دیوید گودهارت در کتاب تازهاش توضیح میدهد که دانشگاهها چگونه بحرانساز شدند
این روزها، نمیتوانی فرم استخدام پر کنی، مگر اینکه مدرکی دانشگاهی داشته باشی. اما اگر قرار باشد همۀ کارهای جامعه مدرک دانشگاهی لازم داشته باشند، آنوقت است که بحران شروع میشود، همان بحرانی که دیوید گودهارت آن را سرمنشأ نابرابریهای بیشمارِ جامعه میداند. گودهارت، مؤسس مجلۀ پراسپکت، در کتاب جدید خود، از بلایی سخن میگوید که دانشگاهزدگی بر سر اقتصاد کشورش درآورده. اگر مسیر قدرت و ثروت و موفقیت از قبولی در امتحانات دانشگاه عبور کند، چگونه کارهای ضروری کمارج میشوند و روی زمین میمانند؟
ویلیام دیویس، گاردین — دیوید گودهارت، طی این ۲۵ سال اخیر، در نزاعهای بیوقفۀ ایدئولوژیکی همواره پیروز بوده. او، که سال ۱۹۹۵ مجلۀ پراسپکت را راه انداخت، بهدرستی احساس کرد که روحِ تونی بلر دارد به کالبد زمانۀ ما رسوخ میکند، و میخواهد ابتکارات سیاستی را برپایۀ «ایدههای بزرگِ» متفکرهای جاهطلبِ انگلیسیآمریکایی بنا کند. جستار جنجالی او در سال ۲۰۰۴، با نام «بیشازحد متنوع؟»، عقیدۀ لیبرالهای دوآتشه دربارۀ مهاجرت را به مبارزه خواند و بدعتی (نهچندان تهدیدآمیز) برای خوانندگان و همکارانش بر جای گذاشت، اما کلمات آن جستار هشدارِ دههای را میدادند که، در آن، احساسات انگلیسیها علیه مهاجران برانگیخته میشد و نایجل فراژ، رئیس حزب برکسیت، سکان اصلیِ سیاست بریتانیا را محکم در دست میگرفت.
گودهارت سال ۲۰۱۷ در کتاب خود، راهی به یکجا۱، دوگانۀ مردمپسندی را جعل کرد: «هرکجاها»۲ی لیبرال و «یکجاها»۳ی سنتگرایان. کتاب او نقشۀ ایدئولوژیکی ترزا می برای محافظهکاریِ جدیدِ طبقۀ کارگر را برملا کرد، همان طرحی که بعدها در پیروزی انتخاباتیِ بوریس جانسون در ۲۰۱۹ نیز خود را نشان داد.۴ و حالا، دقیقاً در همان وقتی که معلوم شده دولت میخواهد افراد کمتری به دانشگاه بروند و تهدید کووید۱۹ نیز با بحران مالیِ عظیمش بر آموزش عالی سایه افکنده است، کتاب سر دست قلب منتشر شده تا در عقیدۀ کهنۀ «اقتصاد دانشبنیان» تردید کند و اهمیت فارغالتحصیلان دانشگاهی در جامعه را زیر سؤال ببرد.
گودهارت بخشهای عمدهای از کتابش را خیلی قبلتر از این بحران نظام سلامت نوشته بود و همۀ تقصیرها را بر گردن ما انداخت که دربارۀ کووید دچار سوگیریِ تأییدی۵ شده بودیم: یعنی بر گردن این گرایش ما که دوست داشتیم ببینیم پیشفرضهایمان دربارۀ شکلگیریِ جهان تحت شرایط کرونا چگونه درست از آب درمیآیند. او میگفت ما، آنقدر که باید، به کارهای یدی و مراقبتی احترام نمیگذاریم. استدلال اصلی او در این شرایط به وقوع پیوست: درحالیکه بسیاری از «دانشورز»ها بهیُمنِ زوم خانهنشین شدند، در بهار ۲۰۲۰ از «کارگران ضروری» و کارمندان نظام درمانی تقدیر شد. کتاب، بهخاطر تقارن زمانیاش با اوضاع جهان، شانس بسیار بسیار خوبی در بازار کتاب پیدا کرده است، اگرچه این بدان معنا نیست که گودهارت و ناشرانش از این مخمصهای که دانشگاهها در آن گیر افتادهاند خوشحالاند و از غم دیگران شاد شدهاند.
