بررسی رمان «خانوادۀ مندبل؛ از ۲۰۲۹ تا ۲۰۴۷» نوشتۀ لایُنل شرایور
رمان یکی از اصلیترین قالبهایی است که نویسندگان با آن بیمهای خود از آیندۀ پیش رو را به تصویر کشیدهاند؛ از ۱۹۸۴ جورج اورل تا رمانِ جدید لایُنل شرایور، «خانوادۀ مندبل». شرایور در این کتاب جسورانه، بحرانهای اقتصادی امروز آمریکا را تا حد نهایی خود تخیل کرده است. روزگاری که دولت آمریکا، تمام ذخیرۀ طلای مردم، حتی حلقههای ازدواجشان، را مصادره کرده است و مکزیک برای جلوگیری از ورود پناهجویان آمریکایی دور مرزهایش دیوار ساخته است.
استفانی مریت، گاردین — «از این تحولات میشود یک کتاب عالی نوشت و او میتوانست بهترین واقعهنگار این دوران باشد. او همیشه چشمانی تیزبین داشت. برای اکثر مردم، آنچه بیرون خانهمان میگذرد، نوعی تراژدی تمامعیار است؛ ولی برای اینولا، محتوای بهدردبخوری برای نوشتن یک کتاب است.»
چنین گفت داگلاس مندبل ۹۹ساله، پدرسالار آن خاندان نامدار در سیزدهمین رُمان لایُنل شرایور۱. در اینجای رمان، او در سال ۲۰۳۱ دارد از دخترش نولی حرف میزند؛ آن مؤلفِ پرفروش در دورانی که مردم هنوز برای کتاب پول میدادند. ولی این کلام دربارۀ خالق این شخصیتها هم صدق میکند. شرایور هم چشمان تیزبینی دارد: نگاهی خیره و بیمهابا، ماهر در نگاه به آن جنبههایی از زندگی معاصر امریکایی که اکثرمان ترجیح میدهیم چندان به آنها خیره نشویم؛ از خشونت نوجوانان در باید دربارۀ کِوین حرف بزنیم۲ تا بحران چاقی در برادر بزرگ و البته نظام بهداشت و سلامت ایالات متحده در این هم از این۳. او در خانوادۀ مندبل؛ از ۲۰۲۹ تا ۲۰۴۷ نگاه بیرحمش را حوالۀ اقتصاد میکند؛ یعنی تزلزل فعلی بازارهای جهانی را تا سرانجام منطقیاش پی میگیرد: آیندهای نزدیک که دلار فرومیپاشد، امریکا از کُرسی ابرقدرتی به موضع دولتی منفور و اخراجی از جامعۀ ملل نزول میکند و تمدن فاصلهای با اضمحلال ندارد.
از دل روایت چهار نسل خانوادۀ مندبل که نام عجیبشان در این زبان بر «تحقیرشدن» دلالت دارد، شرایور به دنبال آن است که این ویرانۀ اقتصادی، از نگاه آنهایی که بیش از همه ضرر کردهاند، چگونه است؟ در سال ۲۰۲۹، یک قرن پس از اولین رکود بزرگ، داگلاس در خانۀ مجللش روی ثروتی نشسته است که از دو نسل قبل با تولید موتور دیزل به دست آمده است. از این ثروت چیز چندانی عاید مابقی خانواده نمیشود و این مسئله مایۀ رنجش کارتر، پسر داگلاس است؛ چون در آستانۀ ۷۰سالگی هنوز ارثی نبرده است. اما آنها با پیشبینیِ امنیت مالی، زندگی راحتی دارند. غافل از آنکه قرار نیست چنین شود.
با سقوط دلار، ارز جدیدی جای آن را میگیرد: بانکور۴. بانکور واحدِ پولی بینالمللی است که پیش از همه جان مینارد کینز، اقتصاددان مشهور، پیشنهاد آن را داده بود. این واحد پولی تحت مدیریت کنسرسیومی از کشورها به رهبری روسیه و چین است که مشخصاً ایالات متحده را به آن راه ندادهاند. برخی بوی «کودتای سازمانیافتۀ مالی» میشنوند: این تعبیر دانته آلواردو، اولین رئیسجمهور لاتینتبار ایالات متحده است که در واکنش به این قضیه، در کشورش وضعیت «جنگ مالی»۵ اعلام میکند. تمام ذخایر طلا، حتی حلقههای ازدواج، بهنفع حاکمیت مصادره میشوند. مخفیکردن طلا، مصداق خیانت حساب میشود و داشتن بانکور هم همینطور. هیچکس نمیتواند بیش از صددلار همراه خود از کشور ببرد. مهمتر از همه آنکه رئیسجمهور، بدهی ملی را «صفر» اعلام میکند یعنی تمامی اوراق قرضۀ وزارت خزانهداری بیارزش میشوند. تمام ثروت خاندان مندبل به اشارۀ انگشتی از بین میرود.
