رفتارهای ضدفرهیخته همانقدر پُر از افاده است که رفتارهای ضدتظاهر
تظاهر همیشه در دوردست رُخ میدهد و همیشه گناه دیگران است. ما که خوبیم و هیچگاه مرتکب تظاهر نمیشویم. هرازگاهی شاید به ایرادهای نامرسوم شخصیتیتان اعتراف کنید، ولی تظاهر؟ هرگز. این یکی مال لیگ برتر بدخُلقیهاست، همتیمی تکبر، تحقیر، مقامپرستی و خودمهمپنداری. بدیهی است که تظاهر جلوۀ خوبی ندارد. ولی مترهای اندازهگیری تظاهرْ پُر از تعصباند. تظاهر معمولاً به کسی آسیب نمیزند؛ اما متهمکردن دیگران به تظاهر چرا.
دَن فاکس، گاردین — تظاهر همیشه گناه دیگران است. ما که خوبیم و هیچگاه مرتکب تظاهر نمیشویم. هرازگاهی شاید به ایرادهای نامرسوم شخصیتیتان اعتراف کنید، که خودزنی هم به جای خود دلپذیر است. لابد از آن دسته نقصهایی است که کسی از داشتنش دلخور نمیشود، چیزی که به جای خودش حتی دلرباست. ولی تظاهر؟ هرگز. این یکی مال لیگ برتر بدخُلقیهاست، همتیمی تکبر، تحقیر، مقامپرستی و خودمهمپنداری.
بیشک از آن آدمهایی هستید که به دنیای پیرامونتان علاقه دارید. دقت کنید کدام کارها آخر هفته شما را از خانه بیرون میکشند، مثلاً موتورسواری در جادههای خاکی؟ شاید هم تماشای پرندگان با دوربین، کیکبوکسینگ یا بازدید از کلیساهای قرونوسطایی. شاید نقد هنری، نانپزی، فوتبال سالنی، ستارهشناسی، گردآوری تمبر، تفریح با فلزیاب، نقشبازیکردن، دویدن، دارتبازی، نگهداشتن ماهی قرمز، خواندن اخبار سیاسی خاورمیانه، کابینتسازی، تعمیر ضبطصوتهای قدیمی، تمرین زبان روسی، ترشیانداختن سبزیجات، پرورش کاکتوس، قلاببافی، صخرهنوردی بدون تجهیزات، اجرای طنز برای دیگران، کلاسهای شبانۀ فلسفه، یوگا، نواختن موسیقی به سبک دیجیها، ساختن جامهای سفالی، طراحی لباسهایتان، دنبال کردن اخبار ورزشی، گُلکاری، جمع کردن کتابهای روایت جرم و جنایت، مسابقه با ماشینهای قدرتمند اسپورت دهۀ ۱۹۷۰، یا تماشای فیلمهای صامت قدیمی. سرگرمیتان هرکدام از اینها هم باشد، شرط میبندم اسمش را تظاهر نمیگذارید. چون اینها سرگرمی شماست، و هیچکس هم خودش را متظاهر نمیداند.
تظاهر همیشه در دوردست رُخ میدهد: در شیوۀ نگارش او، در سلیقۀ موسیقایی او، در سبک لباس پوشیدن آنها. و هرکس لابد در طول عمرش کسی، جایی یا چیزی را متهم به تظاهر کرده است. آدمهای درستاندیش اگر به تظاهر متهم شوند، جابهجا جان میدهند. واژۀ تظاهر، با آن گوشه و کنایۀ همیشگیاش، سادهترین راه برای مُهر رد زدن روی رمانها، نمایشها و فیلمهاست. این تعبیر برای طعنه زدن به یک ترانه، دست انداختن لباس یک نفر، یا تمسخر دکور یک هتل، پرکاربرد است. به صفحۀ فرهنگ یکی از روزنامههای سراسری نگاهی بیندازید تا ببینید که این کلمه در نقد یک فیلم یا مقالۀ یک نفر در دفاع از کاهش بودجۀ هنر آمده است. هروقت کسی گلایه کند که فلانچیز بیش از حد «هنری» است، بوی این کلمه در هوا میپیچد، و میبینید که ناگزیر بر سر واژۀ «نخبگانی» هوار میشود.
