آنچه میخوانید در مجلۀ شمارۀ 21 ترجمان آمده است. شما میتوانید این مجله را به صورت تکی از فروشگاه اینترنتی ترجمان تهیه کنید.
فرقهها چگونه با استفاده از زبان ما را تحتتأثیر قرار میدهند
آماندا مونتل نویسنده و پژوهشگر زبان است. مونتل چیزهایی راجع به عطش انسان به معاشرت میداند و اینکه چنین عطشی میتواند ما را تا کجا پیش ببرد. پدرش برای او داستانهایی راجع به سینانون تعریف کرده بود، فرقهای بدنام در خلیج سانفرانسیسکو که خودش در نوجوانی در آن عضویت داشت. ولی دانستههای او فقط بهخاطر قصههای پدرش نبود. او هرکجا که میرفت، زبان فرقهگرایانه میشنید و احساس میکرد «زندگی هرروزۀ ما آغشته به آن است». بنابراین، شروع کرد به بررسی اینکه فرقهها و گروههای فرقهگونه چطور از زبان برای تأثیرگذاری بر ما استفاده میکنند. کتاب آخرش، فرقهگرا، نتیجۀ این بررسی است.
نویسنده و زبانشناس
We’re All a Little ‘Cultish’: How Cults Use Language to Influence People
17 دقیقه
گفتوگو با آماندا مونتل، ریوایر— سال گذشته در رویداد آنلاینی شرکت کردم که دو تن از نویسندههای محبوبم هم در آن بودند. تا آن موقع در رویدادهای آنلاین زیادی با موضوع کتاب شرکت کرده بودم، ولی این یکی فرق داشت.
ارتباط تصویریمان سریع و سنگین پیش میرفت. مکالمه گرم، حمایتگرانه و نشاطبخش بود.
قبل از پایان رویداد، همگی تصمیم گرفتیم که اجتماع آنلاین خودمان را تشکیل دهیم. در عرض ۲۴ ساعت، گروهی در اِسلَک تشکیل دادیم و یکی از اعضای خوشذوق صفحۀ اکسلی درست کرد تا تصمیم بگیریم کدام کتاب را اول بخوانیم.
اینجا بود که آماندا مونتل را دیدم.
مونتل چیزهایی راجع به عطش انسان به معاشرت میداند و اینکه چنین عطشی میتواند ما را تا کجا پیش ببرد. پدرش برای او داستانهایی راجع به سینانون تعریف کرده بود، فرقهای بدنام در خلیج سانفرانسیسکو که خودش در نوجوانی در آن عضویت داشت.
ولی دانستههای او فقط بهخاطر قصههای پدرش نبود. او هرکجا که میرفت، زبان فرقهگرایانه میشنید و احساس میکرد «زندگی هرروزۀ ما آغشته به آن است». بنابراین، شروع کرد به بررسی اینکه فرقهها و گروههای فرقهگون چطور از زبان برای تأثیرگذاری بر ما استفاده میکنند. کتاب آخرش، فرقهگرا، نتیجۀ این بررسی است.
متأسفانه شور و شوق اجتماع آنلاینی که شکل دادیم بین خواندن کتاب اول و دوم فروکش کرد. ولی هیچگاه فراموش نمیکنم چه احساسی داشت که تشنۀ ارتباط و معاشرت بودیم و آدمهایی را پیدا کرده بودیم که حسی مشابه ما داشتند.
با آماندا دربارۀ شستوشوی مغزی، مادرهای اینفلوئنسر۱، فرهنگ طرفداری۲، ارتباط علایق جنسی عجیب۳ با معنویت و اینکه چطور همۀ ما کمی فرقهگرا هستیم صحبت کردم.
