نمیتوانیم بدون آنکه برای هم دردسر بشویم همدیگر را بشناسیم
لورن برلانت، درگذشتۀ ژوئن ۲۰۲۲، دربارۀ حیات عاطفی نئولیبرالیسم نظریهپردازی میکرد. او از ۱۹۸۴ تا ۲۰۲۱ در دانشگاه شیکاگو درس داد، دانشگاهی که ابزار توسعۀ زیرساخت ایدئولوژیک نئولیبرالیسم بود. درباب دردسر افراد دیگر آخرین کتاب او بود که میگفت: ما همدیگر را اذیت میکنیم، چون درک و ارتباط متقابلِ کامل ناممکن است؛ بعضی از ما، بهصورت فردی یا جمعی، برای بازتولید اجتماعیِ سرمایهداریِ نژادی دردسرساز هستیم؛ و بهرغم همۀ اینها، ما بههرحال طالب دیگرانیم. آنچه میخوانید گزیدهای از این کتاب است که به مفهوم «دردسر دیگران» میپردازد.
Lauren Berlant
Duke University Press, 2022
Lauren Berlant
Duke University Press, 2022
لورن برلانت، نیو انکوایری— لورن برلانت، زادۀ ۱۹۵۷ میلادی، دربارۀ حیات عاطفی نئولیبرالیسم نظریهپردازی میکرد. او از ۱۹۸۴ تا ۲۰۲۱ در دانشگاه شیکاگو درس داد، دانشگاهی که ابزار توسعۀ زیرساخت ایدئولوژیک نئولیبرالیسم بود. خوشبینی رنجآور1، کتاب بسیار موفق برلانت در سال ۲۰۱۱، دربارۀ این است که چطور «آنچه آرزویش را داریم درواقع مانع شکوفایی ماست». برای نمونه، برلانت میگوید ما نسبت به مفهوم «زندگی خوب» یک خوشبینی رنجآور داریم، که هم تخیل یک زندگی بیدردسر است و هم اشاره دارد به رونق اقتصادی کوتاهمدت آمریکا پس از جنگ که با بحران مالی بهطرز مشهودی از میان رفت.
وقتی سرمایهداری بازار آزاد، کاهش هزینههای دولت و مقرراتزدایی زمینۀ اقتدارگرایی را در نیمۀ دوم دهۀ ۲۰۱۰ فراهم کرد، برلانت به ظهور آزادی بهمثابۀ شیئی بتمانند توجه نشان داد. او در مقالۀ «ترامپ، یا احساسات سیاسی»، میگوید ترامپ محبوب بود نه بهخاطر سیاستهایش بلکه بهخاطر اینکه «آنقدر آزاد» بود. حمایت از ترامپ به هوادارانش امکان میداد که باواسطه احساس آزادی بکنند، حتی اگر او بهلحاظ مادی آزادی خودشان را نابود میکرد. در همین دوره، برلانت به تحلیل زیباییشناسی کمدی هم پرداخت. فصل مشترک انسان شکارچی و بذلهگو چیست؟ فصل مشترک شوخطبع و بیمزه چیست؟
برلانت در سالهای آخر عمرش ترجیح داد که دیگر برای خودش از ضمیر they/them استفاده کند، تصمیمی که، به قول کالبی گوردن، بسیاری از نظریهپردازان کوئیر [فاقد گرایش جنسی معمول] همنسل او آخر عمر به سرشان میزد – اما درمورد برلانت اینطور نبود. برلانت در مصاحبهای در سال ۲۰۱۹ میگوید «گروهی که من زمان دبیرستانم در آن عضو بودم، توئین اوکس [بلوط دوقلو]، از یک ضمیر خنثای جنسی استفاده میکرد: Co. و من تا مدتها به این ضمیر عادت کرده بودم. اما وقتی وارد دانشگاه شدم همه مرا دست انداختند که پرافادهای. برای همین دیگر از آن استفاده نکردم». درحقیقت برلانت حواسش بود که توجه از افراد ترنس که پیشتر از او گرایش خود را اعلام کرده بودند و آسیبپذیرتر بودند منحرف نشود (در همان مصاحبه میگوید «نمیخواهم برای خودم اعتباری بخرم»). این هم درست است که نوشتههای او دربارۀ «عاملیت جانبی»2 و «مرتبطماندن»3سالها بعد در مطالعات ترنس و تحت عنوان «گسست» مورد استفاده قرار گرفت.
