چگونه میتوانیم بین گزینههای مختلف انتخابی خردمندانه داشته باشیم؟
تابهحال پیش آمده برای خریدِ کالایی به سایتی مراجعه کنید و بعد از خواندن نظرات سردرگمتر شوید؟ آیا شده در رستوران ندانید از میانِ آنهمه غذا کدامیک را انتخاب کنید؟ یا تابهحال شده چیزی را بخرید و بعد از مدتی با خود بگویید آن موقع چه فکری کردم که این را خریدم؟ این نوشتار، بر پایۀ مطالعات روانشناسی و علومِ اعصاب، راهحلهایی برای اینگونه موقعیتها ارائه میدهد.
تام وندربیلت، نوتیلوس — آبمعدنی گازدار یا آب معمولی؟ گلابی ارگانیک یا معمولی؟ هتل چهارستاره یا سهستاره؟ ما در جهان مدرن با سِیلی از گزینههای مختلف در بازار مصرف روبهرو هستیم و، درعینحال، اینترنت نهتنها فرصتهای مصرفِ پیشِ روی ما را گسترش میدهد (برای نمونه، بیشترِ موسیقی جهان از طریق اینترنت بر روی گوشی هوشمند در دسترس ماست)، بلکه فرصتهای نو و گوناگونی پیشِ روی ما مینهد تا دریابیم دیگران چه چیزهایی را میپسندند و چه چیزهایی را نمیپسندند.
من چندین سال، تا زمان انتشار کتابم با عنوان شاید از این هم خوشتان بیاید: سلیقه در عصر انتخاب بیپایان۱ در سال ۲۰۱۶، جدیدترین تحقیقات در زمینۀ رفتار مصرفکننده را از طریق علوماجتماعی، روانشناسی و عصبپژوهی مورد کاوش قرار دادم. اکنون، برای آنکه به شما کمک کنم تا راه خود را از میان مسیر پرپیچوخم گزینههای بیپایان پیدا کنید، تا خردمندانه و کارآمدتر و با خودآگاهیِ بیشتر انتخاب کنید، بخشی از آن تحقیقات را بهصورت فهرستی از توصیهها خلاصه کردهام، اگرچه در این مورد پرسشها را نیز ذکر کردهام. این پرسشها بر پرسشهایی واقعی مبتنی هستند که در جریان تحقیقاتم با آنها روبهرو شدهام و بعدتر از زبان دوستان و خوانندگان نیز آنها را شنیدهام.
شب پیش در سایت تریپاَدوایزر در حال جستوجو برای یافتن هتلی در شهر فلورانس بودم. چندین ساعت، نظرات کاربران را خواندم؛ پسازآن، نسبت به زمانی که فرایند گزینش را آغاز کرده بودم، به انتخاب خودم کمتر اطمینان داشتم. آیا من در سایتهایی نظیر تریپاَدوایزر و یلپ، میتوانم به «خرد جمعی»۲ اعتماد کنم؟
نخست، بیایید عبارت «خرد جمعی» را موشکافی کنیم. جیمز سورُویکی در کتاب معروف خود با عنوان خرد جمعی که در سال ۲۰۰۴ منتشر شده است، حقیقتی را مطرح میکند که اغلب نادیده انگاشته میشود؛ این حقیقت عبارت از آن است که «در صورتی که اعضای گروهی از یکدیگر مستقل باشند، با احتمالِ بسیار بیشتری به تصمیم مناسب دست خواهند یافت». بهدیگرسخن، جمع در صورتی از بخت بهتری برای تصمیمگیری خردمندانه برخوردار خواهد بود که فقط به «همان دادههای قدیمی دسترسی نداشته باشد که همه از پیش با آن آشنا هستند». در سایتهایی نظیر یلپ، تریپاَدوایزر، آمازون و دیگر سایتهای پرطرفدارِ ارائهدهندۀ نظرات و رتبهبندیهای کاربران، مردم در انزوا عمل نمیکنند. افراد بسیاری دیدگاه آنها را میخوانند. همچنین، پیش از اینکه دیدگاه خود را بنویسند، بهطور محتمل نظرات افراد بسیاری را خواندهاند.