گودهارت خود را «سوسیالدموکرات» میداند و کتاب سر دست قلب همدلیهای گستردهای را بین چپها برخواهد انگیخت. او، مثل توماس پیکتی، دغدغهاش این است که شکاف تحصیلکرده/تحصیلنکرده در لیبرالدموکراسیها چگونه به بنیان اساسیِ نابرابری تبدیل شده است، و عرصۀ سیاست هم به بازیچهای بدل شده که درخدمت و به چنگ نخبگانِ علمی درآمده است. از سوی دیگر، گودهارت، مثل دیوید گریبر، دلمشغول این است که اتکای بیشازحد بر مدارک دانشگاهی و بوروکراسی جوامع را دچار «کار غیرضروری» کرده است. محور اصلی این کتاب یکی از مسائل اصلیِ اجتماعگرایی است: چگونه باید شرایط اجتماعیِ اعتبار و عزتنفس را عادلانهتر توزیع کرد.
سر دست قلب زمان و تلاش خود را بیشتر صرف برچیدن نظام سلسلهمراتبیِ موجود میکند تا اینکه بخواهد خود را درگیر ساختن یکی دیگر از این نظامها کند. گودهارت معتقد است معضل جوامعی همچون بریتانیا این است که اسیر و بردۀ معیاری ساده برای موفقیت شدهاند: امتحانات دانشگاهی. موفقیت اقتصادی، عزتنفس، ظهور و بروز سیاسی، و خوشبختی همه و همه گره خورده است به اینکه یک نفر، در فضای بسیطِ بهدور از فرآیندهای علم و استدلالورزی، چه عملکردی در این امتحانات داشته باشد. دیگر تواناییهای انسانی (که میتوان عنوان «دست» و «قلب» را برایشان به کار برد) تبدیل شدهاند به چارههای بعدیِ افراد: یا به کسانی واگذار میشوند که در تحصیلات دانشگاه شکست خوردهاند، یا اینکه در حاشیۀ کارهای علمی جا میگیرند.
این ترقیْ تازه و یکشبه رخ نداده (چنانکه انتقاد به آن هم چندان جدید نیست)، بلکه همان معضلی است که از زمان پیدایش استخدامهای شایستگیمحور و ظهور دانشگاههای مدرن در قرن نوزدهم سراغ ما آمده است. ولی این رویدادِ قدیمی از دهۀ ۶۰ قرن بیستم، در پیِ صنعتزدایی و گسترش آموزش عالی، سرعت دوچندانی به خود گرفت، از مهارتهای ذهنی لبریز شد و گرایش خود را از کالجهای صنعتی به دانشگاهها تغییر داد. با دوران «کارگر نو»۶، مربیها تمام هموغم خود را بر این گذاشتند که بچهها را بهکمک متخصصان ترازاول وارد دانشگاهها کنند و اینگونه شد که اکنون ۴۰٪ از فرصتهای شغلی مدرکی دانشگاهی لازم دارند. گودهارت معتقد است این «دانشآموختهسازیِ» فزاینده بسیار تأسفبار است، خصوصاً در حوزۀ پرستاری که او مدام با نگاهی نافذ از آن حرف به میان میآورد.
جنبههای منفی این وضعیت یکیدو تا نیست و روزبهروز بدتر میشود. مدرکها روزگاری «نشانهای» بودند از تواناییهای خارقالعادۀ شناختی یا دستکم خبر از امتیازی فرهنگی میدادند. اما حالا که به چیزی عادی تبدیل شدهاند، کارکرد تمایزبخش خود را از دست دادهاند. افراد بیشتری، در مسیر تلاششان برای برجستهشدن، از گرفتن مدرک کارشناسیارشد دست کشیدند، همچنین از چشموهمچشمیِ ناخواستهای که کمک چندانی به آمادهکردن افراد برای واقعیت بازار و مستقلشدن آنها نمیکند. هرچه شمار دانشآموختگان دانشگاهی بیشتر و بیشتر شد، اضافهپرداخت حقوقی که به مدرکهای بالاتر تعلق میگرفت پایین و پایینتر آمد. گویا تهدید ماشینیسازیِ کارها نیز (یا همان «انقلاب صنعتی چهارم»)، که روزبهروز به ما نزدیکتر میشود، نیاز فضاهای کاری به مهارتهای ذهنی را بسیار کاهش داده است.
