مروری بر کتاب «سقوط خاندان فیفا: فساد چند میلیون دلاری در قلب فوتبال جهانی» نوشتۀ دیوید کان
گویا رسواییهای فیفا پایانی ندارد. سب بلاتر استعفا داد و سپس محروم شد. پلاتینی و بسیاری از دیگر چهرههای سرشناس این سازمان نیز امروز دیگر در دنیای فوتبال جایی ندارند. اما منتقدان میگویند راه و رسمی که بلاتر و دیگران در پیش گرفته بودند همچنان در فیفا ادامه دارد. سایمون کوپر، نویسندۀ کتاب «فوتبال علیه دشمن»، ضمن روایتی تاریخی از ظهور و سقوط فیفا شمهای از ماجراهای پشت پردۀ این قصه را بازگو میکند.
Soccer’s Culture of Corruption
26 دقیقه
سایمون کوپر، نیویورک ریویو آو بوکز — سحرگاه ۲۷ مه سال ۲۰۱۵، پلیس سوئیس به هتل پنجستارۀ باراُلاک در زوریخ یورش برد و هفت مقام ارشد فدراسیون بینالمللی فوتبال (فیفا) را بازدداشت کرد. دیوید کان، روزنامهنگار گاردین نوشت «برخی از آنها از طریق درهای پشتی بهدرون ماشینهای آماده برده شدند و بهدست خدمۀ باملاحظۀ هتل که ملحفههای باراُلاک را جلوی آنها گرفته بودند، از دوربین عکاسها در امان ماندند».
عملیات پلیس سوئیس با همکاری اف.بی.آی بود؛ جیمز کومی، رئیس وقت اف.بی.آی، در وصف متهمان گفت که آنها «فرهنگی از فساد و طمع را گسترش دادهاند». همانطور که کان در سقوط خاندان فیفا بازگو میکند، بخش بزرگی از تحقیقاتی که از سال ۲۰۱۱ آغاز شده، دربارۀ انتخاب روسیه برای میزبانی جامجهانی ۲۰۱۸ و قطر در سال ۲۰۲۲ توسط فیفاست. روشدن پرداختهای مبهم هنوز ادامه دارد.
یورشهای سحرگاهی برای بسیاری از ناظران مایۀ دلگرمی بود: ایالات متحده در مقام پلیس جهان هنوز میتوانست تبهکاران بینالمللی را دستگیر کند. اما با گذشت دو سال گویا اوضاع طور دیگری پیش میرود. اصلاحات گستردهای در فیفا صورت نگرفته و کشورهای غربی برای اجبار این نهاد به تغییر ناتوان بهنظر میرسند. گزارشهای کان طولانیتر از تحلیلهای اوست. بااینحال، کتاب او نشان میدهد که حماسۀ بدنۀ مدیریت فوتبال جهان، حکایت از تغییرات ژئوپولتیکی، بهویژه زوال غلبۀ سیاسی و اقتصادی غرب داشته است.
قوانین اکثر ورزشهای تیمی در بریتانیای عصر ویکتوریا وضع شده و عمدتاً به این امید که حواس پسرمدرسهایها را از خودارضایی پرت کنند. اما بریتانیاییها فایدۀ چندانی در رقابت با خارجیها نمیدیدند و تعداد زیادی از بدنههای ورزشی بینالمللی بهدست فرانسویها خلق شدند. فدراسیون بینالمللی فوتبال نیز در سال ۱۹۰۴ در پاریس و با مشارکت هفت کشور اروپای قارهای بنیان نهاده شد. فیفا قوانین فوتبال را کنترل و بر فدراسیونهای ملی نظارت میکرد. اما همیشه ساماندهندۀ ضعیفی بود و قدرتی روی باشگاههای حرفهای نداشت. خاستگاه قدرتش یگانه مایملک آبرومندش بود: جام جهانی مردان که هر چهار سال یکبار برگزار میشود و اولین دورۀ این بازیها در سال ۱۹۳۰ در اروگوئه بود.