خواندن دربارۀ تجارب غریبهها لزوماً روش بدی برای پیشبینی تجربۀ خودمان نخواهد بود. همانطور که تحقیقات تیموتی دی.ویلسون، روانشناس دانشگاه ویرجینیا، و همکاران وِی نشان میدهد، فرایند «جایگزینی» (یادگیری غیرمستقیم از طریق دیگران)، «در مقایسه با شنیدن توصیف یک تجربه، میتواند به پیشبینی دقیقتری از میزان لذت ما از آن تجربه» منجر شود. این امر تاحدودی به این دلیل است که شاید، هنگام سنجش میزان لذت خود از چیزی مثل یک هتل، پیشداوریهای خود را دستِکم میگیریم. تاحدودی نیز به آن دلیل است که شاید تمایل داریم دیدگاه خود را بهنحوی غیرواقعی منحصربهفرد در نظر بگیریم.
اما نظرات دیگران نیز میتواند پیشداوریهای خاص خود را به وجود آورد. سینان آرال، استاد مدیریت در انستیتو تکنولوژی ماساچوست، و همکاران وی در آزمایشهای خود از طریق مکانیسم «پیشداوری تأثیر اجتماعی» دریافتهاند که، برای مثال، وجود یک نظر مثبت میتواند تعداد نظرات مثبت بعدی را افزایش دهد. در مقابل، بررسی نظرات کاربران در سایت آمازون نشان داد که نظرات انتهایی دربارۀ یک کتاب با نظرات آغازین دربارۀ آن متفاوت است؛ مشکل آنجاست که انتظاراتِ خوانندگان تحت تأثیر نظرات قبلی قرار میگیرد و افراد شروع به نظردادن دربارۀ نظرات دیگران میکنند. البته، نظردهندگان معمولاً آنهایی هستند که بیشترین انگیزه را برای اظهارنظر دارند، یعنی آنهایی که بهترین و بدترین تجارب را داشتهاند. این امر در توضیح این واقعیت به ما کمک میکند که چرا نظرات اینترنتی بهطور غالب «توزیعی شبیه حرف جِی انگلیسی» دارند: این نظرات اغلب مثبت هستند، دنبالۀ منفی تندی دارند و در وسط دارای فرورفتگی هستند. البته، پیشداوریِ انتخاب پیش از اظهارنظر آغاز میشود؛ «پیشداوری خرید» به آن معناست که افرادی که در نظرات از کالایی تعریف کردهاند، ممولاً کسانی هستند که قبلاً آن کالا را خریده اند.
به نکات دیگری نیز باید توجه داشت. شاید مکانی اقامتی به آن دلیل در سایت تریپاَدوایزر از معروفیت برخوردار است که ارزانقیمت است یا کاربران بسیاری دربارۀ آن نظر دادهاند، نه لزوماً به آن دلیل که «بهترین» جای اقامت است. طبق مطالعهای در نشریۀ د جرنال آو کنسیومر ریسرچ۳، مقایسۀ نظرات کاربران دربارۀ انواع محصولاتِ موجود در سایت آمازون نشان میدهد کالاهایی که بهترین نظرات دربارۀ آنها اظهار شده است، بهندرت با کالاهایی همخوانی دارد که در آزمون «گزارشهای مصرفکنندگانْ» بهترین کالا در نظر گرفته شدهاند.
سرانجام، بهدلیل اثر ترتیببندی۴، شاید هرگز چیزهایی را پیدا نکنیم که برایمان محبوب باشند. اخیراً به شهری ساحلی در مکزیک سفر کردم. در ساحل، فردی رستورانی ساده، کوچک و مخصوص غذاهای دریایی را به من نشان داد. خوشمزهترین غذایی که در طول این سفر خوردم در همان رستوران بود. اما هنگامی که در سایتهای نظردهی آن را جستوجو کردم، تنها در پایین فهرست رستورانهای «معروف» از آن نام برده شده بود.
پس چه باید کرد؟ از سایت تریپاَدوایزر و نظایر آن با احتیاط استفاده کنید. به رتبهبندی کلی و تعدادی از نظرات کاربران نگاهی بیندازید، اما سعی نکنید تمام نظرات را از اول تا آخر بخوانید وگرنه بهراحتی، از مشاهدۀ ناهمخوانی بین تجارب و انتظارات افراد مختلف، سردرگم خواهید شد. نظراتِ دارای یک یا پنج ستاره را نادیده بگیرید و بر روی نظرات میانی تمرکز کنید، یعنی جایی که افراد با صداقت بیشتری در حال سنجش و بیان احساسات خود هستند. بیشتر به عکسهایی نگاه کنید که کاربران گذاشتهاند نه به نظرات آنها، بهنحویکه خودتان بتوانید نتیجهگیری کنید. در پایان، به منابع دیگر هم نگاه کنید. خرد جمعی در یافتن مکانهای دنج همیشه موفق نیست.
