«فرهنگ» جدیدترین کتابِ تری ایگلتون است که او را «جرمی کوربینِ دانشگاه» میدانند
کتاب جدید تری ایگلتون، با عنوان «فرهنگ»، همچون آثار دیگر او عمیق و چالشبرانگیز است. پیش از این بریدهای از این کتاب را که به نقدِ ایگلتون از وضعیت امروز دانشگاهها اختصاص داشت، در ترجمان خواندید. یکی دیگر از مضامینِ اصلی کتاب، هماوردیهای دیدنی او با میراثِ متفکرانی است که تعریفی از فرهنگ ارائه کردهاند. این یادداشت شرحی از این هماوردیها با ادموند برک، یوهان هردر و اسکار وایلد را ارائه میدهد.
ملانی مکدونا، نیو استیتسمن — تری ایگلتون، جرمی کوربینِ دپارتمانهای ادبیاتِ انگلیسی در دانشگاه، دربارۀ فرهنگ نوشته است. برای اولین بار نیست و امیدوارم برای آخرین بار نیز نباشد که به این موضوع میپردازد. اما هرچند او پیشازاین نیز با تلخیای که دیگر تبدیل به برندِ او شده و دیدگاههای عجیبوغریبش دربارۀ پستمدرنیسم به این موضوع پرداخته بود، هنوز چیزهای جدیدی باقی مانده است. یکی از اصلیترینهای آن، نقدهای تندوتیز به بلاهتهای معاصر است: تقلیل دانشگاهها به مکانهایی برای آموزشهای تعالیبخش؛ مفهومِ گزینشیِ فضاهای امن در بحث؛ صنعت فرهنگ بهعنوان بخشی از تولید ناخالص داخلی. کسانی که هیجانزده بهنفعِ سرمایهگذاریِ عمومی در هنرها یا دانشگاهها استدلال میکنند و میگویند سودِ بازگشتیِ اقتصاد معرفت بسیار بالاست، اینجا فایدۀ چندانی نخواهند برد.
اندیشههای پروفسور ایگلتون درباره آنچه فرهنگ را میسازد –مثلاً شیوۀ زندگیِ ملی، نظام خاص تربیتی که ما را قادر میسازد همچون یک نوع به بقای خود ادامه دهیم، یا مجموعهای از آموزههای متمدنانۀ رایج در میان نخبگانِ اروپایی- حتی اگر اندیشههایی قانعکننده نباشد، جالبتوجه است و نمیتوان با بنیادهای آن مخالفت کرد: «طبقهای حرفهای از هنرمندان و روشنفکران، همانطور که مارکس تشخیص میدهد، تنها زمانی ممکن میشود که همۀ مردم مجبور نباشند همۀ زمانِ خود را کار کنند.» او بهسرعت توجه ما را به بخش زیادی از این نظریه و زبانِ تخصصیِ آن جلب میکند و به نظر میرسد زمانی که همه چیز گفته شد، او از ایدۀ ویتگنشتاین از فرهنگ راضی است: فرهنگ فقط هست؛ فرهنگ کاری است که انجام میدهیم.
بخش عمدهای از کتاب حولِ محور افرادی میگردد که برای آنان فرهنگ و سیاست به هم گره خورده است: ادموند برک و اسکار وایلد؛ اما همینطور سوئیفت، هردر، ویلیام موریس، تی.اس.الیوت و سوژۀ فکریِ ایگلتون، یعنی ریموند ویلیامز. عجیب نیست که سه تای اول پروتستانهای ایرلندی هستند: اینجا تنش مفیدی بین سیاستِ بهرهکشی در خانه، امتیازاتِ انحصاریای که آنان به زورِ طبقه و مذهبشان به دست آوردهاند و موقعیتِ آنها در میانِ نخبگانِ فکریِ انگلیسی وجود دارد.
شاید بهترین مقاله دربارۀ برک است. ممکن است او مهمترین محافظهکار باشد؛ اما همدلیِ عمیقی با طغیانِ خشن در ایرلند داشت و یکی از منتقدانِ زبانآورِ بردهداری بود. آنطور که ایگلتون مشاهده میکند، «هیچکس (جز او) ایدۀ فرهنگ بهعنوانِ ناخودآگاه اجتماعی را به این خوبی توضیح نداده است». توصیف برک از دولت بهعنوان شراکتی بین نسلهای زنده، مرده و هنوزبهدنیانیامده را دربارۀ فرهنگ (واژهای که او خود به کار نبرد) نیز میتوان به کار برد؛ اما به همین میزان دربارۀ کلیسا نیز قابلکاربرد است. برداشتِ او از فرهنگ یا بهطور دقیقتر «سلوک» که با رسم، سنت و دلبستگیِ عمومی ترکیب شده است نیز همزمان محصولی از قدرت سیاسی است؛ قدرت سیاسیای که هم موهبتی است ذیقیمت در بهرهمندی از فرهنگ و هم تحدیدی قدرتمند در برابر آن.
