اندوختهسازی؛ اختلال روانی یا عمل آنارشیک سیاسی
هر چه انسانها پا به سن میگذارد، حرص بیشتری برای نگهداری لوازم بهدردنخور پیدا میکند. به عقیدۀ اسکات هرینگ استاد دانشگاه ایندیانا آنچه مهم است نه اختلال اندوختهسازی که زنجیره عقاید ما دربارۀ این اختلال است. هرینگ با میشل فوکو موافق است که روانپزشکی ابزاری است برای کنترل جامعه.
نیویورکر— مادرم نودوسه سال عمر کرد و این زمان، کافی بود که عادتهایی پیدا کند که امروزه مردم، آنها را نشانۀ زوال عقل میدانند؛ مثلاً نگهداشتن وسایل کهنه و بهدردنخور. آن زمانها، هر سال قبل از روز شکرگزاری، پیش او میرفتم و صبح روز بعد، اولین کاری که میکردیم، تمیزکردن کابینتها بود. همانجا میایستاد و چشمهایش برق میزدند. نمیدانم از ناراحتی بود یا عصبانیت یا حرص برای پرکردن دوبارۀ جاهایی که خالی شده بودند؟ با خودم میگفتم دارم به او لطف میکنم. کمک میکردم آپارتمانش را طوری نگه دارد که کسی نگوید باید او را به خانۀ سالمندان ببریم. خیلی از این احتمال میترسید. بااینحال، ازدستدادن وسایل هم برایش سخت بود. طولی نکشید که فهمید دارد همه چیز را از دست میدهد؛ چون دارد زندگیاش را از دست میدهد. دلش میخواست تا آن موقع یک عالمه وسایل جمع کرده باشد. آن وقت هر سال سروکلۀ من پیدا میشد و همه را دور میریختم.
مادرم سال ۲۰۱۰ فوت کرد و هیچ وقت متوجه نشد که در سال ۲۰۱۳ انجمن روانپزشکی امریکا عادتهای او را علائم نوعی بیماری روانی به نام «اختلال اندوختهسازی۱» دانسته است. طبق تعریف، اختلال اندوختهسازی، مشکلی دائمی در دستکشیدن از داراییها، فارغ از ارزش واقعی آنها است تا جایی که وسایل جمعآوریشدۀ فرد، فضای زندگی را اشغال میکند و استفادۀ اصلی از فضا را مختل میسازد.
اندوختهسازان همچنین با انرژی زیادی به جمعکردن وسایل از ارزانفروشیها میپردازند. بهگفتۀ انجمن روانشناسی امریکا وسایل اندوختهشده اغلب شامل روزنامه، مجله، لباس، کیف، کتاب و نامههای قدیمی است؛ البته گاهی اسکناس و چک هم در میانشان یافت میشود.
این نکات در چاپ پنجم راهنمای تشخیصی و آماریِ اختلالاتِ ذهنی۲ به چاپ رسید. در این راهنما مقولۀ جدیدی ذکر شده است: «اختلال پوستکندن۳» که اگر ناخنجویدن را ترک نکنید، حتماً دچارش میشوید. در راهنما در بخش «موقعیتهایی جهت تأمل بیشتر» رفتارهایی فهرست شدهاند که نمیتوان آنها را اختلال نامید؛ اما از ما خواسته میشود دربارۀشان فکر کنیم؛ مثلاً «اختلال پیچیدۀ داغدیدگی پایدار۴» که یعنی نمیتوانید در زمانی مناسب، با مرگ یکی از نزدیکان کنار بیایید: یک سال برای بزرگسالان، شش ماه برای کودکان. در این صورت گفته میشود که شما نهتنها قربانی غم، بلکه بیمار و نیازمند درمان هستید.
همانطور که داغدیدگی دلیلی رایج، یعنی مرگ دارد، اندوختهسازی هم محصول وضعیتی نهچندان استثنایی است. در راهنما گفته میشود که اندوختهسازی گاه در کودکی آغاز میشود؛ ولی اندوختهسازها زمانی توجه دیگران را جلب میکنند که دارند پا به سن میگذارند. واضح است: مسنترها تفریحات کمتری دارند و بیشتر تحریک میشوند که مگسکشهایی در پنج رنگ متفاوت داشته باشند. بهعلاوه، افراد سالخورده اغلب تنها زندگی میکنند و کسی نیست به آنها گوشزد کند که کارشان عجیبوغریب است و بالأخره پای عامل اقتصادی در میان است. مادربزرگ و مادرِ مادربزرگمان کیسههای پر از گلولههای نخ را نگه میدارند چون زمانی را به یاد میآورند که نخ نداشتند.
