست نفر را داشت، رقمی که اکنون ده برابر افزایش یافته است.
مثلاً در مورد گوجه میدانیم که جزو اقلام کمیاب در رژیم غذایی مردمِ اروپای شمالی و امریکا در نیمه اول قرن پیش بود و کاملاً محصولی فصلی به حساب میآمد. اگرچه اولین گوجهها از امریکای مرکزی در اواخر قرن شانزدهم وارد اروپا شد، اما زمانی در همه جا فراگیر شد که سربازان امریکایی برای خدمت نظامی به ایتالیا آمدند و گوجههای محلی را مصرف کردند و با خود به عنوان خوراکی محبوب به کشورشان بردند که بیشترین استفادۀ آن در سس پیتزا و پاستا بود. تجارت، گلخانههای مدرن و معرفی انواع جدیدی از این میوه، متعاقباً میزان تولید و دسترسی به آن را افزایش داد.
پیشرفت علمی در قرن گذشته هزینههایی نیز به بار آورده است. از آن جمله: تغییر و گاهی تخریب زیستبومهای زمینی و دریایی، بر چرخههای زیستی-زمینی-شیمیایی مانند سیستمهای آبوهوایی نیز تأثیر گذاشته و نقش مستقیمی در مشکلاتِ مربوط به زیستِ حیوانات و شرایط نیروی کار داشته است. اما علم و فناوریهای نوین میتواند به حل این مشکلات کمک کرده و چنین خواهد کرد. همین حالا، بیشترین بهایی که ما برای موفقیتهای گذشتهمان میپردازیم، رشد فاصله است بین کشاورزی و درک عمومی از اینکه مواد غذایی چگونه به سفرههای ما میرسند. از قضا، آنهایی که بیشترین سود را از پیشرفتهای علمی و رشد ثروت میبرند، بیشترین تردید را برای سودمندیِ آنها در آینده دارند.
به نظر میرسد ما از بهار خاموش۵ (۱۹۶۲) اثر ریچل کارسون درسهایی فراگرفتهایم. استفاده از کودهای شیمیایی و آفتکشها به شدت در همه اقتصادهای پیشرفته کاهش پیدا کرده است و مواد سمی موجود در محصولات نیز همینطور. اکنون ما به طور متوسط فقط با ده درصد ِآفتکشهایی که در گذشته استفاده میکردیم به بازدهیِ چندین برابری نسبت به چهل سال پیش دست یافتهایم. حال آنکه در سیستمهای بستۀ مورد استفاده در گلخانههای نوین اساساً نیازی به آفتکشها نیست.
افکار عمومی با سرعت کمتری تغییر میکنند. استفاده از مواد شیمیایی همچنان، در بیشتر مواقع، مترادفِ تخریب محیط زیست قلمداد میشود. این تصور نادرست منجر به رویگردانیِ مردم از علم و فناوری خواهد شد. ما نمیتوانیم به سیستمهای کشاورزیِ معیوبِ قرون گذشته باز گردیم که قحطی و مشکلات برداشتِ محصول را با خود به همراه داشتند. ما باید علم و ابداع را هر چه بهتر تحت کنترل بگیریم تا قادر به تأمین مواد غذایی برای بیش از نُه میلیارد انسانِ غالباً شهرنشین تا سال ۲۰۵۰ باشیم، و در این راستا باید مواد غذایی و محصولات کشاورزی دو برابر شوند.
موفقیتهای گذشته نباید ما را راضی نگه دارد. چالشها چند برابر شدهاند. ما احتیاج به سیستمهای غذاییِ پایدار، انعطافپذیر و کارآمد در مصرف منابع داریم. با تمرکز بیش از دو سومِ جمعیت جهان در شهرها، نیاز به نیروی کار کارآمدتر و ماشینیشده به شدت محسوس است. امنیت غذایی در تمام زنجیرۀ مواد غذایی و به خصوص در محصولات حیوانی باید به شدت تحت نظر قرار گیرد.
پایداری تا حد امکان نیازمند چرخههای بسته است و این یعنی جایگزینیِ منابع غیرقابلبازیافت و همچنین کاهش انتشار گازهای گلخانهای. و تنهاکشاورزی دقیقِ مبتنی بر دانش زیستی، سیستمهای اطلاعات جغرافیایی و فناوری اطلاعات قادر به دستیابی به این مهم است.
