مجموعه یادداشتهایی دربارۀ فیلسوفان گوناگونی که دورانساز شدند، از ابنسینا تا تئودور آدورنو
وایتهد ، فیلسوف شهیر قرن بیستم، جملهای دارد که نقل زبان خیلی از استادها و دانشجویان فلسفه است: «هر فلسفهای نسبت به آموزههای افلاطون یادداشتی است حاشیهای». وبسایت «تایمز لیترری ساپلیمنت» به تأسی از وایتهد عنوان «حاشیههایی بر افلاطون» را بر روی یادداشتهایی گذاشته است که، بهشکلی مختصر و پرمغز، ایدۀ مرکزی هر یک از متفکران تاریخ فلسفه را توضیح میدهند. این مجموعه یادداشتها هم برای مبتدیها آموزنده است، هم میتواند الهامبخش کسانی باشد که در این راه مویی سفید کردهاند.
9 دقیقه
♦ برای مطالعۀ هر یک از مطالب پرونده، بر روی تیتر آنها کلیک کنید.
• ابنسینا میپرسید «چرا چیزها وجود دارند درحالیکه میتوانستند نباشند؟»
برای قرنها ابن سینا فقط یک فیلسوف بزرگ نبود، بلکه اساساً معادل خودِ فلسفه به شمار میرفت
پیتر آدامسون معتقد است تأثیر شگرفی که ابن سینا بر تمدن غرب گذاشته است، بزرگترین تأثیرگذاری یک فیلسوف بر تمدنی بیگانه در طول تاریخ است. و برخلاف تصور رایج در میان فیلسوفان غربی، این تأثیرگذاری صرفاً به واسطۀ ترجمه و تقریر آرای ارسطو نیست. چرا که ابن سینا به شکلی خلاقانه هر جا که لازم دانسته از فلسفۀ ارسطویی عبور کرده و مسیر خود را گشوده است. در واقع، سوالات تازه و راهحلها و روشهای ابداعی اوست که او را شایستۀ لقب «شیخ الرئیس» کرده است.
• ماکیاوللی میپرسید: بهتر است مردم از حاکم بترسند یا دوستش داشته باشند؟
ماکیاوللی اولین نویسندهای بود که صراحتاً از خوبیهای بدبودن سخن میگفت
کمتر نویسندهای به بدنامی نیکولو ماکیاوللی وجود دارد. او را «شیطان» و «آموزگار شر» خواندهاند و نامش را مثل نوعی ناسزا یا نفرین، بر روی شریرانهترین طرحها و اقدامات سیاسی نهادهاند. اما مگر این سیاستمدار کارکشتۀ ایتالیایی چه میگفت که اینچنین جنجالآفرین شده بود؟ خودش جایی اعلام کرده است که من به جای خیالاندیشی، فقط از واقعیتها حرف میزنم و واقعیت این است که سیاستمدار گاهی مجاز است دروغ بگوید، بیرحم باشد، یا زیر قولش بزند. بااینحال این دعوا هنوز به نتیجهای نرسیده است.
• کانت میپرسید: روشنگری چیست؟
چه چیز را میشود شناخت، چگونه باید عمل کرد و به چه میتوان امید بست؟
هر عصری در تاریخ نمایندهای دارد و ایمانوئل کانت بیتردید نمایندۀ عصر مدرن است. نوشتههایش گاهی چنان پیچیده میشود که خوانندگان را سرخورده میکند. ازاینرو، افراد عمدتاً در فهم فلسفهاش دچار کجفهمیاند. او برای برخیها فیلسوفی ندانمگراست و، در نگاه یکسری، متفکری ضددین. بعضیها هم به او میگویند اخلاقگرای خشکمسلک. اما آلن وود، مفسر برجستۀ کانت، میگوید او معلم تواضع و فروتنی است: حدود عقل را ترسیم میکند، درمقابل شکاکیت میایستد، پای احترام را به اخلاق باز میکند و خلوص را به زیبایی باز میگرداند.
• فلسفۀ شوپنهاور در ژرفترین لایهاش «مشق مرگ» است
زندگی کابوسی است که مرگ میتواند ما را از آن بیدار کند
هر چقدر فقرا خانههایشان پر است از آتوآشغالهای بهدردنخور، همانقدر خانۀ ثروتمندان تروتمیز است. وسایل اضافه یعنی شما آنقدر پول ندارید که بتوانید با خیال راحت چیزها را دور بیندازید؛ یعنی دنبال کالاهای ناب نیستید. سادگیِ مینیمالیسم گرانتر از آن چیزی تمام میشود که فکرش را بکنید. اما درعوض معنویتِ خاصی با خودش میآورد که بهتان اجازه میدهد، بدون آنکه فقیر باشید، زیباییِ زندگی زاهدانه را برای خود بخرید. واقعاً چرا مینیمالیسم و خلوتکردن خانه اینهمه طرفدار دارد؟
• آیزایا برلین میپرسید: چطور میتوان بر جزماندیشی غلبه کرد؟
خصومت آیزایا برلین با سادهانگاری در تار و پود آثارش نمایان است
آیزایا برلین هم غول بود و هم عمری بر شانۀ غولها نشسته بود. پژوهشگری برجسته که تحقیقات مفصلش دربارۀ متفکران مختلف، از مارکس گرفته تا هامان، نور تازهای بر درک ما از جهان اندیشه انداخت و درعینحال، نویسندهای چیرهدست که نوشتههایش مثل الماس میدرخشید. برلین تعهدی عمیق به لیبرالیسم داشت، اما همیشه دشمن اصلی خود را سادهانگاری میدانست و بیش از هر چیز به خوانندگانش هشدار میداد که صبر کنید. چیزهای بسیاری هست که هنوز نمیدانیم.