نقصهای دیگرانی که تظاهر میکنند سند خُبرگی شما در عرصههای تفکر و زیبایی است. و، در همین حال، ساختگی بودن آنهاست که شخصیت متواضع و معمولی بودنِ پرفضیلت شما را خوب نشان میدهد. مردم بهخاطر حرفهای سادهتان به شما اعتماد میکنند. آن کسی که حرف حسابی برای زدن ندارد، با تظاهر دست به دامن کلمات قلمبهسلمبه میشود تا دیگران متوجه بیمایگیاش نشوند.
بدیهی است که تظاهر جلوۀ خوبی ندارد. ولی مترهای اندازهگیری تظاهرْ پُر از تعصباند. معیارهای سنجش تظاهر و اصالت بسیار متغیرند. منتقدان ضدتظاهر لغاتی مانند «منطق»، «عقل» و «واقعیتها» را به کار میگیرند تا داوریشان عینی به نظر برسد. آن که کیفرخواست تظاهر را صادر میکند طبیعتاً فکر میکند خودش اصل جنس است و ذهنی فرهیخته و فهمیده دارد. او معتقد است در گوشهای از دنیا یک قلم جنس اصیل وجود دارد که آن شیء یا فرد متظاهر آرزو دارد مثل آن شود، اما به گرد پایش هم نرسیده یا نسخهای مبالغهآمیز از آن شده است.
ولی مدعی بعید است روشن کند که آن جنس بدل دقیقاً آرزوی تبدیل به چه چیزی را دارد، و چرا به آن رتبه نرسیده است. وقتی کسی میگوید که فلان رستوران متظاهر است، بعید است بگوید آن رستوران «معتبر» که مرجع مقایسه شده کدام است و «رستوران واقعی» چه ارزشهایی دارد. همگان مایلاند تظاهر را از اقوام ظاهرسازی بدانند که یکی از هنرهای کثیف شارلاتانبازی است. تظاهر یعنی فریبکاری و قابل اعتماد نبودن. اگر به کتابی دربارۀ تظاهر هم اتهام تظاهر بزنند، دیگر هیچ حرف شفاف و صادقانهای دربارۀ این موضوع زده نخواهد شد. چون لابد نیازی نیست. تظاهر همین است که هست، بینیاز از تعریف و توصیف.
تظاهر میدان رقابت آماتورها و حرفهایهاست، اما نه یک رقابت برابر، چون سنتها، صلاحیتها و تأییدهای نهادیْ بیطرف نیستند. کافی است واژۀ «تظاهر» را بشکافید تا رسالهای در باب اضطرابهای طبقاتی از آن درآید: ترسِ پا از گلیم خود درازتر کردن، کنترل افراد مظنون به تلاش برای هجرت از جایگاه اجتماعیشان. این واژه مناسب نگرشهای عاطفی به نابرابری اقتصادی و اجتماعی تراش خورده است، و خلاصۀ کلام در بحث پیرامون اصالت، نخبهپرستی و عوامگرایی است. در عرصۀ هنر، تظاهر همان چوب جادوگری است که بزرگان فریبکار عرصۀ فرهنگ۱ برای کنترل مردم معمولی به کار میگیرند. همین نگرش میگوید که هنر معاصر یک «حقه» است و فیلمهای زیرنویسدار «دشوار» هستند یعنی برای عموم جذاب نیستند و لذا باید آدمهای پُرافاده را هدف بگیرند.
بحث از قانون و مقررات و شیوههای درست و خطای کارها نیز یک شکل دیگر از همان بحث آماتورها و حرفهایهاست. این دستهبندیهای اجتماعی، تظاهر را از آنچه هست غامضتر میکنند. فرد حرفهای، بنا به آموزش و عنوان و پول و زمانی که صرف کرده است، مجوز کار در یک حوزۀ خاص را دارد. او به تظاهر متهم نمیشود چون برای کارش اختیار رسمی دارد. اما فرد آماتور فقط میتواند کارهای معینی را آخر هفته یا شبها، آنهم رایگان و از سر علاقه، انجام دهد. آماتور گواهی و تأیید لازم را ندارد، پس اگر قصد کند پا جای پای حرفهایها بگذارد، با سیل اتهامات تظاهر و پا از گلیم خود درازتر کردن مواجه میشود. و بحث تظاهر بحث نوع نگاه هم هست: بدبین آن را ریاکاری میداند؛ و خوشبین آن را معصومانه، ترکیبی از تراژدی و کُمدی، و تلاش بیجا میبیند.