من در رستوران، وقت زیادی صرف تصمیمگیری برای سفارش غذا میکنم، بهنحویکه دوستانم کلافه میشوند. چگونه میتوانم بهنحوی انتخاب کنم که از آن رضایت خاطر داشته باشم و، بهطور کلی، چگونه میتوانم از تجربۀ یک وعدۀ غذایی بیشترین لذت را ببرم؟
شاید چند رهنمود کلی بتواند به شما کمک کند. تایلر کوونِ اقتصاددان پیشنهاد میکند، حداقل در رستورانهای معروف، غذایی را سفارش دهید که کمتر از همه اشتهاانگیز به نظر میرسد، اگر آنقدر بد به نظر میرسد، حتماً دلیل خوبی وجود داشته که آن را در فهرست غذا جای دادهاند. پل رُزین روانشناس، این راهکار را پیشنهاد میکند: اگر میخواهید پیش از غذا لذت بیشتری ببرید، غذایی سفارش دهید که قبلاً خوردهاید؛ بهاینترتیب میتوانید به خاطرۀ خود از لذت آن غذا دسترسی پیدا کنید. اما اگر میخواهید خاطرات جدید ایجاد کنید، یعنی لذت بیشتر در آینده، غذایی جدید سفارش دهید و قبل از اینکه غذا را سر میز بیاورند خیلی دربارۀ آن فکر نکنید. تحقیقات نشان داده است که صرفاً فکرکردن دربارۀ غذایی خاص میتواند باعث بروز پدیدۀ «سیری حسی»۵ شود، بهطوریکه علاقۀ ما به آن غذا، لحظهای که آن را در دهان خود میگذاریم (و ظاهراً قبلازآن)، شروع به کاهش میکند.
گوته چنین توصیهای میکند: «خوب انتخاب کنید. انتخاب شما کوتاهمدت و درعینحال بیپایان است.» هنگامی که تنها غذا میخوریم، عمل به این پیشنهادْ سادهتر است. طبق یافتههای دو روانشناس بهنامهای دن آریلی و جاناتان لواو، انتخاب غذا در یک گروه میتواند به رضایت کمتری منجر شود، زیرا ما اغلب چیزی غیر از غذای مطلوب خود را سفارش میدهیم. علت این است که فرد دیگری در میان گروه، غذای مطلوب ما را سفارش داده است. تحقیقات در رستورانی در فرانسه به نوعی راهکار برای این مشکل دست یافته است: هنگامی که تقریباً ۸۵درصد از افرادِ حاضر در گروهی شروع به انتخاب گزینهای میکنند، افرادِ دیگر به دنبال تنوع غذایی در انتخابهای خود میگردند.
اما شما نباید بر سر یکی از گزینهها خیلی وسواس نشان دهید. این فقط تصمیمی برای انتخاب غذاست و، از دیدگاه یکی از محققان تغذیه بهنام برایان وانسینک، ما هر روز دویست تا از این انتخابها انجام میدهیم. پشیمانی شما از یک انتخاب غذایی، بهطور محتمل، تنها تا زمانی طول میکشد که شروع به فکرکردن دربارۀ وعدۀ غذایی بعدی میکنید. بنابراین، چیزی را که دوستتان سفارش داده است، چیزی را که پیشخدمت بهعنوان «غذای خوب» در آن روز پیشنهاد میکند، خاطرۀ غذایی را که دفعۀ پیش خوردهاید، تمام اینها را نادیده بگیرید و فقط غذایی را انتخاب کنید که دلتان میخواهد.