ریوایر: چطور آخرین کتابتان، هرزهزبان۴، منجر به نوشتن فرقهگرا شد؟
آماندا مونتل: من به رابطۀ بین زبان و قدرت علاقهمندم. زبان بسیار مسلّم پنداشته میشود و ما چندان به تأثیرات خودآگاه یا ناخودآگاهی که زبان بر ما دارد فکر نمیکنیم. ما با ضربالمثلهایی مثل «چوب و سنگ استخوانها را میشکند، ولی کلمات آسیبی به کسی نمیزند» بزرگ میشویم و بهدرستی نمیدانیم قدرت مادی زبان چقدر در شکلدادن به اتفاقات جهان مؤثر است. من در کتاب اولی که نوشتم میخواستم با این مسئله از نگاه فمینیستیزبانی مواجه شوم. کتاب اخیر دایرۀ وسیعتری دارد -ولی همچنین میتوان گفت پدرسالاری نوعی فرقه است.
ریوایر: خیلیها به کتاب شما علاقهمند شدهاند و من فکر میکنم بخشی از علتش این باشد که کتابتان بیآبوتاب ایدۀ اصلیاش را بیان میکند: اینکه فرقهگرایی همهجا هست.
مونتل: من از کارهای مری روک (نویسندۀ کتابهای علم عمومی) الهام میگیرم که برای پرداختن به موضوعاتی همچون مرگ و جنگ و گوارش رویکردی بامزه، کنجکاوانه، پراشتیاق، و گاهی نامربوط پیش میگیرد. اوایل کتاب تلاش زیادی کردم تا این ایده را جا بیندازم که منظور از فرقه فقط جونزتاون و هِوِنز گیت نیست. هیچ تعریف واحد، عینی، سریع و متقنی برای فرقه وجود نداشته و ندارد. فرقهگرایی یک طیف است و هیچکدام از ما کاملاً از آن مصون نیستیم.
ریوایر: به نظرم خیلی تأثیرگذار است. و همانطور که گفتید، به نظرم نسبت به کسانی که در آن شرایط قرار میگیرند همدلی ایجاد میکند.
مونتل: ما برای محافظت از خود دوست داریم به خودمان بگوییم «من هیچوقت کارم به چنین گروههایی ختم نمیشود. آنها دیوانهاند و مشکل دارند». ولی اینها ویژگیهایی نیستند که باعث میشوند آدمها به فرقهها یا چیزهایی که میتوان نامشان را فرقه گذاشت جذب شوند، بلکه علت این اتفاق چیزهای دیگری است که بخشی از شخصیت آدمهای باهوش، خوشبین و خدمتمحور است.
معنای حرفم این نیست که همه مستعد عضویت در گروههایی همچون هونز گیت هستند، بلکه ترکیب پیچیدهای از عوامل هست که آدمها را در برابر عضویت در چنین گروههایی کمی آسیبپذیرتر میکند.
ریوایر: آیا تحقیقاتتان به سمتی رفت که برایتان غیرمنتظره باشد؟
مونتل: اولین معضلی که با آن مواجه شدم این بود که اصلاً پدیدهای به اسم شستوشوی مغزی وجود ندارد. شستوشوی مغزی صرفاً یک استعاره است، نه بیشتر. پدیدهای علمی یا قابل آزمودن نیست. سؤال من این بود که «زبان چطور ما را شستوشوی مغزی میدهد؟» ولی این فقط استعارهای برای ابراز نظر است: «تو شستوشوی مغزی شدهای، آنها شستوشوی مغزی شدهاند».
و من فکر میکنم کتاب باعث شد احساس همدلی در من رشد کند. نگران بودم که در آخر تبدیل به آدمی مردمگریز و بدبین شوم که دیگر نمیخواهد با هیچ گروهی باشد، ولی در این مسیر یاد گرفتم که آدمها ذاتاً معنوی، غیرمنطقی و فرقهگرا هستند، و این لزوماً چیز بدی نیست. فقط باید مطمئن شوید گروهی که در آن عضو هستید از قدرت و هویتتان سوءاستفاده نمیکند.