برچسب تظاهر زدن به یک نفرْ راهی است برای آشکار کردن زواید و بیهودگیهای قدرت. راهی است برای تیشه زدن به ریشۀ اقتدار و مرجعیتی که او برای خود قائل است. همچنین هشداری است به او که پا از گلیمش درازتر نکند. در مقام توهین، ابزاری است غیررسمی برای نظارت طبقاتی، چماقی برای زدن کسی است که خودش را مهم جلوه میدهد. تفاوت «تظاهر» با «وانمود» در آن است که لکۀ ننگ خیانت به «طبقه» بر اولی نشسته است، بهویژه در انگلستان که «طبقه» هم نماد یک اضطراب۲ فراگیر است و هم اشاره به مجموعهای از شرایط اجتماعی. اگر اصیلبودن را فضیلت تلقی کنیم (یعنی چیزی که باید در جامعه به دنبالش باشیم)، تظاهر معنای لاپوشانی، معنای شرم و خشم از پیشینهتان را دارد.
هجرت از طبقه، وحشتی قبیلهای به دل افراد میاندازد انگار که پُشت کردن به خانواده و دوستان است. اینکه بگوییم فلان کس متظاهر است یعنی بهگونهای رفتار میکند که بنا به جایگاه تخصصی یا اقتصادیاش شایستگی آن را ندارد. تظاهر با طبقه گره خورده است، یعنی فقط پای پول و نحوۀ خرج آن وسط نیست. مسئلۀ طبقه یعنی اینکه هویتتان در رابطه با دنیای پیرامونتان چگونه شکل میگیرد و چه منابعی صرف این کار میشود.
با متهم کردن دیگران به تظاهر و تلاش برای تمایز، مُهر تأییدی بر این واقعیت میزنید که شما همرنگ و سازگار با دیگرانید. مدعی همواره تظاهر را با متر مغایرت با «هنجار» معیار خودش میسنجد، پس پیشفرض این اتهام آن است که متهم از نردبان طبقاتی بالا رفته است. تظاهر مترادف افاده دانسته میشود.
ولی ادعای فضیلتِ معمولی و عادی بودن هم فینفسه یکجور تظاهر است. رفتارهای ضدفرهیخته همانقدر پُر از افاده است که رفتارهای ضدتظاهر: ضدفرهیخته دلواپس است مبادا جزو نخبگان تحصیلکرده به شمار بیاید، کسانی که به ظن او از ایدهها و زبانشان برای حفظ جایگاه قدرت استفاده میکنند.
از در و دیوار شهرهای بزرگ کشورهای غربیْ ادعای اصالت میبارد. ما تشویق میشویم دنبال اصل جنس بگردیم و فریب زرق و برق تقلبی تظاهر را نخوریم. اصالتْ شکلی از اقتدار است: مشروعیت سخن، لباس، عمل؛ بلیت دستیابی به حقیقت را وعده میدهد. مغازهها، رستورانها، املاک و گسترهای از فعالیتهای تفریحی همگی وعدۀ وثاقت، اصالت و درستی را میدهند. اصیلبودن فضیلت است و پذیرش آن نشانۀ زیرکی مالی و اقتصادی.
ساختمانها از معماری دورانهای گذشته یا دیگر نقاط دنیا تقلید میکنند. مغازهها و رستورانها میخواهند فضایی عاطفی بر مبنای بازههای تاریخی خاص (آن دورههایی که زندگی صادقانه و حقیقی بود) بیافرینند تا، علاوهبر کالایی که عرضه کردهاند، وعدۀ یک تجربۀ مضاعف را به مشتری بدهند.
بازاریابی از طریق بازیهای مبتنی بر تظاهر زبانیْ مصرفکنندگان (بهویژه مشتریان طبقۀ متوسط شهرنشین) را اغوا میکند. فانتزیِ مسئولیتپذیریِ زیستمحیطی در قبال غذایی را داریم که میخریم، نوستالژی غذایی را داریم که مادرمان شاید هرگز نپخته باشد؛ و برچسبهای «خانگی»، «طبیعی»، «ارگانیک» و «محصول مزرعه» با همین فانتزی و نوستالژی بازی میکنند. «طبیعی و ارگانیک» حائز نوعی اصالت زمینیاند یا جانشین سایر فرهنگهایند.