گاهی اوقات چیزی را میبینم که قبلاً خریدهام و به خودم میگویم: «به چه دلیلی این را خریدهام؟» واقعاً چقدر میتوانم یقین داشته باشم که انتخابهایم مرا خوشحال خواهد کرد؟
تصور کنید در لباسفروشی هستید و قصد دارید پولیور بخرید. بر روی میزی در جلوی شما، پولیورهایی با رنگهای مختلف چیده شده است. رنگ خاصی چشم شما را میگیرد، اما نه رنگی که شما بهطور معمول انتخاب میکنید. باوجوداین، تصمیم میگیرید آن را امتحان کنید. پیش از آنکه حتی بخواهیم این نکته را بررسی کنیم که شما به چه دلیلی این رنگ را بر رنگهای دیگر ترجیح دادهاید، باید بررسی کنیم که چه عاملی نظر شما را به آن پولیور خاص جلب کرده است. آنچنانکه راجر کارپنتر، استاد روانشناسی و عصبپژوهی در دانشگاه کمبریج، مطرح میکند، این تصمیم ساده که در لحظۀ بعدی به کجا نگاه کنیم انتخابی است که ما اغلب در طول روز انجام میدهیم.
اما این حرکات چشم یا پرشهای غیرارادی چشم اغلب، آنچنانکه ما تصور میکنیم، سریع یا پیشبینیپذیر رخ نمیدهد. آنطورکه کارپنتر میگوید، «مدتزمان زیادی طول میکشد تا ما به محرکهای حسی پاسخ دهیم. این مدتزمان، با تکیه بر مبانی فیزیولوژیک صرف، اصلاً معقول به نظر نمیرسد». بهدیگرسخن، چیزی فراتر از واکنش بازتابیِ صِرف در حال وقوع است، بهنحویکه گویی مغز در حال اندیشیدن دربارۀ چگونگی انجام این کنش غیرارادی است. این تنها یکی از عناصر زیربنای نظریۀ کارپنتر مبنی بر وجود «مکانیسمی عصبی» در درون مغز است که به ایجاد رفتار تصادفی کمک میکند. از دیدگاه او، «سلولهای عصبی در درون مغزْ احتمالات را رمزگذاری و با یکدیگر برای تصمیمگیری رقابت میکنند». بنابراین، در مورد پولیورها باید گفت آن پولیوری که نخست دیدهاید، حتی اگر آن پولیوری نباشد که از نظر شما جذابتر از بقیه است، شاید صرفاً گزینۀ برندۀ رقابت عصبی در درون مغز شما باشد.
حال اینکه چیزی قبل از چیزهای دیگر چشم شما را بگیرد، به این معنی نیست که آن را خواهید خرید. اما این مسئلهْ پرسشی را پیش میکشد: اگر ما حتی نمیتوانیم بهطور کامل دریابیم که چشم ما در لحظۀ بعدی به کجا و به چه چیزی و به چه دلیلی نگاه میکند، چقدر میتوان به عوامل پشتپرده و مؤثر در انتخاب رنگِ نهایی اعتماد داشت؟ از دیدگاه کارپنتر، این فرایندی تصادفی است، بهنحویکه از انتخاب گزینههای یکسان و تکراری جلوگیری میکند. این ماهیت تصادفی درواقع مکانیسمی تکاملی برای بقا بر طبق سازگاری است؛ او میگوید، برای مثال، تولیدمثل جنسی را در نظر بگیرید: «نهتنها انتخاب زوج آشکارا فرایندی تصادفی است، بلکه تقسیم سلولی و رقابت اسپرمها برای رسیدن به تخمک نیز امری تصادفی است.» این «تصادفیبودن خودبهخودی» همچنین گویی مکانیسمی ماهرانه برای زیستن در جهانی با گزینههای روزافزون در اختیار ما مینهد. فقط اجازه بدهید سلولهای عصبی شما برایتان تصمیم بگیرند.
بنابراین شما آن چیزی را انتخاب میکنید که مطلوب شماست یا اینکه صرفاً انتخاب شماست که ترجیح گزینهای بر دیگری را موجب میشود؟ این نظریه تاریخچهای طولانی در روانشناسی دارد و تحقیقی تازه از سوی تالی شاروت و همکاران وی نشان میدهد که انتخاب شما چقدر میتواند تأثیرگذار باشد. در این تحقیق، به آزمایششوندگان گفته میشود که قرار است «تصمیمگیری زیرآستانهایِ»۶ آنان آزموده شود و چیزی که به آنها نشان داده میشود دو مقصد گردشگری است. این نمایش در مدت بسیار کوتاه دو هزارم ثانیه و زیر سطح هشیاری رخ میدهد. در واقعیت، آنها تنها رشتههایی بیمعنی از حروف را «میبینند». از آنها خواسته میشود مقصد مطلوبِ خود را انتخاب کنند و سپس به آن مقصد امتیاز دهند. آنها چیزی را که «انتخاب کرده بودند»، بیش از چیزی که انتخاب نکرده بودند، دوست داشتند، هرچند آن انتخاب را کورکورانه انجام داده بودند.