ریوایر: باور به اینکه مردم شستوشوی مغزی شدهاند تسکینبخش است. یعنی باور به اینکه آنهایی که باورهای آسیبزا دارند خودشان میخواهند این باورها را داشته باشند ناراحتکننده است.
مونتل: این ترسناک بود. هیچکس نمیتواند شما را وادار کند چیزهای عجیب و خطرناک را باور کنید، مگر اینکه خودتان تا حدی بخواهید آن را باور کنید. نمیتوانید رهبر فرقه را بهخاطر باورهایتان ملامت کنید. شما میتوانید از باورها و گرایشهای یک نفر استفاده کنید و او را بهسمت حالتی افراطی از آن باورها هُل بدهید. و سرانجام، آنها را به نقطهای برسانید که ضعفهای استدلال بشریشان بروز کند، ازجمله سوگیری تأییدی و خطای هزینۀ هدررفته. ولی اگر بخواهید جلوی این روند مقاومت کنید، هیچوقت دیر نیست.
ریوایـر: آیـا فـرقـهگـرایـی خـاصـی در نسـل زد۵ بـه چشم میخورد؟
مونتل: به نظر من فرقهگرایی شدیدی در نسل زد وجود دارد و آن هم بهخاطر تلاطم فرهنگی، اجتماعی و سیاسیای است که در آن قرار دارند. میبینید که طوری جذب سلبریتیها و اینفلوئنسرها و برندها میشوند که بومرها۶ جذب کلیسا، مدرسه یا شرکتی میشوند که ۲۵ سال در آن کار کردهاند.
نسل زد کاملاً دلمشغول سلبریتیهایی است که دوست دارد. فرهنگ طرفداری چیز جدید و بسیار فرقهگونهای است که بدون اینترنت نمیتوانست به وجود بیاید. و بهخاطر اینترنت است که درگیر این بازی وحشتناک مقایسه شدهایم و مدام خودمان را با بقیه مقایسه میکنیم. فکرکردن به احتمالات زندگی و دیگران میتواند ویرانگر باشد. به همین خاطر، فقط میخواهیم یک سلبریتی یا اینفلوئنسر یا برند به ما بگوید چگونه باشیم، چطور فکر کنیم، چه بپوشیم، به چه کسی رأی دهیم و چه چیزی به اشتراک بگذاریم.
ریوایر: آیا نوشتن این کتاب در میانۀ همهگیری کرونا به شما بینش خاصی در مورد نیاز یک انسان معمولی به معاشرت داد؟
مونتل: البته. من وقتی نوشتن این کتاب را شروع کردم تلاش زیادی کردم تا قضاوت را کنار بگذارم، ولی من هم انسانم و در طول همهگیری فهمیدم که در دوران بحران چقدر به معاشرت، ارتباط، جواب و رسیدن به قطعیت نیاز دارم. در اینترنت خیلیها با اعتمادبهنفس حرف میزنند، ادعا میکنند که همۀ جوابها را میدانند و از حرفهای روز، هشتگها و حُسنتعبیرها استفاده میکنند. این باعث میشود خیلیها به آنها ایمان پیدا کنند.
و این اتفاقات در دورهای دارد میافتد که علاوهبر همهگیری، جنبش «جان سیاهان مهم است» هم جریان دارد. شما بهدنبال کسی میگردید که بگوید چه چیزی را باور کنید و چه بگویید. و من دیدم که دارم تحتتأثیر کسی در صفحۀ مجازیام قرار میگیرم که از همه پرسروصداتر، با اعتمادبهنفستر، و کاریزماتیکتر است، درحالیکه چیزی که واقعاً به آن نیاز داشتم توجه دقیق، ظریف و شخصی بود. هنگام جنبش جان سیاهان مهم است به کنش و حمایت فوری هم نیاز بود. ولی این امر راه را برای کسانی که هدفشان خزیدن به داخل جمعیت و سوءاستفاده از آن بود نیز باز میکرد.