• مارتین هایدگر میپرسید: چطور میتوان در جهان سکونت کرد؟
هایدگر معتقد بود در برابر سیل بیامان تکنولوژی تنها خدایی میتواند ما را نجات دهد
هایدگر را در کنار ویتگنشتاین از بزرگترین فیلسوفان قرن بیستم دانستهاند. هایدگر زادۀ منطقۀ روستایی «جنگل سیاه» در آلمان بود و تا انتهای عمر دلبستگی شدیدی به زادگاه خود داشت. برخلاف زندگی نسبتاً بیماجرای این فیلسوف آلمانی، که جز همکاری رسواییآمیز او با نازیها، داستانی برای تعریفکردن ندارد، راه طولانی تفکر او، بسیار رنگارنگ و غنی است. مسیری که از مسیحیت آغاز شد، به بیخانمانی و فناوری اندیشید، به یونان باستان هجرت کرد و در آخرین سرمنزل خود در آیین دائو سکونت گزید.
• هانا آرنت میپرسید: سیاست برترین ارمغان انسانی است یا وضعیتی کور و اسفبار؟
تفکر را از نخبگان بگیر و به مردم برگردان
کسی که ابتدای قرن بیستم به دنیا بیاید و ویرانیهای بهتآور هر دو جنگ جهانی را بهخوبی تماشا کند، احتمالاً دیگر امیدی به بهبود اوضاع نخواهد داشت. اما هانا آرنت چنین کسی نبود. دقیقاً در میانۀ همین دو جنگ، وقتی که مرگ و آوارگی در تعقیب انسان بود، او به پرسشی رادیکال فکر میکرد: چگونه میتوان سیاستی را ساخت که در آن همۀ مردم، و نه نخبگان تحصیلکرده یا دیکتاتورهایی مثل هیتلر و استالین، بر جهان فرمانروایی کنند؟
• فوکو میپرسید «چطور میتوان تن به انقیاد نداد؟»
فوکو معتقد بود اگر بدانیم چطور تحت سلطه درآمدهایم شاید بتوانیم آزاد شویم
میشل فوکو، فیلسوف و مورخ فرانسوی، در کشور ما نامی آشناست. هم به واسطۀ سفرهایش به ایران و نوشتههایش دربارۀ انقلاب اسلامی و هم به دلیل در دسترس بودن بیشتر آثارش به زبان فارسی. فوکو فیلسوفی پیچیده و درخشان بود که بارها در افکار خودش بازاندیشی کرد و نوشتههایش تأثیری گسترده در شاخههای مختلف علوم انسانی گذاشت. از حقوق و جرمشناسی گرفته تا تاریخ، نظریۀ اجتماعی و روانشناسی. دبورا کوک در این یادداشت میکوشد تا تصویری جامع از کارنامۀ فوکو ارائه دهد.
• آدورنو میپرسید: چگونه میتوان در برابر سلطۀ پنهان مقاومت کرد؟
لمبرت زایدروارت موضعگیریهای بنیادین آدورنو دربارۀ فلسفه، هنر و جامعه را بررسی میکند
تئودور آدورنو با هر مقیاسی که حساب کنید، نابغهای عجیب و غریب بود. ذهنی بیبدیل که به همان اندازه که در فلسفه استاد بود، بر روانشناسی و جامعهشناسی و موسیقی نیز تسلط داشت. او که از چهرههای شاخص مکتب فرانکفورت است، در تمام سالهای فعالیتش علیه چیزهایی مبارزه میکرد که انسانها را در جامعۀ سرمایهداری به بند کشیده بود و در نهایت، امکان رهایی را در هنری میجست که توانسته باشد خود را از قید و بند سلطه آزاد کند.