بنابراین، همانقدر که میخواهیم بدانیم چه چیزی را دوست داریم، مایلیم فکر کنیم که میدانیم چه چیزی را دوست داریم. انتخاب پولیورِ «مناسب» غالباً عملی انجامشده است؛ انتخاب شما، آن را مناسب جلوه میدهد. اگر آن انتخاب، در پایان، شما را خوشحال نمیکند، میتوانید آن را به عنوان نمونهای از عدم موفقیتِ انتخابِ تصادفیِ بیولوژیک سرزنش کنید.
فردی که در محل کار در کنار من در اتاقکی مینشیند عادت عجیبی دارد؛ او بهدقت کارهای مختلفِ مرا تقلید میکند: تاحدودی شبیه من لباس میپوشد (همان پیراهن مرا میپوشد)، همیشه فیلمهایی را در سینما میبیند که من دیدهام یا با دیگر همکاران دربارۀ کافۀ جدیدی صحبت میکند که «او» دوست دارد، درحالیکه درواقع من دربارۀ آن کافه به او توضیح داده بودم. چرا این مسئله اینقدر ناراحتکننده است و من برای رفع آن چه کاری میتوانم انجام دهم؟
چنین به نظر میرسد که شما گیر منحنی «تمایز مطلوب»۷ افتادهاید. طبق این نظریه، که نخستین بار ماریلین بروئرِ روانشناس آن را مطرح کرده است، وجود آدمی صحنۀ کشمکش دو انگیزۀ ناسازگار است: نیاز به وابستگی و نیاز به تمایز.
در این مورد، شما از پیش به گروهی اجتماعی وابسته هستید، یعنی شرکتی که برای آن کار میکنید. بنابراین، بهطور ویژه خواستار هیچگونه وابستگی بیشتر نیستید. شما اکنون نیازمند روشهایی برای اظهار شخصیت خود در درون آن گروه هستید (با انتخابهای خود از میان مُدهای رایج، سلیقۀ خاص خود در انتخاب قهوه یا دیگر اَشکال سرمایۀ فرهنگی). همکار شما، با تقلید از رفتارتان، حس شما از متمایزبودن خودتان را کاهش داده است. البته، مطلوب بودن میتواند افتوخیز داشته باشد: اگر بهتازگی به این شرکت آمده بودید، شاید در پی آن بودید که خود را با بقیه سازگار کنید، اما اگر شرکت بهصورت یکجا در حال اخراج کارمندان بود، شاید در پی راههایی بودید که خود را متمایز جلوه دهید.
تحقیقات روانشناس اجتماعی، هازل رُز مارکوس، و همکاران وی در دانشگاه استنفورد نشان میدهد که گرایش به استفاده از انتخاب بهعنوان ابزاری برای انتقال تمایز اجتماعی در میان طبقات متوسط (که فکر کنم شما هم جزء آنها هستید) بسیار شایعتر است. در مطالعهای که در نشریۀ د جرنال آو پرسنلیتی اَند سوشال سایکالجی۸ منتشر شده است، محققانْ دو گروه را انتخاب کردند: آتشنشانان و دانشجویان مدیریت. سپس از هریک از آنها خواستند تصور کنند که دوستشان درست همان خودروِ آنها را خریده است. گام بعدی این بود که احساسات خود را دربارۀ آگاهی از این موضوع توصیف کنند. واکنشهای مثبت («چه خوب، باشگاه خودروسواری درست میکنیم!») را بیشتر آتشنشانان مطرح میکردند، درحالیکه واکنشهای منفی («احساس میکنم به من خیانت شده است») را اغلبْ دانشجویان مدیریت ابراز میکردند.