ریوایر: در زمانهای پرتلاطم نوعی بازگشت به دوران کودکی و نیاز به تسکین رخ میدهد.
مونتل: بله حق با شماست. ما مثل بچهها که مادرشان را صدا میزنند بهدنبال کسی میگردیم که احساس کنیم حواسش به ما هست. و به این دلیل است که اینقدر مادرهای اینفلوئنسر خطرناک، مبلغان معنوی نظریههای توطئه۷، بازاریابی چندسطحی (امالام)، و محصولات ارگانیک مثل ارثماما۸ میبینیم: کسانی که به فرزندانشان واکسن نمیزنند و دربارۀ هر موضوعی موعظه میکنند، از داروهای اعصاب (و اینکه چرا نباید آنها را مصرف کنید) گرفته تا اینکه چرا فرزندتان نباید لبنیات مصرف کند، به چه کسی رأی بدهید، و برای چه کاری پول اهدا کنید.
در دوران همهگیری کرونا واقعاً انفجاری در جماعت مادرهای اینفلوئنسر رخ داد و باعث شد زنان سفیدپوست و زیبا، از طریق شبکههای اجتماعی، تبدیل به چیزی شبیه رهبران فرقه شوند. آنها شبیه جیم جونز۹ و مارشال اپلوایت۱۰ نیستند، چون ما بهطور طبیعی انتظار نداریم زنان با اعتمادبهنفس راجع به خدا و حکومت حرف بزنند، بلکه دوست داریم ببینیم با اعتمادبهنفس راجع به سلامت و شادکامی حرف میزنند. و بدیهی است که در دوران همهگیری، که سلامت جسمی و روانیمان در خطر است، بهدنبال کسی مثل مادر میگردیم تا تسکینمان دهد.
ریوایر: شما نابهنجاری جنسی (علایق جنسی عجیب) و نابهنجاری معنوی (فرقهگرایی) را به یکدیگر تشبیه میکنید. کنجکاوم بدانم چطور به چنین تشبیهی رسیدید؟ و چه چیزی در فکرتان بود؟
مونتل: فکر میکنم اولین بار کارلی شورتینو در سریال اسلاتاِوِر بود که بین نابهنجاری جنسی و علایق جنسی عجیب شباهت برقرار کرد. من همان موقع داشتم کتاب را مینوشتم و فکر کردم لازم است در گروههای اجتماعیمعنوی یا فرقهگونه وقتی با چیزی موافق نیستید شکتان را ابراز کنید و به موشکافی بپردازید، همانطور که اگر در جایی از رابطۀ جنسیتان با علایق جنسیِ عجیبِ طرف مقابل موافق نباشید، میتوانید آن را پس بزنید، وگرنه رابطهتان سالم نیست.
ریوایر: در جایی از کتاب نقلقولی راجع به باشگاههای ورزشی سولسایکل هست که مرا تحتتأثیر قرار داد، راجع به برگشتن به شکم مادر، جایی که دیگر نیاز نیست فکر کنید و خودتان را کنترل کنید. من نمیدانم آیا واگذاری کنترل و واگذاری قدرت لزوماً چیز واحدی هستند یا نه.
مونتل: به نظرم این سؤال مهمی است، خصوصاً از این جهت که در کتاب راجع به زمان آیینها حرف زدهام. باید فضا و زمان مقدسی وجود داشته باشد که امن باشد و همه موافق باشند که «قرار است الان بهمدت ۴۵ دقیقه یا دو ساعت کار تسلیم و واگذاری را انجام دهیم»، چه در باشگاه سولسایکل باشید چه کلیسا.و وقتی جلسه را ترک میکنید، باید بتوانید قدرتتان را پس بگیرید. اگر در گروهی هستید که اجازه نمیدهد پس از ترک آن فضا هویتتان را پس بگیرید، این زنگ خطر است.