• با توماس کوهن، سرنوشت علم به کجا ختم میشود؟
شواهد تجربیِ دانشمندان نظریههای علمی را رد یا تأیید میکنند. کوهن دقیقاً دشمن همین دیدگاه بود
اولین بار که توماس کوهن، یکی از جنجالیترین متفکران قرن بیستم، رفت تا کرسی فلسفۀ علم دانشگاه را مال خود کند، با تحقیر به او گفتند دانشکدۀ فلسفه جای داستانسراییهای او نیست. آن زمان، هیچکس باور نمیکرد این کسی که شبیه روزنامهنگارانِ عامهپسند مینویسد روزی بتواند نظریۀ کسانی همچون پوپر و کارنپ را از میدان به در کند. حالا پنجاه سال از انتشار کلیدیترین کتاب کوهن، یعنی ساختار انقلابهای علمی، میگذرد اما همچنان برخی گفتههایش رازآلود باقی ماندهاند.
• هیلاری پاتنم میپرسید: چگونه ذهن بدن را در اختیار میگیرد؟
رابطۀ بین ذهن و بدن دقیقاً مشابه با رابطۀ بین نرمافزارها و سختافزارهای کامپیوتری است
هیلاری پاتنم فیلسوفی بود که در طول حیات فکریاش به موضوعات متنوعی اندیشید. اما شهرت او بیشتر بهخاطر ارائۀ برداشتی جدید از مسائلی در فلسفۀ زبان و فلسفۀ ذهن است. درونمایۀ برجستهای که در نوشتههای این فیلسوف و استاد دانشگاه هاروارد به چشم میخورد این است که میتوان با تأمل در کارکرد کامپیوترها ماهیت ذهن انسان را شناخت. شاید بتوان گفت در نتیجۀ همین طرز تفکر بود که او توانست اهمیت مسئلۀ سنتی «ذهن و بدن» را رد کند. پس شاید بیهوده نباشد که بپرسیم ماشینها و کامپیوترها چطور میتوانند به فهم ما از مغز و ذهن انسان کمک کنند.
•کورت گودل، فیلسوفی که پای معنا را به ریاضیات باز کرد
ایدۀ ناتمامیت گودل ما را از سادهانگاری تصور دوران مدرن دربارۀ ریاضیات بیرون آورد
پس از روش صوری کانت در تبیین ریاضیات، میشد مطمئن بود اگر واحدهای ریاضی را با یکسری ضابطه به کامپیوترها بدهیم، آنها هم میتوانند مثل بهترین ریاضیدانها آنها را به هزاران صورت تجزیه و ترکیب کنند. اما کورت گودل عنصری را وارد این معادله کرد که زمین بازی را به هم میریخت: معنا. آیا اگر پای معنا، و درنتیجه ناتمامیت، به اعمال ریاضی باز شود، آیا باز هم میتوان از مکانیکیبودن آنها حرف زد؟ ماشینها معنا نمیفهمند و همین ما را مجبور میکند به سادگیِ تبیین سنتی از ریاضیات قانع نشویم.
• سوسور میپرسید: «زبانها چگونه تغییر میکنند؟»
رویکرد انقلابی سوسور به زبانشناسی چه پیامدهای غیرمنتظرهای داشت؟
زبانشناسها میدانند که تغییرات بسیار کوچک میتواند نظام یک زبان را زیر و رو کند و زبانی بدیع و بیسابقه پدید آورد. فردینان دو سوسور عاشق پژوهش دربارۀ همین تغییرات بود. اما ازخلال بررسیِ جزییاتِ ناچیز نکتههایی بیرون میکشید که زبانشناسی را در سالهای پیشرویش تبدیل میکرد به «علم همۀ علمها». نظریات سوسور آنقدر نافذ بود که، خواسته یا ناخواسته، ساختارگرایی قرن بیستم را به چنین اعتقادی رساند: اگر ساختارِ پنهان زبان را کشف کنیم، تمام دیگر ساختارهای جهان خود را به ما نشان خواهند داد.
• جی.ال. آستین میپرسید: با کلمات چه کار میکنیم؟
فیلسوفان برای فهمیدن زبانِ روزمره باید ابزارهای جدیدی بسازند
حرفهای روزمرهای که به همدیگر میزنیم، یا توصیفی که از تجربههای معمولیمان ارائه میدهیم، در ظاهر ساده و روشناند. به همسرمان قول میدهیم که برای شام خانه خواهیم بود. یا به همکارمان میگوییم که روز قشنگی است، و احساس میکنیم سیبی که خوردهایم بیمزه بوده است. اما اگر همین تجربهها را به آزمونِ تأملات فلسفی بگذاریم، سردرگم میشویم. روز قشنگ دقیقاً یعنی چه؟ یا سیب چطور ممکن است بیمزه باشد؟ جی. ال. آستین، فیلسوف بریتانیایی میکوشید توضیح دهد این حرفها چه معنایی دارند.
او چیزی از خواهرم نمیدانست، خوبیاش همین بود
کتابی جدید، تاریخ ایدۀ خودآفرینی را در کنار تغییرات مذهبی بررسی میکند
نظریۀ «انفجار هوش» بر مبنای درک نادرستی از هوش به وجود آمده است
چهار بحث دربارۀ تأثیر هوش مصنوعی بر آیندۀ کار، اقتصاد و سیاست