درباب دردسر افراد دیگر4 (که گزیدهای از آن در زیر میآید) آخرین کتاب برلانت بود. نام این کتاب هم پردردسر و سنگین و سخت است. مثلاً چرا درباب دردسر دیگران نیست؟ اصلاً آن «درباب» برای چیست؟ اما این نام قطعاً هدفمند انتخاب شده است، همانطور که ایدۀ اصلی کتابْ آزاردهنده، سرگرمکننده و ضروری است. و اما ایدۀ کتاب از این قرار است: ما همدیگر را اذیت میکنیم، چون درک و ارتباط متقابلِ کامل ناممکن است؛ بعضی از ما، بهصورت فردی یا جمعی، برای بازتولید اجتماعیِ سرمایهداریِ نژادی دردسرساز به حساب میآییم؛ و بهرغم همۀ اینها، ما (بهواسطۀ «رانۀ دردسر»، به قول برلانت) بههرحال طالب دیگرانیم.
حالا که به سبب خصوصیسازی و کاهش هزینهها از «دانشگاه» چیزی بهجز پوستۀ آن نمانده است، یکی از راههای ما برای اینکه بهطرز رنجآور و خوشبینانهای مرتبط بمانیم استفاده از پیوندهای فرااجتماعی5 با سوپراستارهای دانشگاهی است مثل … لورن برلانت. اما اکنون که آموزش عالی دورۀ کرونا وارد مرحلۀ جدید مدیریت کاهش کرونا شده است، شاید ورای مرحلۀ خوشبینی رنجآور باشیم که در آن تصور میشد آکادمی پیشقراول انقلاب است. برلانت ادعا نمیکرد که میداند مرحلۀ بعدی چیست. همچون فرشتۀ تاریخ6، او «زیرساختهای انتقالی» را پیشنهاد کرد. برلانت که برای مرگ خویش مهیا شده بود حتی متن مجلس ختم خود را هم نوشته بود «من آنچه را در زمان خود میتوانستم انجام دهم انجام دادم».
شارلی مارکبرایتر، تحریریۀ نیو انکوایری
گزیدۀ کتاب درباب دردسر افراد دیگر
عبارت «جهنم یعنی دیگران» از نمایشنامۀ خروج ممنوع ژان پل سارتر گرفته شده است، هرچند بین مردم طوری معروف شده که دیگر ربطی به آن نمایشنامه ندارد. در روایت سارتر، شخصیتها محکوم شدهاند که اتاقی در جهنم داشته باشند، و تا ابد در معرض حضور جسمانی همدیگر قرار بگیرند و، بدتر از این، در معرض همانندیِ تحملناپذیر همدیگر. البته وقتی مردم میگویند «جهنم یعنی دیگران»، منظورشان از این عبارت چیزی بیش از آثار بیچارهکنندۀ همانندیِ وحشتآورِ شخصیتِ دیگران است. خارج از سیاق، «جهنم یعنی دیگران» یک جور بذلهگویی هم دارد، که حالوهوایی خندهدار و حتی دلگرمکننده ایجاد میکند. این صراحت لهجه ممکن است لذت خیانت را به همراه آورد وقتی میشنوی کسی میگوید: بقیه مثل جهنماند، ولی تو نیستی. واقعاً هم هستند، آدم وقتی این را میپذیرد آرام میشود.