ریوایر: چه کارهای دیگری است که دوست دارید گروهها انجام دهند، منظورم کارهایی است که الان انجام نمیدهند؟
مونتل: به نظرم گروهها باید جایی برای پرسشگری و گفتوگو باقی بگذارند و اینطور نباشد که همه ساکت باشند یا بترسند از اینکه اگر حرف بزنند، طرد میشوند. گروهها باید کاری کنند که اعضا احساس کنند میتوانند مشارکت سطحی داشته باشند، میشود یک پایشان در داخل و پای دیگرشان در خارج باشد. گروه همچنین باید راجع به الزامات عضویت صاف و صادق باشد.
اگر شما هم میخواهید گروهی تشکیل دهید باید به این چیزها فکر کنید، چون کاری اخلاقی و همدلانه است. منظورم از گروه یک اجتماع سوسیالیستی در جنگل نیست، بلکه میتواند هر چیزی باشد، از یک شرکت گرفته تا گروهی در فضای مجازی. باوجوداین، هیچکدام از ما کاملاً مصون از تأثیرات فرقهگرایی نیستیم. و اگر عطش قدرت دارید، بدانید که مسئولیت هم با آن همراه است.
ریوایر: زندگی در لسآنجلس هم احساس فرقهگرایی به آدم میدهد.
مونتل: بعضی آدمها آرزویشان چیزی بزرگتر از یک خانۀ معمولی با حصارهای چوبی است. آنها میخواهند ستاره شوند. میل به ستارهشدن و باور به زندگی متافیزیکی پس از مرگ آرزوهایی بزرگ هستند. تبدیلشدن به تام کروز بعدی آرزویی است که عظمت آن با رفتن به بهشت برابری میکند، خصوصاً در فرهنگی که سلبریتیها اینقدر عزیز هستند.
یکی دیگر از افسانههایی که حول فرقهها شکل گرفته این است که کسانی که وارد آن میشوند آدمهای مستأصلی هستند که نیاز به مراقبت دارند. ولی آنهایی که به گروهی مثل ساینتولوژی میپیوندند چندان مستأصل نیستند. اگر مستأصل پول بودند، نمیتوانستند مدتی طولانی خارج از فرقه به سر ببرند. آنها آدمهای خوشبینی هستند که فکر میکنند این گروه میتواند آنها را تبدیل به ستاره کند و حالشان را خوب و مشکلاتشان را حل کند.
در لسآنجلس، تا چشم کار میکند پیروان ساینتولوژی یا یوگای کوندالینی یا اعضای شبکههای هرمی میبینید، چون همه اینجا رؤیاپرداز هستند.
ریوایر: خود شما نیازتان به معنویت و تعلق را چطور رفع میکنید؟
مونتل: هنوز دارم به دنبالش میگردم؛ اگر کسی فرقۀ مناسبی برایم سراغ دارد، خبرم کند. برای چیزهایی که من واقعاً دوست دارم و طرفدارش هستم، اجتماعی وجود ندارد. اگر لازم باشد، حاضرم زندگیام را وقف فرقهای کنم که دربارۀ برنامۀ تلویزیونی یا سلبریتی محبوبم است. قبل از همهگیری کرونا، نیازم را با کار داوطلبانه برطرف میکردم. آنجا اجتماع خیلی خوبی بود و هدف وجودی مثبتی داشت. ما داشتیم زندگی دیگران را بهتر میکردیم و چون با هم انجامش میدادیم، زندگی خودمان هم بهتر میشد. ولی دیگر با آنها کار نمیکنم. بنابراین، فعلاً جوابی برای این سؤال ندارم.
ریوایر: گفتید به فکر ایجاد فرقۀ خودتان هستید.