تظاهر یعنی بازی اسمگذاری. مثل آن اسمهای پرمدعای قهوههای استارباکس که میخواهند بهجای فلان ترمینالِ غمانگیز فرودگاهی در شمال آمریکا، به قهوهخانههای میلان فکر کنید. یا تداعیهای غریب و رمانتیک اسامی عطرها و افترشیوها، یا عبارات شبهلاتین که بنگاهها و مؤسسات بهداشت و سلامت برای جاذبۀ قلابی روی خود میگذارند. اسمهایی میگذارند تا این شرکتها را مؤسساتی محترم تصور کنید که دفترشان نِمای دورۀ نئوکلاسیک دارد و اتاقهایی با پنلهای چوبی پُر از دانشنامههای جلدچرمی، نه یک ساختمان عریان از جنس شیشه و فولاد در یک مرکز تجاری خارج از شهر.
اسامی ماشینها از آن مثالهای پوچ بانمک است: اِلِمنت (هوندا)، هایلندر (تویوتا)، کایین (پورشه)، پیکانتو (کیا)، شوگان (میتسوبیشی) و … این نامها، با معانیشان آشکارا مضحکاند. وقتی پشت فرمان شوگان۳ از مدرسه برمیگردید، یک ژنرال متعلق به ژاپن فئودال شدهاید؟ البته قضاوت با شما و فهمتان از واقعیت؛ اما این تظاهرها حکایت از جذبۀ قدرتمند سبک زندگی دارند: از تلاش برای قُرب به شادی یا پرستیژ (هرچند این نکته دربارۀ ماشین سادۀ شوگان صدق نمیکند).
معنای اصلی واژۀ «پرستیژ» از ریشۀ لاتین praestigium (توهم)، وهم یا فریب سحرآمیز بوده است. وعدۀ بهبود حال شخص از طریق تملّک، که وفای به آن دائم به تعویق میافتد، همین توهم است. آن را میتوان در کارزارهای تبلیغاتی یافت که از رادیکالیسم دورههای پیشین برای بازاریابی محصولات امروزی استفاده میکنند: اینجاست که عصیان و مخالفتْ دستۀ جدیدی از ارزشهای مصرفکنندگان را میسازند. «چون شما خاص هستید.» «چون شما لیاقتش را دارید.» اشتیاق یعنی حس فاصله میان وضع فعلیمان با آنچه امید داریم زندگی را راحتتر و تحملپذیرتر کند. برای پُرکردن این شکاف، بازیکردن برخی نقشها را میپذیریم تا شاید احساس کنیم زندگی ایدئالتری داریم. میتوانیم با یک سرگرمی، با نحوۀ ارائۀ خودمان در رسانههای اجتماعی، با یک سبک پوشش، یا با غذایی که میخوریم این شکاف را پر کنیم. تظاهرْ شاخص قدری فاصله میان شرایط فعلیمان است با آن تصویری که سعی میکنیم از خود نشان دهیم.
روزی روزگاری، خالکوبی و تیشرتهای منقش به تصویر گروه کراس۴ نشانۀ تمایز فرد و تعهدش به اصول یک سبک زندگی رادیکال بودند: سکونت در اماکن متروکه، گیاهخواری، و کنارگذاشتن آسودگیهای متعارف بهمنظور پیگیری رؤیایی دیگر از جامعۀ مطلوب. اما دیگر چنین نیست. آن غربنشینی که تفاوت میان سوبا و رامن۵ را میداند لزوماً یک جهانگرد ماجراجو نیست که از دستورپخت غذاهای شرق آسیا سر در میآورد. اطلاع از این تفاوت میتواند نشانۀ پرافادۀ مدارای فرد با تفاوتهای فرهنگی باشد. بیبیمباپ۶ کرهای یا فیشاندچیپس «مناسب» بریتانیایی (ترجیحاً با لهجۀ قلابی لندنی سفارش داده شود!) شاید خوشطعم باشد اما از شما انسان بهتری نمیسازد.
«سبک زندگی» همواره لازمۀ بقا در شهرها بوده است: روشی برای پیدا کردن راه از میان دیگران و تراشیدن یک گوشه برای خود؛ چیزی که بازی با آن لذتبخش است. اما تلاشمان برای کنترل وجههمان در یکسو، و در عین حال ادعای تبعیت از شفافیت و اصالت در سوی دیگر، نوعی ناهمسانی شناختی۷ پدید میآورد.