در سال ۱۹۳۲ مقر فیفا به کشور بیطرف و دارای مرکزیت جغرافیایی سوئیس منتقل شد. فیفا تا دهۀ ۱۹۷۰ باشگاهی برای جنتلمنهای اروپایی باقی ماند و رهبری آن با پیرمردانی بود که به ایدئالهای ویکتوریایی بازی جوانمردانه و آماتوریسم۱ باور داشتند. سر استنلی راوس، معلم ورزش بریتانیایی که در سال ۱۹۶۱ رئیس فیفا شد، بابت کارش حقوقی دریافت نمیکرد. از فوتبال زنان ممانعت میشد: فدراسیون فوتبال انگلستان عملاً آن را از ۱۹۲۱ تا ۱۹۷۱ ممنوع کرد. پس از استعمارزدایی، کشورهای آسیایی و آفریقایی به فیفا پیوستند. راوس -حامی آپارتاید در آفریقای جنوبی- وزش بادهای تغییر را حس نکرد. در سال ۱۹۷۴، تاجر برزیلی، ژائو هاولانژ، که پشتوانۀ خطمشی کارزارش کشورهای جهانسومی بودند، طی انتخاباتی برای ریاست فیفا او را شکست داد. بنابه گفتۀ دیوید گلدبلات، مورخ ورزشی، راوس بازنشسته شد، مستمری نپذیرفت و ایدۀ نامگذاریِ کاپ جام جهانی به نام خود را خودپرستانه یافت و آن را رد کرد.
هاولانژ که با صورت استخوانی و جدیاش فیفا را حدود ربع قرن اداره کرد، رئیسِ دورهایِ بسیار متفاوتی بود. او که در المپیک سال ۱۹۳۶ که هیتلر آن را برگزار کرد شناگر بود، تحتتأثیر کارآمدی آلمان نازی به وطن بازگشت. بعدها او در کار ساماندادن به تیم ملی فوتبالِ همیشه برندۀ برزیل در اواخر دهۀ ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ صلابت بهخرج داد. هاولانژ یکبار گفت که تحت ریاست او «میتوان ادارۀ فیفا را بینقص دانست». او با همه مثل دونپایهها رفتار میکرد. گلدبلات مینویسد «وقتی روپرت مرداک۲ بدونِ دعوت وارد اتاق وی.آی.پی در جامجهانی ۱۹۹۴ شد تا قرارملاقاتی از هاولانژ بگیرد، با سردیْ تحقیر و عذرش خواسته شد».
اما هاولانژ از قدرت رسانه آگاه بود و طی زمامداریاش تلویزیون موجب دگردیسی فوتبال شد. او فهمید که فوتبال کیفیتی دارد که آن را قادر میسازد تا در هر جامعهای مؤمنانی داشته باشد. یک قرن پیشازآن نیز بریتانیاییها این بازی را با سرعتی خیرهکننده صادر کرده بودند. برای ذکر یک مثال، میتوان به مرد بیستویک سالۀ انگلیسی، فردریک رِئا، اشاره کرد که کشتیاش در سال ۱۸۸۹ در جزیرۀ اسکاتلندی دورافتادۀ ساوثیوئیست پهلو گرفت تا در آن به مدیریت مدرسه اشتغال یابد. چند سال بعد دو برادرش به ملاقات او رفتند و یک توپ چرمی نیز با خود بردند. طی دو دهه، فوتبال سراسر ساوثیوئیست را فتح کرد. راجر هاچینسون، نویسندۀ انگلیسی، مینویسد شینتی ورزشی با چوب که ۱۴۰۰ سال در آنجا بازی میشد «بهآسانیِ پاکشدنِ گچ از چهرۀ جزیره پاک شد».