چنانکه بسیاری از سیاستمداران و سیاستگذاران همین اواخر تأکید کردهاند، مسئلۀ اصلی نبودِ روندهای جایگزین برای شغلهایی ارزشمند، ایمن، و راضیکننده است. برخلاف دیگر همسایگان اروپایی انگلستان، بریتانیا معیارهای سنتی خود برای راهدادن افراد به جمع نخبگان را کنار گذاشته و دیگر به آنها همچون معیارهای جهانشمولِ ارزش انسانی نگاه نمیکند. پس چه معیارهای دیگری باقی میمانند؟ اینجاست که گودهارت موضعی بهشدت محافظهکار میگیرد و با لیبرالها، خصوصاً خوانندگان فمنیستش، همدلی نمیکند. ملاکهای جایگزینِ ارزشگذاریِ رفتار آدمها قرار نیست یکدفعه اختراع شوند و انباشت تاریخی نداشته باشند.
گودهارت میگوید رشد بیوقفۀ ارزشِ مهارتهای ذهنی در دهۀ ۶۰ فروریخت و این ریزش حالا در بحران خانواده هم دیده میشود: مردان و زنان همگی در گرداب دانشآموختهسازی و دستوپازدن در وضعیتی منحط گیر افتادهاند. گودهارت این اوضاع مالیخولیایی را بحران تمامعیار معنا میداند. او سپس در کتاب خود اعتراف میکند که «سر و دست و قلب» ذاتاً «حوزههایی متمایز» نیستند، اما آشکارا معتقد است هیجانی که برای دانشورزها ایجاد شده تفاوت نمادین کار یدی و کار مراقبتی را در هالهای از ابهام فروبرده است، تفاوتی که روزگاری تطابق میکرد با نقشهای متمایز جنسیتی: کار یدی برای مردها در خارج از خانه، و کار مراقبتی برای زنها در داخل خانه. دغدغۀ گودهارت دربارۀ پرستاریِ مدرن حاکی از وجود همین نارضایتی است. اما نسخۀ او برای تسکین بحران فعلیِ مراقبت از افراد همگی بهنحوی به مقاومسازیِ خانوادۀ سنتی بازمیگردند، ازجمله بازگشت به نقش «نانآور»ی که در گذشته به مردها واگذار شده بود.
سر دست قلب، همچون دیگر نوشتههای گودهارت پس از آن جستار سال ۲۰۰۴، تاحدی دربارۀ خود اوست. او، پیشتر از این، گفته بود رفقای لیبرالِ شمال لندنش او را طرد کردهاند (حال یا داشت بزرگنمایی میکرد یا میخواست مسائل جدیدی را مطرح کند: سر دست قلب روایتهای موجود دربارۀ تجربۀ دوستانش و فرزندانشان را به هم ریخته بود، خصوصاً تجربههایی که در پیشامدهای شغلی داشتند یا با موفقیت از چنگالهای دانشگاه گریخته بودند). گودهارت صدای روشنفکرانۀ «هرجاها»ی لیبرالها دربرابر «یکجاها»ی سنتگرایان است؛ از این روایتها و نقاط مرجع فرهنگی بیشتر برمیآید که از زبان مؤسس پایتختنشین مجلۀ پراسپکت بیان شده باشد تا از زبان یک رمانتیکِ سادهلوح فرهنگی. بااینحال، نتیجهگیریهای او بسیار به نظرات راجر اسکروتن۷ نزدیکتر است تا اندرو ادونیس۸. سر دست قلب، به همان اندازه که به بریتانیا مربوط است، دربارۀ گودهارت نیز هست.
اعتبار گودهارت اجازه نمیدهد که از کلیشههای ملالتبارِ «بیداری دانشگاههای معاصر» استفاده کند، دانشگاههایی که اکنون مورد هجمۀ سیاستمداران و روزنامههای محافظهکارند. گودهارت حتی دانشگاهها را متهم نمیکند که دارند کاری بد انجام میدهند. بحث او بیشتر ساختاری است. او، با مناقشهکردن در قدرت فرهنگیِ آموزش عالی (و تردیدکردن در منافع اقتصادیاش)، دارد دریچهای سیاسی به روی مشکل باز کند.
سر دست قلب آنجایی برای محافظهکاران اهمیت عمیقتری پیدا میکند که به رخوتهای اقتصادی و فرهنگی موجود در بریتانیا گره میخورد. گودهارت پرشور و امیدوار است، اما پیام ایدئولوژیکیِ پنهان کتاب او سرد و تلخ است: دوران پس از ۱۹۴۵، که دورۀ رفاه فزاینده و شکوفایی همهجانبه ازطریق آموزش عالی بود، دیگر به سر رسیده است. او بهدرستی میگوید که نسخۀ لیبرالِ اقتصاد علمی به بنبست خورده است. اما بسیاری از افراد، خصوصاً نسلهای جوانتر، پیش از اینکه تزلزل افقهای فرهنگی را ببیند و پایکوبی کنند، به چیزی بیش از این کتاب نیاز دارند.