محققان بر این باورند که طبقات کارگرْ انتخاب را فرصتی برای اظهار وابستگی میبینند، درحالیکه اعضای طبقات متوسطْ همان انتخاب را «تهدیدی برای بیهمتاییِ خود» در نظر میگیرند. باوجوداین، باز هم جای امیدواری هست: همیشه راهکاری برای حفظ غرور ما وجود دارد. اما درمورد آن همکار اعصابخردکن چه باید کرد؟ بهجای آنکه احساس کنید تهدید میشوید، میتوانید تقلید او را صرفاً نشانۀ مهم بودن خود به شمار آورید یا میتوانید کمی بیشتر ماکیاولیوار رفتار کنید و او را با پیشنهادهای نادرست سرگرم کنید، رستورانهایی پیشنهاد کنید که ارزش رفتن ندارند، فیلمهایی را توصیه کنید که ارزش دیدن ندارند، و با خرسندی شرورانه تماشا کنید که او چگونه تلاش میکند از سرمایۀ فرهنگی مسموم شما بهرهبرداری کند.
به تازگی با مردی آشنا شدهام که، برخلاف من، به هنر معاصر علاقهای ندارد. او با خوشحالی یک ساعت تمام صرف تماشای آثار استادان قدیم نقاشی میکند، اما علاقهای به دیدن آثاری ندارد که پس از اوایل قرن بیستم نقاشی شده است. چگونه میتوانم کاری کنم که او بر بیزاری خود از هنر معاصر غلبه کند؟
در نخستین گام، او را به موزۀ هنرهای زیبا در شهر بوستون ببرید. پس از تماشای برخی از آثار استادان قدیم نقاشی، او را به طبقۀ دوم به دیدن مجسمۀ نئونِ ساختهشده توسط ماوریتسیو نانوچی ببرید که بهسادگی چنین میگوید: «تمام آثار هنری، زمانی آثار معاصر بودهاند.» این به ما گوشزد میکند که هرچقدر دربارۀ هنر معاصر احساس بدبینی داشته باشیم، اضطراب دربارۀ فهمناپذیری آن، تردید دربارۀ کیفیت آن، زیر سؤال بردن صور و رویّههای آن، بهطور محتمل همین احساسات با بسیاری از آثار «کلاسیک» و محبوب نیز همراه بوده است (و، با گذشت زمان، برطرف یا فراموش شدهاند)، همان آثاری که، در اتاقهای دیگر، آنچنان الهامبخش به نظر میرسند.
حتی میتوان گفت آثاری که در روزگار خود بیش از دیگران پیچیده و فهمناپذیر بودهاند امروز از بخت بهتری برای دیدهشدن برخوردارند. چرا؟ طبق نظریۀ «آسانی پردازش»۹، محرکهایی که پردازش آنها برای ما آسانتر است، با احتمال بیشتری، علاقۀ ما را برمیانگیزند. ازآنجاکه آن حسِ آسانیْ احساس خوبی به ما میبخشد، ما این احساس را به خودِ آن چیز منتقل میکنیم (چیزهای آسان، آشناتر نیز به نظر میرسند و ما چیزی را که میشناسیم دوست داریم). اما این امر جنبهای منفی نیز دارد؛ این جنبۀ منفی را مطالعاتی آشکار میکند که حافظۀ افراد را در ارتباط با اطلاعات ارائهشده در قالب حروفِ کمتر خوانا میسنجد: آنچه آسانتر درک میشود آسانتر نیز فراموش میشود. تعداد فراوانی از آثار هنری زیبا و دلفریب وجود دارد که تماشای آنها خوشایند است و بهندرت به یاد میمانند ( اما آثار لوسین فروید بهراحتی فراموش نمیشود).
باوجوداین، شما میتوانید با چند راهکار مفید به مرد موردعلاقۀ خود کمک کنید. شاید چند ترفند از روانشناسی تجربی به حل مشکل شما کمک کند. یکی از ترفندها آن است که، قبل از رفتن به نمایشگاه هنر معاصر، از او بپرسید که یک سال بعدْ وضعیت زندگی خود را چگونه تصور میکند. طبق تحقیقات منتشرشده در نشریۀ سایکالجی آو اَستتیکس، کرییتیویتی، اَند د آرتز۱۰، این راهحل مبتنی بر این ایده است که اندیشیدن دربارۀ آینده، افراد را تشویق میکند تا انتزاعیتر فکر کنند و، بهطور محتمل، بیشتر پذیرای هنر انتزاعی باشند.