بازی فوتبال کمخرج و فهم آن آسان بود، اما ازلحاظ تاکتیکی پیچیدگی داشت. نمایشِ شکوهِ جسمانی در آن یادآور رقص بود. با تماشای بازی بازیکن بزرگی مثل لیونل مسی آرژانتینی، شما میتوانید شاهد نوعی از نبوغ بشری باشید که فهم آن سادهتر است از فهم نبوغ کسی مثل آینشتاین یا پیکاسو. بهصورت سنتی، هر کشور سبک بازی خاص خود را داشت که عموماً بازتابی از شخصیت ملی دانسته میشد: تلاش جنگجویانۀ انگلستان یا رقص سبکپای برزیلی. شهروندان هر کشوری، زمانیکه تیمشان در جام جهانی بازی میکرد، احساس میکردند کشورشان تجسد یافته است. آن یازده مرد جوان در پیراهنهای پلاستیکی از پرچم زندهتر، و از تولید ناخالص داخلی ملموستر بودند.
ملت خود را روی مبلها نیز متجسد میساخت: در بسیاری از کشورها پربینندهترین برنامههای تلویزیونی بازیهای تیم ملی آنها در جام جهانی است. عشق به ورزش همیشه با جستوجوی آبروی ملی آمیخته است. جام جهانی ردهبندی بدیلی برای جایگاه جهانی فراهم میکند که تا به اینجا ایالات متحده در آن بازنده و برزیل ابرقدرت بوده است. از زمان موسولینی، حاکمان به وقار تیم برندهشان چسبیدهاند. در سالهای اخیر که این ورزش به هر گوشۀ زمین سرایت کرده است، تیمهایی که هرگز نمیتوانند برندۀ این مسابقات باشند رؤیای میزبانی آن را در سر پروراندهاند.
در اوایل دهۀ ۱۹۸۰ هاولانژ مسابقات را گسترش داد و جای بیشتری برای تیمهای آفریقایی و آسیایی باز کرد. درنتیجه حق پخش و حمایت مالی از جام جهانی ارزشمندتر از همیشه شد. اما کارمندان فیفای کوچکِ آقای هاولانژ فاقد مهارتهای لازم برای بازاریابی آن بودند (در سال ۱۹۷۴، مقر سازمان در زوریخ دوازده کارمند داشت). هورست داسلر که پدرش بنیانگذار کارخانۀ تولید انبوه کفشهای فوتبال آدیداس بود، شرکتی که دامنۀ عملیاتیاش از فیفا خیلی وسیعتر بود بسیاری از حقوق را مستقیماً از هاولانژ خرید. داسلر به او زیرمیزی میداد و این برزیلی، کیفهای پر از پول نقد را بین ریو و زوریخ در قسمت درجه یک هواپیما جابهجا میکرد.
هیچکس مزاحم هاولانژ نشد. روزنامهنگارهای معدودی مدیریت ورزشی را پوشش میدادند. نکتۀ دیگری با همان اهمیت این بود که سوئیس، با سنت مخفیکاری و رازداری بانکیاش بهندرت مقرراتی برای انجمنهای ورزشیای که در خاکش مستقر بودند، وضع میکرد. مقامات سوئیسی با فیفا تقریباً مثل یک باشگاه شکار روستایی رفتار میکردند (چند فدراسیونِ ورزشی دیگر، ازجمله کمیتۀ بینالمللی المپیک، نیز ترجیح دادند تا در این کشور بخشنده و کارآمد مستقر شوند. تعداد زیادی از آنها نیز فاسد شدند درحالیکه صنفی از مدیران سوئیسی برای خدمت به آنها ظهور کرد). در سال ۱۹۷۵ سپ بلاتر جوان و معتاد به کار، که تحتالحمایۀ داسلر بود و از منطقۀ روستایی وَله میآمد، مدیر فنی فیفا شد.