نمونههای ذکرشده عادی هستند؛ اما مواردی از اندوختهسازی هستند که در محدودۀ عادی نمیگنجند. اینها موضوعِ کتاب اندوختهسازان؛ انحراف مادی در فرهنگ نوی امریکایی۵ نوشتۀ اسکات هرینگ، استاد زبان انگلیسی دانشگاه ایندیانا است. این حس که اندوختهسازی نشانۀ نوعی رفتار نامتعارف اما آبرومندانه است، از حدود بیست سال پیش تغییر کرد. در سال ۱۹۹۳، رَندی فراسْت، استاد روانپزشکی دانشکدۀ اسمیت و دانشجویش، رِیچِل گراس، مقالهای را در مجلۀ پژوهش رفتاری و درمان۶ چاپ کردند و ادعا کردند که اندوختهسازی نه امری نادر که مسئلهای رایج و البته مشغولیتی خطرناک است.
در سال ۲۰۱۰، فراست و همکارش، گِیل استِکتی، در کتاب خود آشغال؛ اندوختهسازیِ وسواسی و معنای چیزها۷ مدعی شدند که بین شش تا پانزدهمیلیون امریکایی به اندوختهسازیِ بیمارگونه میپرداختند. پس چرا قبلاً متوجه نشده بودیم؟ برخی نویسندگان میگویند تا حدی بدین خاطر است که اندوختهسازی مخفیانه انجام میگیرد. مهمتر روش طبقبندی این موقعیت بود. نوشتههای اولیه در روانشناسی، اندوختهسازی را صرفاً وجهی از دیگر اختلالها به شمار میآوردند.
در نظریات فرویدیِ اوایل سدۀ بیست، اندوختهسازی نشانهای از شخصیت مقعدی بود: اندوختهسازان اجازه نمیدادند که آنچه داشتند از ایشان دور شود. در دهۀ ۱۹۸۰، شواهد تجربی، نظریۀ فرویدی را کنار زدند. باوجوداین اندوختهسازی همچنان نشانۀ بیماری تلقی میشد؛ بهویژه نشانۀ نوعی بیماری که حالا با عنوان «اختلال شخصیت وسواسی اجباری» شناخته میشد. ابداع دهۀ اخیر این بود که اندوختهسازی را بهخودیخود اختلال معرفی کرد. با این ادعا، علاوهبر تخمین شیوع این اختلال، متخصصانِ این حوزه به راحتی توانستند اندوختهسازی را خطری عمده برای سلامت عمومی اعلام کنند.
برای پذیرش چنین مطلبی لازم بود افراد حرفهایِ دیگری هم وارد عمل شوند. در دهۀ هشتاد، ساندرا فلتن، نویسندۀ بنامِ حوزۀ روانشناسی، جنبشی ضدبینظمی به راه انداخت که مبتنی بود بر مسیحیت تبشیری، روانشناسی خودیاری و روایتهایی دربارۀ اعتیاد. بین سالهای ۱۹۸۳ تا ۲۰۱۳، فلتن بیش از دوازده کتاب به چاپ رساند و پیام مشترک همۀ آنها این بود که بینظمی، اگر نگوییم گناه، دستکم شکست در فهم خود بود.
آنچه کمتر جنبۀ حمایتی داشت، اما بیشک در همین راستا بود، مسئلۀ ظهور «نظمدهندگان حرفهای۸» بود. آنان کسانی بودند که استخدام میکردید تا به خانهتان بیایند و همه چیز را سروسامان دهند. هماکنون انجمن ملی نظمدهندگان حرفهای۹ چهارهزار عضو دارد. در این میان، کتابها مطبوعات را کنار زدند: اعترافها به اندوختهسازی، توصیف زندگی با مادری اندوختهساز و کتابهای خودیار همراه با تمرین و فهرست و درجهبندیهایی که طبق آنها میشد اندوختهسازان را از بد تا بدتر رتبهبندی کرد. محققان شواهدی را یافتند که حکایت از آن داشت که اندوختهسازان از اختلالاتی عصبشناختی رنج میبردند که احتمالاً از والدین خود به ارث برده بودند.
گاهی مشاوران و بیشترْ خودِ اندوختهسازان دربارۀ پایۀ «احساسیِ» این مشکل تأمل میکنند. زنی به نام بتی دربارۀ وسایلش میگوید: «اونا همیشه هستن؛ اما خانوادهام نه.» اغلبِ فرزندان بزرگسالِ افراد اندوختهساز اذعان میکنند مسئلۀ اصلی، دعوایی خانوادگی است؛ اما وقتی خانه مثل یک کشتیِ غیرقابلهدایت و کثیف است، بچهها رغبتی به سرزدن به آنها ندارند.
با وجود تاریخ مدرن اندوختهسازی، امروزه توضیحات مدرن و پستمدرنی مطرح میشود. اسکات هرینگ برایمان از اندوختهسازان معروف و همچنین اندی ورهول میگوید. او، هم کلکسیونری سرسخت است و هم اندوختهسازی بزرگ. هر روز آخر وقت، وسایل روی میزش، یعنی تکهروزنامه، نامههای قدیمی، ساندویچ نصفه و غیره را جارو میکند و همه را توی کارتونی میریزد. رویش مینویسد «کپسول زمان». بعد هم تاریخ میزند و انبار میکند.