اما از او نخواهید که دربارۀ آیندۀ خیلی دور فکر کند. گروهی از روانشناسان دریافتهاند که «آگاهی از فناپذیری»۱۱، یا اندیشیدن دربارۀ مرگ، باعث میشود که افراد نسبت به آثارِ هنریِ غیر شفاف احساسِ بدی پیدا کنند. از دیدگاه آنان، دلیل این امر این است که «داشتن درکی بنیادی از جهانْ بخشی حیاتی از فرایندی است که افراد، طی آن، زندگی را با مفهوم و معنایی فراتر از مرگْ آکنده میسازند».
بازدید از نمایشگاهی معمولی و عامهپسند نیز میتواند به بهبود اوضاع کمک کند، نه صرفاً بهدلیل آنکه سرزندگی و جنبوجوشِ نمایشگاه میتواند فکر مرگ را دور نگه دارد. بنا بر سازوکاری با نام «اشتیاق به تقلید»۱۲، آزمایششوندگان در تحقیقی نقاشیهایی را ترجیح میدادند که فردی دیگر نیز به آنها خیره است، درحالیکه نقاشیهایی که مردم از آنها رو برمیگرداندند نگاههای کمتری را جلب میکردند (هرچند تعداد اندکی از شرکتکنندگانْ این موضوع را دلیل تمایلشان به یک نقاشی میدانستند). ظاهراً هرچه افراد بیشتری در حال نگاهکردن باشند احتمال علاقه به آن اثر بیشتر است.
همچنین، همانطور که تصویربرداری از مغز به روش اف.ام.آر.آی نشان میدهد، فراموش نکنید که علاقه و نفرت میتوانند در ناحیههای مشابهی از فعالسازی عصبی جای گیرند. گاهی اوقات، نفرت بدیهی ما صرفاً واکنشی شدید است که بهطور نادرست تفسیر شده است (حداقل در فیلمهای نوجوانپسندِ دهۀ ۱۹۸۰ فراوان اتفاق میافتاد که دختری به شدت از پسری متنفر بود، اما واقعیت این بود که نمیتوانست به آن پسر فکر نکند؛ تا پایانِ فیلم هم آن دو عاشق یکدیگر میشدند.)
اما خیلی هم به مرد موردعلاقۀ خود سخت نگیرید؛ به دیدن نمایشی بروید که همه دربارۀ آن صحبت میکنند یا به دیدن آثاری بروید که زندگی شما را دگرگون کردهاند. شاید این کارْ زندگیِ او را دگرگون نکند، اما شاید شیوۀ نگرش او به امور را دگرگون کند.
• نسخهٔ صوتی این نوشتار را اینجا بشنوید.
پینوشتها:
• این مطلب را تام وندربیلت نوشته است و در تاریخ ۱۳ اکتبر ۲۰۱۶ با عنوان «How to Choose Wisely» در وبسایت نوتیلوس منتشر شده است. وبسایت ترجمان در تاریخ ۲۲ آذر ۱۳۹۵ این مطلب را با عنوان «سلیقه در عصر گزینههای بیپایان» و با ترجمۀ علی برزگر منتشر کرده است.
•• تام واندربیلت (Tom Vanderbilt) بهطور مرتب برای سایت نوتیلوس مطلب مینویسد و کتاب شاید از این هم خوشتان بیاید: سلیقه در عصر انتخاب بیپایان (You May Also Like: Taste in an Age of Endless Choice) تازهترین اثر او است.
[۱] You May Also Like: Taste in An Age of Endless Choice
[۲] wisdom of crowds
[۳] The Journal of Consumer Research
[۴] Ordering Effect
[۵] sensory-specific satiety
[۶] subliminal decision making
[۷] optimal distinctiveness
[۸] The Journal of Personality and Social Psychology
[۹] processing fluency
[۱۰] Psychology of Aesthetics, Creativity, and the Arts
[۱۱] Mortality Salience
[۱۲] mimetic desire
همه نگران اقتدارگرایی روبهشد راستگرایان در جهان سیاستاند، اما شاید خطر اصلی جای دیگری باشد
راه آزادی، کتاب جدید جوزف استیگلیتز، تأملی انتقادی بر سیاست و اقتصاد نئولیبرال است
یک سوم کل غذای تولیدی جهان دور ریخته میشود
نوجوانانی که در کشورهای انگلیسیزبان زندگی میکنند بهشکل روزافزونی روانرنجور شدهاند. چرا؟