به عبارت دیگر «جهنم یعنی دیگران»، در کنار توصیف نومیدی مفرط از دیگران و بیان نوعی تنهایی پرطمطراق که بنا دارد چالههای خودش را با نواهای رضایتبخش خودبرتربینی و خوارشماری دیگران ارضا کند، اندیشهای تسلیبخش هم شده است.
البته، بعضی از دیگران واقعاً هم جهنماند، چنان بیرحمانه فضا را اشباع میکنند که اصلاً نمیشود در کنارشان آرامش داشت -چنان که حتی فکرکردن به آنها هم خفقانآور میشود. این تمایل به خوارشمردن اشخاص یا طبقهای از افراد میل به نژادپرستی، زنستیزی، قومگرایی و سایر حالات نفرت از جمعیتها را نیز تقویت میکند، حالاتی که جودیت باتلر آنها را در اثرش راجع به «زندگی غمبار» ذکر کرده است.
بااینحال، در اکثر موارد، آدمهای دیگر مثل جهنم نیستند. در اکثر موارد، حس اصطکاکی که ایجاد میکنند تهدیدآمیز نیست. در اکثر موارد، مردم دردسرند، که این فقط یعنی باید با آنها تا کرد. «آنها» شامل شما هم میشود.
«دردسر» یکی از مفاهیم کلیدی این کتاب است: احساسِ اصطکاک در رابطه. در حالت کمینه، دردسر یعنی نیرویی که موجب میشود فرد درحالیکه در حال پردازش جهان است کمی جابهجا شود. این در رخدادهای خُرد قابل مشاهده است، مثلاً وقتی نگاه دو نفر به هم گره میخورد، وقتی کسی شما را قلقلک میدهد، صدا یا بوی ضعیفی که جلب توجه میکند، یک حس نیمهآگاه نسبت به بدنهایی که در کنار شما در پیادهرو هستند، در جهان، یا در پیادهروِ جهان، جایی که مکانهای زیادی ممکن است در شما در یک آن، بهصورت مادی و عاطفی، به هم برسند. حس دردسر در بسیاری از خاطرات غیرارادی حضور دارد -مزهای که از خوردنیها در دهان میماند، لذتی که پس از یک تجربه هنوز در ذهن جاری است. شاید هر چیزی آن را ایجاد کند: یک جمله، یک بو، یک حیوان خانگی که به پر و پای شما میپیچد، یا کسی که به او سر میزنید، حتی اگر فقط در ذهنتان باشد. ممکن است محرک آن نژادپرستی، زنستیزی یا نفرت طبقاتی روزمره باشد، که میتواند در قالب قضاوتهای طبیعیِ ناآگاهانه در خودآگاهی وقفه ایجاد کند. حس آن ممکن است از جایی بیاید که آن را به خاطر نیاورید یا از یک تغییر کوچک که ایجاد کردهاید یا نتوانستهاید ایجاد کنید، و این خلائی ایجاد میکند که ممکن است هر حال یا لحنی پیدا کند، از عصبانیت و لذت تا بیتوجهی کاذب یا بیطرفی واقعی. به عبارت دیگر، تجربۀ حداقلیِ دردسر نیازی به یک واقعه یا مواجهۀ مستقیم ندارد: صرفاً فکرکردن به موقعیتها یا افرادِ دیگر هم ممکن است در آگاهی شما نسبت به آنها احساس دردسر ایجاد کند و تأثیراتی پدید آورد که ناشی از رخدادها نیستند، بلکه از محرکهای عاطفی درونی خودتان ناشی شدهاند.