لقب «همهچیزخوار فرهنگی»۸ را جامعهشناسان به آن افرادی از طبقۀ متوسط دادهاند که امکان دسترسی، مشارکت، فهم و اعتمادبهنفس کافی در استفاده از طیف گستردهای از مرجعهای فرهنگی را دارند: از اقلام عامهپسند تا اختصاصی، از موارد محلی تا بینالمللی. با تیشرت یک گروه هیپهاپ آمریکایی از خانه بیرون بیایید، در یک رستوران اتیوپیایی ناهار بخورید، به نمایشگاه هنر مدرن برزیلی سر بزنید، و روزتان را در میکدهای به سبک میخانههای زیرزمینی دهۀ ۱۹۲۰ خاتمه دهید. چنین علاقههایی میتوانند برآمده از یک نگاهِ واقعاً تکثرگرا به زندگی باشند. ولی در عین حال از امتیازاتی حکایت میکنند: امتیاز تحصیلات، سفر و اوقات فراغتی که بهواسطۀ پول میسر میشود.
در سال ۲۰۱۴، تعاونی کی-هول۹ مستقر در نیویورک (جمعی از هنرمندان که در قالب مؤسسۀ آیندهپژوهیِ روندهای فرهنگی فعالیت میکنند) «طریق جوانان: گزارشی پیرامون آزادی»۱۰ را منتشر کرد. «طریق جوانان» میگفت در دورۀ «تولید انبوه اقلام مستقل» به سر میبریم یعنی آن فُرمهای فرهنگ جوانان که روزگاری آلترناتیو و مستقل محسوب میشدند اکنون در جریان اصلی جذب شدهاند و ابرازگری شخصی از طریق مُد یا سلیقۀ موسیقایی، دیگر، آن وزن خُردهفرهنگیِ سابق را ندارد. گروه کی-هول روی یک راهحل پیشنهادی خودْ نام «نورمکور»۱۱ گذاشته بود: استراتژی ادغام در اجتماعهای متفاوت بهجای خودابرازگری فردی. اینبار سازگاری با یک اجتماعْ نشانۀ تمایز بود. گاهی بهغلط تصور میشد نورمکور یعنی پوشیدن لباسهای یکنواخت و کسلکننده، مثلاً شلوارکهای جیبدار (کارگو) برند گپ یا لباسهای اسپورت معمولی؛ ولی کی-هول مروج ایدۀ دیگری بود: وفقپذیری، پوشش سازگار با زمینه.
طبقه، سبک زندگی و صدور حکم تظاهر مشخصاً با مسئلۀ سلیقه گره خوردهاند. گاهی آنچه برای یکی به معنای تظاهر است برای دیگری نوآور و اغواگر است. پس آیا میتوان گفت بحث تظاهر همان ماجرای سلیقه است؟ بله، ولی فقط تا حدی. جایی که واژۀ «تظاهر» شاخص آن باشد که کسی یا چیزی خارج از دایرۀ مشروع طبقه یا صلاحیتش عمل کرده است، با شرطیسازی اجتماعیِ سلیقه سروکار داریم. وقتی میگوییم فلان لباس یا بهمان فیلم «بدسلیقه» است یعنی آییننامۀ طبقاتی را رعایت نکرده است. مفاهیمی که از سلیقه ارائه شدهاند گستردهتر از آناند که تبیین کنند چرا تظاهرْ به چنین آلرژیهای فرهنگی شدیدی دامن میزند. شاید پاسخ دقیقتر را بتوان در صفت «خبره»۱۲ یافت که اغلب، برای توصیف ادراک ظرایف یا پسندیدن پیچیدگی، کنار «سلیقه» مینشیند.
سال ۱۹۹۷، ژوزف لیتواک در کتاب ذائقهشناسهای عجیب۱۳ نوشت: «در بحث خبرگی، نزاع قدرت طبقاتی با نزاع قدرت جنسی در هم آمیخته است.» او اشاره میکند یک نظر به لغتنامه کافی است تا یادمان بیاید که «خبرگی» در واقع به معنای «انحراف» است: با اینکه امروزه خبرگی را بیدرنگ مترادف «دنیادیدگی» و متضاد «سادهلوحی» تعریف میکنند، معنای قدیمیتر و هنجاری آن (از ریشۀ لغوی برهانتراشی موسوم به «سفسطه»)، به معنای «فساد» یا «تزویر» بوده است.