فصلنامۀ ترجمان چیست، چه محتوایی دارد، و چرا بهتر است اشتراک سالانۀ آن را بخرید؟
فصلنامۀ ترجمان شامل ترجمۀ تازهترین حرفهای دنیای علم و فلسفه، تاریخ و سیاست، اقتصاد و جامعه و ادبیات و هنر است که از بیش از ۱۰۰ منبع معتبر و بهروز انتخاب میشوند. مجلات و وبسایتهایی نظیر نیویورک تایمز، گاردین، آتلانتیک و نیویورکر در زمرۀ این منابعاند. مطالب فصلنامه در ۴ بخش نوشتار، گفتوگو، بررسی کتاب، و پروندۀ اختصاصی قرار میگیرند. گزیدهای از بهترین مطالب وبسایت ترجمان همراه با مطالبی جدید و اختصاصی، شامل پروندههای موضوعی، در ابتدای هر فصل در قالب «فصلنامۀ ترجمان علوم انسانی» منتشر میشوند. تاکنون به موضوعاتی نظیر «اهمالکاری»، «تنهایی»، «سفر»، «خودیاری»، «سلبریتیها» و نظایر آن پرداختهایم.
فصلنامۀ ترجمان در کتابفروشیها، دکههای روزنامهفروشی و فروشگاه اینترنتی ترجمان بهصورت تک شماره به فروش میرسد اما شما میتوانید با خرید اشتراک سالانۀ فصلنامۀ ترجمان (شامل ۴ شماره)، علاوه بر بهرهمندی از تخفیف نقدی، از مزایای دیگری مانند ارسال رایگان و دریافت یک کتاب بهعنوان هدیه برخوردار شوید. فصلنامه برای مشترکان زودتر از توزیع عمومی ارسال میشود و در صورتیکه فصلنامه آسیب ببیند بدون هیچ شرط یا هزینۀ اضافی آن را تعویض خواهیم کرد. ضمناً هر وقت بخواهید میتوانید اشتراکتان را لغو کنید و مابقی مبلغ پرداختی را دریافت کنید.
اطلاعات کتابشناختی:
Goodhart, David. Head Hand Heart: The Struggle for Dignity and Status in the 21st Century. Free Press,2020
پینوشتها:
•این مطلب را ویلیام دیویس نوشته و در تاریخ ۹ سپتامبر ۲۰۲۰ با عنوان «does getting a degree matter too much?» در وبسایت گاردین منتشر شده است. وبسایت ترجمان آن را در تاریخ ۱۱ آبان ۱۳۹۹ با عنوان «وقت خداحافظی با مدرکهای دانشگاهی است» و ترجمۀ علیرضا صالحی منتشر کرده است.
•• ویلیام دیویس (William Davies) جامعهشناس و استاد اقتصاد سیاسی در دانشگاه لندن است و در مطبوعات نیز مینویسد. صنعت شادی (The Happiness Industry) از کتابهای اوست. ترجمان پیش از این مطالبی همچون «اثبات غیرعقلانیبودن آدمها به نفع چه کسانی تمام میشود؟» و «چطور دوستی به آلتِ دست زورمندان تبدیل شد» را از او ترجمه و منتشر کرده است.
[۱] The Road to Somewhere
[۲] anywheres
[۳] somewheres
[۴] یکی از پرسشهایی که در دهههای اخیر برخی جوامع دیده میشود این است که اگر احزاب لیبرال و چپ کشورها بهدنبال منافع آنهاییاند که در جامعه از امکانات کمتری برخوردارند، پس چرا افرادِ طبقۀ کارگر در مشارکتهای سیاسی به احزاب محافظهکار رأی میدهند [مترجم].
[۵] نوعی سوگیری شناختی که افراد مبتلا به آن تمایل دارند صرفاً شواهد تأیید پیشفرضها و پیشبینیهای خود را دربارۀ جهان ببینند [مترجم].
[۶] دورۀ حاکمیتِ حزب کارگر انگلستان تحت مسئولیت تونی بلر و گوردن براون [مترجم].
[۷] فیلسوف محافظهکار و برجستۀ بریتانیایی که همین امسال درگذشت [مترجم].
[۸] روزنامهنگار و سیاستمدار بریتانیایی که پنج سال در دولت تونی بلر کار کرد [مترجم].