نکتۀ مهم این است که ما به طرزی گریزناپذیر در رابطه با موجودات دیگر و در رابطه با جهان هستیم و پیوسته خودمان را با آنها تنظیم میکنیم. من درمورد چیزی حرف میزنم که کمی بیشتر از «تحت تأثیر قرارگرفتن» و کمی کمتر از «گرفتارشدن» است: این تحلیل مبتنی بر مسئلهشناسیِ حیات اجتماعیِ عاطفه است، برگرفته از موقعیتهایی که شامل حس نزدیکی میشود -جسمانی یا جز آن- که ممکن است شامل حس نزدیکی بیش از حد در یک فاصلۀ فیزیکی بشود یا نشود، و ممکن است شامل آشنایی صمیمانه بشود یا نشود. ممکن است شامل این بشود که فرد دقیقاً نداند با آنچه خودش را با آن تنظیم میکند چه رابطهای دارد، یا ممکن است شامل چنین چیزی نشود. در هر مقیاس و مدتی، «دردسر» معرف یک وضعیت احساسی است که استلزامات فرد تحت فشارهای همزیستی را شرح میدهد. در آن وضعیت، بدن در حال توجهکردن است و تصدیق میکند که آنچه در مقابل شماست تمام آن چیزی نیست که بر شما تأثیر میگذارد.
این نوع برخورد با دردسر که در بالا ذکر شد، فارغ از اینکه چه لحنی داشته باشد، فارغ از اینکه چه میدان مغناطیسی ایجاد کند، موجب میشود روایت شما از خودتان دچار اختلال شود، آن توهم سروری، همان که فکر میکنید همهچیز تحت فرمان است. این وضعیت بهلحاظ ژئوپولیتیک هم وضعیتی ویژه است، از این جهت که الگوی «فردِ قصدمند» در آن شامل ضرورت سیاسی و اجتماعیِ خودآیینی بهمثابۀ شاهدی بر آزادی میشود. به عبارت دیگر، آن توهم سروری در شخص تنیده نشده است: همانطور که متخصصان آمریکاییِ زندگی بومیان، مثلاً جسیکا کاتلینو، جودی بیرد و میشل راجاها، نشان دادهاند، سروری بهمثابۀ یک اندیشه، آرمان و ادعای هویتی محصول ایدئولوژیِ فرمانرواییِ مستعمرهنشینان بر قلمروهای شخصی و سیاسی کنش است که در آن برخی از افراد صاحبامتیاز بهعنوان خُردهسروران به رسمیت شناخته میشوند. بنابراین، این توهم که دولت استعماری لیبرال و سوبژکتیویتۀ شهروندیِ برآمده از آن را اشباع کرده است همچون شرطی طبیعی نگریسته میشود که شایستۀ دفاع است. اما سروری همیشه در دفاع از چیزی بوده است، نه اینکه یک حق یا وضع طبیعی باشد.
چنان که در کل کتاب نشان خواهم داد، احساس دردسر از جانب افراد دیگر شاهدی است بر اینکه هیچکس هرگز سرور نبوده است، بلکه در اکثر موارد همه مطابق تصویری پنداری و معوج از قدرتشان بر اشیا، اعمال، افراد و علیت عمل کردهاند. این حس به سبکی از در رابطه بودن اشاره دارد و به این حس که بهترین شکل رخدادنِ امور چیست. مردم برای اشاره به اینکه با بیسروری چه باید کرد از عبارتهایی مثل سلسلهمراتب یا اتباع الف استفاده میکنند. بنابراین، در عین اینکه فرد حس سروری میکند، دردسر کماکان وجود دارد؛ سروری نامی است برای این دیدگاه مبهم، انفعالی و اغلب فکرنشده که حتماً راه فراری برای فشار منطبقشدن با وجود، قصد، کنش، حق و میلِ «بقیۀ افراد» و بقیۀ ملتها وجود دارد. بنابراین سروری توهم اختیارداشتن است. دفاعی است از استحقاق، مرجعیت و عاملیت. سروریِ آسیبدیده، در معنایی عمیق، متناظر با مفهوم خودشیفتگی آسیبدیده است، چراکه اگر شما یا ملت شما حقیقتاً -یعنی بهصورت برگشتناپذیر- سروری داشته باشید، بعدش چه؟