سیر رُخدادهای رمان در ابتدا چندان شتاب ندارد؛ چون زمینهچینی آن پیچیده است و تحقیقات شرایور هم مفصل بودهاند. لذا در فصلهای آغازین، لقمههای متعددی از نظریۀ اقتصادی در دهان خواننده گذاشته میشود که صحنهچینی آنها در قالب گفتوگوهای مهمانی شام هم چندان طعم و عطری به آنها اضافه نمیکند. لوئل، داماد خودبزرگبینِ کارتر، استاد اقتصاد در دانشگاه است و لذا میتواند با اقتدار دربارۀ پیشزمینۀ سقوط اقتصادی وعظ کند. هرچند طنز ماجرا اینجاست که میفهمد در هنگام فروپاشی اقتصاد، شغل او یکی از اولینهایی مشاغلی است که زائد حساب میشود.
اما پس از آنکه اصول موضوعۀ این بحث با آن منطق تقریباً خشک، اما معقول چیده میشوند، رمان به اثری حماسیخانوادگی و چندوجهی تبدیل میگردد: در مواجهه با تحریمهای تنبیهی و کمبودهای روزافزون، روابط میان زوجین، برادرها و خواهرها، و نسلها تَرَک برمیدارند. در اینجای قصه که زندگی به زندهماندن تقلیل مییابد، تصورات طبقهمتوسطیِ شخصیتهای رمان هم له میشوند: مدرک دانشگاهی در طراحی یا موسیقی، کالایی تجملی و دور از دسترس میشود. دختر هفدهسالۀ لوئل بهجای تحصیل، سراغ فاحشهگری میرود. آنها با نگاهی پر از شک و تردید به دنیای گذشتهای مینگرند که مردم فرصت و ابزار احساساتبازی داشتند.
شرایور این آینده را با آن طنز سیاه آشنای خود و چشمک موذیانهاش به خواننده عرضه میکند. او که برای انسجام بنیان اقتصادی داستانش زحمت زیادی کشیده است، جنبۀ تصنعی آن را مکرر گوشزد میکند. لوئل با طمطراق به دخترش میگوید: «قصهگویی از آینده، ترسهای امروزیِ مردم را روایت میکند. این قصهها اصلاً دربارۀ آینده نیستند… حقیقت این است که در طول تاریخ، اوضاع مرتباً بهتر شده است… اما داستاننویسها و فیلمسازها دائم پیشبینی میکنند که قرار است همه چیز از هم بپاشد. چقدر خندهدار است» و این دقیقاً پیش از آن است که همه چیز از هم بپاشد.
همچنین شرایور سرخوشانه از استعارههای ادبیات گمانهزن و خیالباف هم بهره میگیرد. به نوجوانهای سال ۲۰۲۹ گوگ و فیفا میگویند که اشارهای سریع به «حکومت اِدبال»۶ و بعداً «دولت چلسی کلینتون»۷ دارند. اصطلاحات عامیانه هم متحول شدهاند؛ چنانکه در سال ۲۰۴۷ واژۀ «درّ و گهر» جایگزین «مزخرف» شده است، مثلاً: «درّ و گهر میگویی بچهجان.»
ولی علیرغم جنبههای کُمدیِ تندوتیز (مثل اینکه کشور شکوفای مکزیک، دیواری میسازد تا مانع ورود مهاجران امریکایی ناامید و غیرقانونی شود) و پایانبندی آن بهسبک آشنای اورول۸، خانوادۀ مندبل تصویری عمیقاً هولناک ترسیم میکند: وقتی که پول برای روغنکاری چرخها نباشد، قوانین توافقشدۀ جامعه چطور بهسرعت از هم میپاشند. من تا خواندن رمان را تمام کردم، دنبال خرید دستمال توالت رفتم تا برای خودم انبار کنم.
اطلاعات کتابشناختی:
Shriver, Lionel. The Mandibles: A Family, 2029-2047. Harper, 2016
پینوشتها:
• این مطلب را استفانی مریت نوشته است و در تاریخ ۸ می ۲۰۱۶ با عنوان «The Mandibles: A Family, 2029-2047 by Lionel Shriver» در وبسایت گاردین منتشر شده است. وبسایت ترجمان در تاریخ ۲۵ مرداد ۱۳۹۵ این مطلب را با عنوان «داستانِ فروپاشی اقتصاد آمریکا» و با ترجمۀ محمد معماریان منتشر کرده است.
•• استفانی مریت (Stephanie Merritt) برای گاردین و آبزرور مینویسد. نوشتههای وی در نشریات دیگری چون تایم و دیلیتلگراف نیز منتشر شده است. وی همچنین رمانهای متعددی به چاپ رسانده است که وقتی خواب هستی (While You Sleep) نام آخرین آنهاست.
[۱] Lionel Shriver
[۲] We Need to Talk About Kevin
[۳] So Much for That
[۴] Bancor
[۵] fiscal warfare
[۶] Ed Ball: ادوارد گرشام بال یک تاجر امریکایی بود که به مدت چندین دهه، یکی از چهرههای قدرتمند در اقتصاد و سیاست ایالت فلوریدا محسوب میشد. بااینحال، او هیچگاه مقام دولتی نداشت و مالک داراییهایی نبود که مدیریتشان میکرد. این ممکن است اشارۀ جالبی باشد به گوگل.
[۷] Chelsea Clinton: دختر خانوادۀ کلینتن، که نام او به تیم فوتبال مشهور چلسی هم دلالت میکند.
[۸] George Orwell