مونتل: واقعاً دلم میخواهد زمینی در آیدلوایلد کالیفرنیا بخرم، خانهای کوچک بسازم و خلوتگاهی برای نویسندگان زن و آنهایی که جنسیت غیردوگانه دارند فراهم کنم. آخر هفته همه لباس گُلگلی با آستین پفدار میپوشند، ماه را میپرستند، شعرشان را مینویسند، و بعد میروند.
ریوایر: خیلی خوب به نظر میرسد. من هم دوست دارم بیایم.
مونتل: جالب نیست؟ امروز داشتم بهدنبال آنهایی که خانۀ کوچک میسازند میگشتم. احتمالاً هیچوقت آنقدر پولدار نمیشوم که بتوانم در لسآنجلس خانه بخرم، ولی شاید بتوانم خانۀ کوچکی در آیدلوایلد بخرم.
ریوایر: درک میکنم، من هم به اکثر چیزهای تخیلی نگاه منفی دارم ولی درعینحال دوست دارم حداقل کمی آنها را باور کنم.
مونتل: من ویدئوهای دو طرفدار تیلور سوئیفت را که به آهنگهای جدید او واکنش نشان میدهند در یوتیوب تماشا میکنم. و از دیدن اینکه آنها تیلور سوئیفت را پرستش میکنند چیزهای زیادی دستگیرم میشود. ترکیبی از دیدزدن و وحشت، و تا حدی هم حسادت. دلم میخواهد، حتی به اندازۀ نصف علاقۀ آنها به تیلور سوئیفت، چیزی را دوست داشته باشم.
من از خیلی از فرقههایی که زمانی در آنها عضو بودهام کناره گرفتهام، ازجمله فرقۀ صنعت زیبایی و فرقۀ گروه تئاتری که زمان دانشگاه در آن عضو بودم. ولی شاید لازم باشد فرقهگراتر باشم، چون مدام فرقهها را ترک میکنم درحالیکه دوست دارم در آنها باقی بمانم. دارم سعی میکنم ببینم چطور میتوانم این کار را بکنم.
فصلنامۀ ترجمان چیست، چه محتوایی دارد، و چرا بهتر است اشتراک سالانۀ آن را بخرید؟
فصلنامۀ ترجمان شامل ترجمۀ تازهترین حرفهای دنیای علم و فلسفه، تاریخ و سیاست، اقتصاد و جامعه و ادبیات و هنر است که از بیش از ۱۰۰ منبع معتبر و بهروز انتخاب میشوند. مجلات و وبسایتهایی نظیر نیویورک تایمز، گاردین، آتلانتیک و نیویورکر در زمرۀ این منابعاند. مطالب فصلنامه در ۴ بخش نوشتار، گفتوگو، بررسی کتاب، و پروندۀ ویژه قرار میگیرند. در پروندههای فصلنامۀ ترجمان تاکنون به موضوعاتی نظیر «اهمالکاری»، «تنهایی»، «مینیمالیسم»، «فقر و نابرابری»، «فرزندآوری» و نظایر آن پرداختهایم. مطالب ابتدا در فصلنامه منتشر میشوند و سپس بخشی از آنها بهمرور در شبکههای اجتماعی و سایت قرار میگیرند، بنابراین یکی از مزیتهای خرید فصلنامه دسترسی سریعتر به مطالب است.
فصلنامۀ ترجمان در کتابفروشیها، دکههای روزنامهفروشی و فروشگاه اینترنتی ترجمان بهصورت تک شماره به فروش میرسد اما شما میتوانید با خرید اشتراک سالانۀ فصلنامۀ ترجمان (شامل ۴ شماره)، علاوه بر بهرهمندی از تخفیف نقدی، از مزایای دیگری مانند ارسال رایگان، دریافت کتاب الکترونیک بهعنوان هدیه و دریافت کدهای تخفیف در طول سال برخوردار شوید. فصلنامه برای مشترکان زودتر از توزیع عمومی ارسال میشود و در صورتیکه فصلنامه آسیب ببیند بدون هیچ شرط یا هزینۀ اضافی آن را تعویض خواهیم کرد. ضمناً هر وقت بخواهید میتوانید اشتراکتان را لغو کنید و مابقی مبلغ پرداختی را دریافت کنید.