اگرچه اجرای چنین کاری به نظر دلهرهآور میرسد، اما انجام آن با فناوری کنونی کاملاً عملیست، به شرط آنکه اقتصاد مناسب، سیاستگزاری و مشوقهای قانونی، مانند قاعده «جریمۀ آلودهکنندگان»۶، نیز وجود داشته باشند. این بدان معناست که علم و نوآوری بهتنهایی و بدون تعامل جامعه در فرآیند توسعۀ دانش، قادر به تولید راهحل مناسب نیست. این تعامل به معنای جمعآوری انبوهی از نظرات گزینشنشدۀ افراد نیست. این مغالطه که حق همیشه با مشتری-شهروندان است، وارد قلمرو سیاست و رسانه شده است. مصرفکنندگان اغلب خواستههایی راحتطلبانه دارند، خواستههایی مانند: داشتن رفاه سوئدیها، نرخ مالیات ایالات متحده، گرهگشایی از مسائل غامض کشاورزی، غذای ارزان از مزارع کوچک که در آن همه کارها با دست انجام شود و حیوانات در مرغزارهای پر گل مشغول بازی باشند.
مقصود این نیست که بازار محلی کشاورزان را کنار بگذارید. اما این را نیز مد نظر قرار دهید که انتخاب گوجههایی از میان نیم دوجین گونههای مختلف در فروشگاه محلهتان، بردن آنها به منزل و خردکردن آنها و چکاندن مقداری روغن زیتون فرآورینشده بر روی آنها نیز میتواند شما را به مصرفکنندهای خوشحال بدل کند. به بشقاب خود نگاهی بیاندازید: دههها بهبود ژنتیکی، سیستمهای هوشمندِ استفاده از آب و کود، ریزپردازندههایی برای حمل و نقل و رسیدهشدنِ به موقع میوهها، همه و همه به قیمتی مقرون به صرفه.
اگر به آنچه میگویم باور ندارید، سعی کنید یک بوته گوجه را پرورش دهید. درون گلدان پشت پنجره یا در باغچه. احتمالاً گوجههای شما بر روی شاخه پژمرده میشوند یا خوراک سایر گونههای گرسنه میگردند. این کار حس تحسین را نسبت به همۀ کسانی که تلاش میکنند تا گوجههایی بینقص را به سفرۀ شما برسانند در شما ایجاد خواهد کرد: کشاورزان، فرآوران محصولات، دانشمندان، سبزیفروشان، خردهفروشان. آنها به احترام و پشتیبانی ما نیازمندند تا گوجههایی پایدارتر تولید کنند، و سپس غذای مورد نیاز جهان را تأمین کنند.
پینوشتها:
• این مطلب را لوئیز اُ فرسکو نوشته است و در تاریخ ۱۰ نوامبر ۲۰۱۵ با عنوان «Splat goes the theory» در وبسایت ایان منتشر شده است. وبسایت ترجمان در تاریخ ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۶ این مطلب را با عنوان «افسانۀ محصولات ارگانیک را دور بریزید» و با ترجمۀ مهدی رضایی منتشر کرده است.
•• لوئیز اُ فرسکو (Louise O Fresco) رئیس دانشگاه و مرکز تحقیقاتی واخنینگن در دانمارک است. او اخیراً دستیار مدیر کل سازمان غذا و دارو در سازمان ملل متحد بوده است. آخرین کتاب او همبرگرها در بهشت (Hamburgers in Paradise) نام دارد.
[۱] sustainability
[۲] Double-Blind: در آزمایشات دوسوکور عواملی که میتواند باعث منحرف شدن نتیجه آزمایش شوند هم از دید شرکتکننده و هم از دید مسئول (یا مسئولان) انجام آزمایش مخفی میمانند.
[۳] Luddite: لادیسم یک جنبش اجتماعی از صنعتگران نساجی بریتانیا در قرن نوزدهم بود که عمدتاً بوسیله تخریب ماشین آلات بافندگی، در برابر تغییراتی که بر اثر انقلاب صنعتی ایجاد شده بود، اعتراض کردند.
[۴] The Growth of World Agricultural Production, 1880-1938
[۵] Silent Spring
[۶] polluter pays: قاعدهای که در قوانین محیط زیست به تصویب رسیده تا گروهی که مسئول آلودگی هستند مجبور به پرداخت تمام هزینهها بابت صدمات وارده به محیط زیست شوند.
الگوریتمهای سرگرمیساز برای کار با دانش باستانی حاصل از متون و فضاهای مقدس طراحی نشدهاند
احساس کسلی وقتی پیدا میشود که موضوعِ توجه ما دائم تغییر کند