ما میدانیم که جمعیتهایی که طی تاریخ مغلوب بودهاند، به صِرف وجودشان، برای صاحبامتیازانی که ایشان را به این وضعیت کشاندهاند مایۀ دردسرند؛ مغلوبانی که همچون یک مشکل دیده میشوند، اما این مشکل هم برای شادکامی برتریطلبان ضروری است و هم دردسرساز. همۀ سیاستها دستکم شامل یک گروه میشوند که تبدیل به دردسری برای بازتولید قدرت میشوند؛ آن قدرت ممکن است مادی یا خیالی باشد، [و رابطۀ این گروه با صاحبان قدرت] به همان شیوۀ پارانوئید پیچیدهای [است] که مختص صمیمیت میان دشمنان است. سیاستهای زیستسیاسیِ مرتبط با دردسر موجب افزایش فشار متعارفِ «سر راه هم قرارگرفتن» میشود، و طول مدت شکلگیری اصطکاک اجتماعی در اتاقکهای پژواک ذهنی و در نیروهای ساختاربخش جهان را بیشتر میکند. بنابراین دردسر، در مقام یک احساس، میتواند شامل هر نوع شدتی بشود، اما کماکان بهصورت یک تماس غیرشخصی مطرح شود که دارای اثر است و نسبت به شخصیشدن گشوده باشد، و تصاویری بسازد از اینکه یک تمامیت اجتماعیِ در حال ظهور چه حسی دارد، و یک سازمان اجتماعی بدیل را تصورپذیر میکند. صحنهسازی شریل هریس از «سیاهبودن» در قالب «تجاوز» به آگاهی سفیدپوستان را در نظر بگیرید، که در جهان قدم میزند و میچرخد و انتظار دارد که احساس کند مانعی پیش رویَش نیست؛ خشونت جنسی فراگیری را در نظر بگیرید که زنان وقتی تنها در جایی راه میروند به آن فکر میکنند. این حس تهدید برای مردمی که در زیستجهانِ جامعهای برتریطلب و سلسلهمراتب ملازمِ آن راه میروند امری متعارف است … چه زمانی یک بدن به دلیل چیزی که لاجرم هست یک رخداد محسوب میشود، مثلاً وقتی وارد یک اتاق میشود یا از یک مرز دولتی عبور میکند؟ دردسری برای افراد دیگر بودن چقدر هزینه دارد و چه نوع هزینهای؟
بااینحال، برای طبقهای که سلطۀ ساختاری و/یا پنداری دارد، تجربۀ دردسر به تولید نمایشهای بیانصافی میانجامد. برای مثال، اِدبارهای پارانوئیدی «اینسلها»7 و سایر افراد صاحب حق را در نظر بگیرید که آسیب خود را همچون زخم ناشی از سلب نامنصفانۀ احترامی تجربه میکنند که بهزعم خودشان شایستهاش بودهاند. قابل پیشبینی است که افرادی که بهلحاظ ساختاری صاحب سلطهاند احساس آسیبپذیری نسبت به جایگاهشان داشته باشند و اصرار کنند که اگر افراد مغلوب مستحق جبران آسیبهایشان هستند، ایشان نیز چنین حقی باید داشته باشند. انگار در آسیبپذیری دمکراسی وجود دارد، انگار جزئیات مهم نیستند.
این یعنی دردسر، گرچه خیلی نزدیک است، اما بهناچار در سطحی از انتزاع نیز در کار است، آنجا که با یکدیگر در مقام نوع مواجه میشویم -اما نه ضرورتاً به صورتی بد، چون راه دیگری برای شناخت همدیگر، یا هر چیز دیگری، نداریم. ما نمیتوانیم بدون اینکه برای هم دردسر بشویم همدیگر را بشناسیم. ما نمیتوانیم بدون اینکه برای هم دردسر بشویم هر گونه رابطهای با هم داشته باشیم. این یعنی: شناختن و شناختهشدن مستلزم تجربۀ تحت فشار بودن و اِعمال فشار برای تأییدشدن و پذیرفتهشدن است .