اما هرینگ میگوید چندان علاقهای به موضوع اندوختهسازی در گفتمان رایجِ «انحراف مادی» ندارد؛ یعنی زنجیرۀ افکار و احساساتی که ما، بهعنوان یک جامعه، دربارۀ اندوختهسازی ساختهایم. واژۀ کلیدی در اینجا «انحراف» است. هرینگ دائماً از میشل فوکو نقلقول میکند که افراد در جایگاه قدرت، روانپزشکی را بهعنوان ابزاری برای کنترل جامعه به کار میبندند. هرینگ هم مانند سایرین، زمان زیادی را صرف توصیف خانۀ اندوختهسازان میکند؛ اما بر این باور است که مردم حق دارند هر قدر که دلشان میخواهد، آشغال جمع کنند. او معتقد است جنبش علیه بینظمی پوششی برای حمله به نسخههای سیاسیشدۀ ناهمرنگی با جماعت است. او نژادپرستی را عامل اصلی مخالفت با یکی از اندوختهسازان سیاهپوست میداند. میگوید آنها با خانۀ نابسامان خود، نماد آن چیزی بودند که مردم، نابسامانی اجتماعی زندگی امریکاییافریقاییها میدانستند.
مانند بیشتر کتابهایی که اساتید در دفاع از چیزهای محکومشده توسط افرادِ محترم، مینویسند، بحث هرینگ را میتوان به زاغهنشینی ربط داد. نثر او نمونۀ زبان پشت مه ماندهای است که در چنین نوشتههایی مییابیم. بااینهمه او حرفی برای گفتن دارد. سخت است سردرآوریم که چرا ناگهان از دهۀ ۱۹۹۰ سروکلۀ خانههایی پیدا شد که زیر فضولات موشها و روزنامههای قدیمی دفن میشدند. شاید هم او اشتباه میکند.
شاید جنگ میان اندوختهسازان و ضداندوختهسازان، همان درگیری میان فردگراها و محافظهکاران نباشد؛ اما اگر این نیست، پس چیست؟ بهعلاوه، چرا همیشه به نظر میآید که اندوختهسازی معنایی منتقل میکند؟ چیزی که روی زمین افتاده، زر است و زباله، کثافت است و مایۀ آسایش. به ما میگویند اندوختهسازان به نوعی اختلال ذهنی دچارند؛ اما آیا ما در مقابل آنها همان حسی را داریم که در برابر افراد دچار حملات وحشتزدگی یا توهم داریم؟ آیا فکر نمیکنیم اندوختهسازان از بقیه کمی عجیبوغریبترند؟ آیا این به توصیههای پدر و مادر درخصوص تمیزکردن اتاقمان در دوران کودکی مربوط نمیشود؟ آیا آنها کمی شجاعتر از ما نیستند؛ چون برخلاف ما، از والدینشان تبعیت نمیکنند؟
حقیقت هرچه باشد، بنا است بهزودی وضعیت بدتر هم بشود و این بهخاطر ارتباط تثبیتشدۀ میان اندوختهسازی و کهولت سن است. بر اساس آمار مرکز «سنسوس بیورو»۱۰، در سال ۲۰۵۰ تعداد امریکاییهای ۶۵ساله و بزرگتر به حدود ۸۴میلیون نفر میرسد که دو برابر این رقم در سال ۲۰۱۲ است؛ یعنی ۴۰میلیون نفر اضافه میشود به افرادی که روی ورودی خانهشان میایستند و کیسۀ پلاستیکیِ روزنامهای را که جلوی در تحویل گرفتهاند، در دست میگیرند و با خود میگویند: «بد نیست این کیسه را هم نگه دارم.»
پینوشتها:
* این مطلب در تاریخ ۱۵ دسامبر ۲۰۱۴ با عنوان LET IT GO در وبسایت نیویورکر منتشر شده است.
[۱] Hoarding Disorder
[۲] American Psychiatric Association. "Diagnostic and statistical manual of mental disorders (fifthedn)." 2011
[۳] Excoriation Disorder
[۴] Persistent Complex Bereavement Disorder
[۵] Obsessive-Compulsive Personality Disorder
[۶] Herring, Scott. The hoarders: Material deviance in modern American culture. University of Chicago Press, 2014
[۷] Behaviour Research and Therapy
[۸] Steketee, Gail, and Randy Frost. Stuff: Compulsive hoarding and the meaning of things. Houghton Mifflin Harcourt, 2010
[۹] Professional Organizers
[۱۰] Census Bureau
الگوریتمهای سرگرمیساز برای کار با دانش باستانی حاصل از متون و فضاهای مقدس طراحی نشدهاند
احساس کسلی وقتی پیدا میشود که موضوعِ توجه ما دائم تغییر کند
البته میتوان شرایط پرورشی اشخاص رادر نظر گرفت جدا از اینکه بالا رفتن سن هم انرا افزایش می دهد و نوعی مجرب بودن و ابراز ریش در اسیاب سفید نکردن شخص اشغال جمع کن را به رخ میکشد و هرچند ممکن است نیاز بعضی وقتها به چیزی آنهم در جوامع نامرفه و عقب افتادە درستی این چرت وپرت جمع کنی را دوراندیشی جلوە دهد.