در زبان لاتین قرون وسطا، فعل sophisticare به معنای دستکاری متقلبانۀ کالاها بهویژه غذا بود. در آغاز قرن هجدهم، «خبره» معنای دیگری پیدا کرد: چیزی که فاقد وضعیت اصلی یا طبیعی است. و «ناخبره» به معنای اصیل بود، اما آن هم معنای دیگری یافت: کسی که صاف و ساده یا بیتجربه است. همچنین، در قرن نوزدهم، دستکاری چیزها بر حکمت یا پالایششان تداعی میکرد.
یک معنای پایدار میان تظاهر و خبرگی مشترک است: «غیرطبیعیبودن» یعنی چیزی که تقلبی است وانمود میکند دستکاری شده است. لیتواک مدافع این نظر است که خبرگی با انحراف جنسی نیز پیوند دارد و لذا بار پنهان همجنسگراهراسی دارد. آن پیوند تداعیگر میان خبرگی با گونهای از رفتار شیک و آگاهانه نیز مرتب تقویت و تحکیم میشود: یعنی «هر دفعه که دستاندرکاران تبلیغات و روزنامهنگاری، با همۀ انزجارشان از تظاهر و مُد روز بودن، با تمسخر، تصویر همیشه نامحبوبِ یک مرد فروشندۀ اطواری (سرخوش و مردپسند) در یک بوتیک مجلل را پیش چشم مخاطبشان میگذارند». تظاهر بر ظاهرسازی دلالت دارد: کسانی که مثل خودشان رفتار نمیکنند، بلکه حقیقتگویی صاف و سادۀ شما زیر آوار شیکیشان دفن میشود.
تظاهر معمولاً به کسی آسیب نمیزند؛ اما متهم کردن دیگران به تظاهر چرا. میتوانید واژۀ «تظاهر» را چماقی کنید و بر سر تلاشهای خلاقانۀ دیگران بکوبید. ولی، در سرکوفتزدن به آنها، چماق این اتهام در دستتان خُرد میشود و خونابۀ اضطرابها، تعصبها و پیشداوریهایتان را جاری میکند. و به همین دلیل است که مسئلۀ تظاهر اهمیت دارد. در سیطرۀ قضاوتهای عینی، تظاهر حکم ساز ناکوکی را دارد که چون به صدا درآید، میشنویم که جامعه برای کدام عناصر از فرهنگ ارزش قائل است و میبینیم که چه ادراکی از خودمان داریم.
برایمان دشوار است که بپذیریم، بدون تظاهر، فرهنگ هم رنگوبویی ندارد. از فرهنگ چیزی نمیماند جز سایۀ بیروحی از رنگ بژ فروشگاههای گپ. درهای تخیل محکم بسته میشوند، از ترس آنکه مبادا پشتشان چیزی خلاف اِجماع عمومی نشسته باشد: همان اِجماعی که میگوید کدام عمل خلاقانه و کدام جفت کفش برای پوشیدن سر کار مقبول است.
تظاهر را میتوان در همۀ شیوههای زندگی یافت، و مسئله فقط جنگ ارزشها و سلایقی نیست که تظاهر به راه میاندازد. بیتردید عرصۀ هنر را شرطی میکند، ولی سیاست، دین و ورزش را نیز بههمچنین. (آنها که از گزارشهای فوتبال ری هادسون، این گزارشگر کهنهکار فوتبال، لذت بردهاند لابد شهادت میدهند که تظاهر در گزارشگریِ ورزشی چقدر قابلیت تخیل دارد. هادسون یک بار در توصیف گلی که رونالدینیو برای بارسلونا زد چنین گفت: «انگار مجسمۀ گُلی است اثر برنینی۱۴، هماورد خلسۀ ترزای قدیسه۱۵، ضربۀ استادانۀ یک هنرمند!») آشفتهبازاری از خصیصههای ناخوشایندِ دیگرْ تظاهر را ماندگارتر میکنند: خودشیفتگی، دروغگویی، فخرفروشی، پیشداوری، افادهفروشی، فردگرایی خودخواهانه. اینها مترادف یکدیگر نیستند. همچنین آنکه تظاهر میکند همانی است که جسارت متفاوتبودن را دارد: خواه مقابله با اِجماع دیگران بر سر خلاقیت باشد، یا آنکه شب آخر هفته با پوششی متفاوت از دیگران سوار آخرین اتوبوس شود تا هدف سیلاب انتقادها قرار گیرد.