بنابراین، دردسر از جانب افرادِ دیگر شاهدی بر این نیست که «این دیگران» تماماً چیزهای بدی بودهاند: که مثل جهنم بودهاند. دردسرداشتنِ جهان وقتی بیش از همیشه گیجکننده میشود که آدمی جهان را بخواهد، ولی در برابر هزینههای این خواستن مقاومت کند. این همان کاری است که وقتی مجبوریم یا در یک سطحی میخواهیم حتی با انتزاعیترین موجودات یا اشیای جهان، ازجمله خودمان، باشیم باید انجام دهیم، حتی اگر آن خواستن شامل خواستنِ غلبه بر موقعیتها یا صرفاً همزیستی باشد. لذت گمنامبودن و لذت شناختهشدهبودن؛ ترس رهاشدن در بیاهمیتی و ترس اهمیتیافتن به طرزی بد. من در قالب دردسر به یک دشواری ساختاری در مواجهۀ فرد با هر چیزی اشاره میکنم، همچنین به قراردادهای انقیاد ساختاری. بنابراین «افراد» در عنوان کتاب بازگوکنندۀ هر پیوندی است، هر وابستگیای که ما را مجبور کند با این واقعیت روبهرو شویم که چقدر ناسرور هستیم. این مفهوم همچنین به نفرتها و خطری اشاره میکند که رفاه ما را تهدید میکند، خطری که حتی با چیزهایی که میخواهیم نزدیکمان باشند ایجاد میشود؛ چیزهایی را دربارۀ قدرتی روشن میکند که نمایشهای چنان اختلالی را با بدنهایی همراه میکند که تقریباً در حالت عادی زندگی میکنند.
فصلنامۀ ترجمان چیست، چه محتوایی دارد، و چرا بهتر است اشتراک سالانۀ آن را بخرید؟
فصلنامۀ ترجمان شامل ترجمۀ تازهترین حرفهای دنیای علم و فلسفه، تاریخ و سیاست، اقتصاد و جامعه و ادبیات و هنر است که از بیش از ۱۰۰ منبع معتبر و بهروز انتخاب میشوند. مجلات و وبسایتهایی نظیر نیویورک تایمز، گاردین، آتلانتیک و نیویورکر در زمرۀ این منابعاند. مطالب فصلنامه در ۴ بخش نوشتار، گفتوگو، بررسی کتاب، و پروندۀ ویژه قرار میگیرند. در پروندههای فصلنامۀ ترجمان تاکنون به موضوعاتی نظیر «اهمالکاری»، «تنهایی»، «مینیمالیسم»، «فقر و نابرابری»، «فرزندآوری» و نظایر آن پرداختهایم. مطالب ابتدا در فصلنامه منتشر میشوند و سپس بخشی از آنها بهمرور در شبکههای اجتماعی و سایت قرار میگیرند، بنابراین یکی از مزیتهای خرید فصلنامه دسترسی سریعتر به مطالب است.
فصلنامۀ ترجمان در کتابفروشیها، دکههای روزنامهفروشی و فروشگاه اینترنتی ترجمان بهصورت تک شماره به فروش میرسد اما شما میتوانید با خرید اشتراک سالانۀ فصلنامۀ ترجمان (شامل ۴ شماره)، علاوه بر بهرهمندی از تخفیف نقدی، از مزایای دیگری مانند ارسال رایگان، دریافت کتاب الکترونیک بهعنوان هدیه و دریافت کدهای تخفیف در طول سال برخوردار شوید. فصلنامه برای مشترکان زودتر از توزیع عمومی ارسال میشود و در صورتیکه فصلنامه آسیب ببیند بدون هیچ شرط یا هزینۀ اضافی آن را تعویض خواهیم کرد. ضمناً هر وقت بخواهید میتوانید اشتراکتان را لغو کنید و مابقی مبلغ پرداختی را دریافت کنید.
Berlant, Lauren. On the Inconvenience of Other People. Duke University Press, 2022