چیزی که برک را در کنار فیلسوفِ معاصرش یوهان هردر قرار میدهد فهمِ مذهب بهعنوانِ «نوعی دموکراسیِ احساسی، خزانهای از استعدادها و عطوفتها»ست؛ اینجا ایگلتون در زمین آشنایی است. برندِ عام و اصیلی از فرهنگ وجود دارد که هر دو نویسنده به آن احترام میگذارند. این برند در سنت دینی قرار دارد و در تقابل با رسمِ زمانه است؛ چیزی که آنان «کیشِ دروغینِ بشردوستیِ جهانی» مینامیدند یا آنطور که جی.کِی.چسترتن گفته است، «چطور انسانها را دوست داشته باشید و از همسایۀ خود متنفر باشید».
اما ایگلتون دوست دارد میراث هردر را به چالش بکشد: «این آموزه که زبان و اندیشه از هم جداییناپذیرند»، این ایده که اندیشه چیزی بیش از زبان نیست، نوعی صحبتِ با خویشتن. او با عقلِ سلیمِ ستودنیاش، این اقرارنامۀ کوتاه را مینویسد:
… معلوم نیست که کودکی نوپا بتواند این کلمات را به زبان بیاورد که «من میخواهم شروع کنم به گریهکردن تا حواس مادرم را از آن بچۀ لعنتی به خودم جلب کنم» تا توانایی فکرکردن به ماجرا را کسب کند. …اینجا نوعی هوش عملی یا جسمی در کار است که به بحثهای رساتری کمک میکند.
مقالۀ خوب دیگری به وایلد میپردازد، به کاملترینِ هنرمندِ خودساخته. در روحِ انسان تحت سوسیالیسم (۱۸۹۱) وایلد نوشته است که انسان نه برای کار، که برای فراغت ساخته شده است. این فراغت را خودکارسازی۱ فراهم خواهد آورد. امروز دشوار است که این خوشبینی را بپذیریم؛ زیرا امروز با ناخشنودی به محلِ کاری مملو از رباتها مینگریم.
فرهنگ در دنیای ایگلتون، ادبیات و ایدههاست؛ موسیقی بهندرت در آن راه مییابد و هنر نیز تنها در این اظهارنظر جالبتوجه نمود پیدا میکند که میگوید: هیچ پیشرفتی در کار هنری نیست، مثلاً از دورانِ نقاشیهای بومیان استرالیا تا اکسپرسیونیسمِ آلمانی. واقعاً؟
باوجوداین هنوز برای مردمگراییِ ساختگیِ فرهنگ سرمایهداری، منتقدی شکوهمندتر از ایگلتون وجود ندارد، کسی که هنوز هم مانند همیشه مهمترین کسانی که بر او تأثیر گذاردهاند قدیس توماس آکویناس و کارل مارکس بودهاند. او خود بهترین تبلیغ برای ایدۀ قدیمی و نخبهگرایانه از فرهنگ بهمعنای دانشِ وسیع، استدلال روشن و قضاوت ادبی محکم است. دریغ که این چیزها دور و برِ ما در حال ازبینرفتن است.
اطلاعات کتابشناختی:
Eagleton,Terry. Culture. Yale University Press, 2016
پینوشتها:
• این مطلب را ملانی مکدونا نوشته است و در تاریخ ۲ جولای ۲۰۱۶ با عنوان «Terry Eagleton is still the most formidable critic of populist late-capitalism» در وبسایت نیو استیتسمن منتشر شده است. وبسایت ترجمان این مطلب را در تاریخ ۱۸ مهر ۱۳۹۵ با عنوان «ایگلتون خیرهکنندهترین منتقد سرمایهداری پوپولیستی است» و با ترجمۀ مهدی رعنایی منتشر کرده است.
•• ملانی مکدونا (Melanie McDonagh) نویسندۀ ایونینگ استاندارد و اسپکتیتر است.
[۱] automation