اهمیت تظاهر در آن است که قدری از ارتباط میان هویت شما با هویتهای دیگران پرده برمیدارد. و خواه قبولش سخت باشد خواه آسان، تظاهر بخشی از کردار روزمرۀ ماست. تظاهر زندگی را جذاب نگه میدارد. تظاهر چندین و چند اجازه صادر میکند: مجوز امتحانکردن تجربههای جدید، آزمودن ایدههای مختلف، امتحان اینکه آیا سبک دیگری برای زندگیتان میپسندید یا خیر. اگر این مجوزها نبود مردم، با پیشینههای مختلف اجتماعی و فرهنگی، نمیتوانستند با تفاوتها، ایدههای جدید یا تاریخ قلمرو برگزیدهشان مواجه شوند. یک فرهنگ غنی، فرهنگی که تداومش وابسته به مردمی است که زندگیشان را وقف آن کردهاند و اغلب از ایشان تقدیر و تشکر چندانی نمیشود، یک فرهنگ متظاهر است.
• نسخهٔ صوتی این نوشتار را اینجا بشنوید.
اطلاعات کتابشناختی:
Fox, Dan. Pretentiousness: Why It Matters. Coffee House Press, 2016
پینوشتها:
• این مطلب را دَن فاکس نوشته است و در تاریخ ۹ فوریه ۲۰۱۶ با عنوان «In defence of pretentiousness» در وبسایت گاردین منتشر شده است. وبسایت ترجمان در تاریخ ۲۳ آبان ۱۳۹۵ این مطلب را با عنوان «در دفاع از تظاهر» و با ترجمۀ محمد معماریان منتشر کرده است.
•• دَن فاکس (Dan Fox) نویسنده و ویراستار مجلۀ فرایز است.
••• این مطلب تلخیص شده است.
[۱] Cultural Mandarins: «بزرگان فرهنگ» تعبیری است که بیشتر در ایالات متحده استفاده میشود، به معنای صاحبمنصبان و اختیارداران جریان اصلی فرهنگ.
[۲] neurosis
[۳] Shogun: منصب فرماندهی کل در دورۀ فئودالی ژاپن که به صورت موروثی به افراد میرسید.
[۴] Crass: یک گروه پانکراک انگلیسی که در سال ۱۹۷۷ تشکیل شد و آنارشیسم را بهعنوان ایدئولوژی سیاسی، سبک زندگی و جنبش مقاومت ترویج میکرد.
[۵] Soba and Ramen: دو نوع رشتهفرنگی مرسوم در شرق آسیا. سوبا از آرد گندمسیاه تهیه میشود، ولی رشتههای رامن با گندم درست شده و نازکتر و درازترند.
[۶] Bibimbap: این غذا معمولاً در کاسهای گود سرو میشود که زیر آن برنج و روی آن سبزیجات معطر، سس فلفل، گوشت و گاهی اوقات تخممرغ خام یا پخته میریزند.
[۷] Cognitive Dissonance
[۸] Cultural Omnivores
[۹] K-Hole
[۱۰] Youth Mode: A Report on Freedom
[۱۱] Normcore: یک جریان مُد لباس که گروه K-Hole مروج اصلی آن بود. لباسهای ساده، بیافاده، معمولی و فاقد نشانههای جنسیتی، شاخصههای این مُد بودند.
[۱۲] Sophisticated
[۱۳] Strange Gourmets
[۱۴] Bernini: جیان لورنزو برنینی، مجسمهتراش و معمار ایتالیایی مشهور قرن هفدهم میلادی که مبدع و اوج سبک باروک در مجسمهسازی محسوب میشود.
[۱۵] Ecstasy of Saint Teresa: پیکرۀ میانی در مجموعه مجسمههای مرمرین کلیسای کُرنارو در رُم، اثر برنینی، که در زمرۀ برترین آثار سبک باروخ دوران طلایی روم به حساب میآید و قدیسۀ قرن شانزدهم ترزا آویلایی (Teresa of Ávila) را تصویر میکند.