اطلاعات کتابشناختی:
Montell, Amanda. Cultish: The Language of Fanaticism. Harper Wave, 2021.
پینوشتها:
• این مطلب گفتوگویی است با آماندا مونتل که در تاریخ ۱۳ اوت ۲۰۲۱ با عنوان «We’re All a Little ‘Cultish’: How Cults Use Language to Influence People» در وبسایت ریوایر منتشر شده است. و برای نخستینبار با عنوان «همۀ ما تا حدی «فرقهگرا» هستیم» در بیستویکمین شمارۀ فصلنامۀ ترجمان علوم انسانی با ترجمۀ محمدحسن شریفیان منتشر شده است. وب سایت ترجمان آن را در تاریخ ۲۵ خرداد ۱۴۰۱با همان عنوان منتشر کرده است.
•• این گفتوگو توسط میلین تو (Maylin Tu) انجام شده است. او در لسآنجلس زندگی میکند و راجع به هویت، دین و فرهنگ عمومی مینویسد.
••• آنچه خواندید بخشی است از پروندهٔ «دنبالم بیا» پروندهای دربارۀ فرقه و فرقهگرایی که در شمارۀ بیستویکم فصلنامهٔ ترجمان منتشر شده است. برای خواندن مطالب دیگر این پرونده میتوانید شمارۀ بیستویکم فصلنامهٔ ترجمان را از فروشگاه اینترنتی ترجمان به نشانی tarjomaan.shop بخرید. همچنین برای بهرهمندی از تخفیف و مزایای دیگر و حمایت از ما میتوانید اشتراک فصلنامهٔ ترجمان را با تخفیف از فروشگاه اینترنتی ترجمان خریداری کنید.
•••• آماندا مونتل (Amanda Montell) نویسنده و پژوهشگر زبان است. مونتل در دانشگاه نیویورک زبانشناسی خوانده و دو کتاب تحسینشده در این حوزه نوشته است. اولین کتاب او، هرزهزبان: راهنمای فمینیستی بازپسگیریِ زبان انگلیسی (Wordslut: A Feminist Guide to Taking Back the English Language)، در سال ۲۰۱۹ منتشر شد و کتاب جدید او، فرقهگرا: زبان تعصب ( Cultish: The Language of Fanaticism)، در سال ۲۰۲۱ منتشر شده است. مونتل همچنین تولیدکننده و مجری پادکستی است به نام: به نظر میرسد یک فرقه است (Sounds Like A Cult).
[۱] momfluencer
[۲] stan culture
[۳] kink
[۴] Wordslut
[۵] Gen Z نسل زد یا زومرها به متولدین اواسط دهۀ ۹۰ و اوایل دهۀ ۲۰۱۰ میلادی گفته میشود [مترجم].
[۶] Boomer نسل بومر یا بیبی بومر به متولدین اواسط دهۀ ۴۰ تا دهۀ ۶۰ میلادی گفته میشود [مترجم].
[۷] conspiritualist
[۸] Earth mama
[۹] Jim Jones رهبر فرقۀ پیپلز تمپل [مترجم].
[۱۰] Marshall Applewhite رهبر فرقۀ هونز گیت [مترجم].
همه نگران اقتدارگرایی روبهشد راستگرایان در جهان سیاستاند، اما شاید خطر اصلی جای دیگری باشد
راه آزادی، کتاب جدید جوزف استیگلیتز، تأملی انتقادی بر سیاست و اقتصاد نئولیبرال است
یک سوم کل غذای تولیدی جهان دور ریخته میشود
نوجوانانی که در کشورهای انگلیسیزبان زندگی میکنند بهشکل روزافزونی روانرنجور شدهاند. چرا؟