در سال ۱۹۹۸، زمانیکه هاولانژ بازنشسته شد، کنگرۀ فیفا در پاریس بلاتر را به جانشینیاش منصوب کرد. رئیس هر فدراسیون ملی فوتبال هر کشور، یک رأی در کنگره دارد: رئیس مونتسرات (با ۴۹۰۰ نفر جمعیت) در کارائیب یک رأی دارد، رئیس فدراسیون چین هم یک رأی. بسیاری از رؤسای فدراسیونهای ملی ثابت کردند که فسادپذیرند. دیوید یالوپ در کتاب خود، آنها چگونه بازی را دزدیدند۳ (۱۹۹۹)، تعریف میکند که چگونه امیر قطر (که آن زمان کشوری کمابیش ناشناخته بود) با جت شخصی یکمیلیون دلار پول نقد به پاریس فرستاد، جاییکه به نظر میرسید به دست بیست رأیدهنده پاکتهایی حاوی دلار رسیده است.
آن انتخابات قالب زمامداری بلاتر را مشخص کرد. جامهای جهانی به درآمدزایی بیشتر ادامه دادند: درآمدهای فیفا از ۳۰۸ میلیون دلار در دورۀ چهارسالۀ منتهی به ۱۹۹۸، به ۵.۷ میلیارد دلار در دورۀ چهارسالۀ منتهی به ۲۰۱۴ رسید. دلیل عمدۀ آن این بود که اکنون در جهانی بههممتصل، مردم از چین تا ایالات متحده فوتبال تماشا میکنند. بااینهمه بلاتر اعتبار «توسعۀ» این بازی -مأموریت فرضی فیفا- را به خود داد. او بخشی از غنایم را طی پرداختهایی که اغلب پشت زبان «توسعه» پنهان شده بودند، به متنفذان ملی و قارهای میبخشید. بهظاهر منظور از تسهیلاتِ فیفا۴ که اغلب به واسطۀ کارمندان بلاتر پیش از انتخاباتِ ریاست فیفا به دست مسئولان میرسید، ساخت امکانات در کشورشان بود. درواقع، برخی فدراسیونهای ملی، بهخصوص در آفریقا، حتی از پس مخارج یک خط تلفن نیز بر نمیآمدند. اما نظارتی روی این پرداختها نبود و اگر مقامی پول را در جیب کتش سرازیر میکرد، هیچکس شکایتی نداشت.
دوشندۀ بیرقیب این سیستم، جک وارنر، اهل ترینیداد بود که از یک استاد دانشگاهِ یکلاقبا به کارگزار قدرت در فوتبال جهان تبدیل شد. وارنر بلوکی از سیویک فدارسیونِ اکثراً کوچکِ کارائیبی تشکیل داد. در کنگرهای که دویست و اندی کشور در آن عضو بودند، این گروه اغلب رأی سرنوشتساز را داشت. و بنابراین، همانطور که کان مستند میکند، وارنر دستکم ۲۶ میلیون دلار از فیفا برای ساخت مرکز عالی دکتر ژائو هاولانژ در کشورش دریافت کرد. او این مرکز را روی زمینی ساخت که بعداً معلوم شد مال خودش بوده است. (در حال حاضر وارنر تا آخر عمر از فوتبال محروم شده اما هنوز در ترینیداد زندگی موفقی دارد.) فیفا از پس ریختوپاشها بر میآمد زیرا مخارجش، ورای پرداخت حقوق مخفیانۀ چهارصد مقام خود و بلیطهای درجه یک آنها، کم بود. فیفا تقریباً تمام پول حق پخش تلویزیونی و حمایتهای مالی جام جهانی را برای خود بر میدارد درحالیکه کشور میزبان هزینۀ تمام زیرساختهای لازم را میپردازد.
مبلغ کمی از پولی که برای وارنر فرستادند صرف ساخت زمین بازی برای مردم عادی یا استادیومهای امن برای تماشای بازیها شد؛ جایگاه ترینیداد در فوتبال جهان نیز پیشرفت کمی داشت. کان مینویسد وارنر ترجیح داد تا از مرکزش برای میزبانی از رویدادهای پرمنفعتتری چون «عروسی، مهمانی شام و نمایش» استفاده کند. این الگو در بسیاری از کشورهای فقیرتر تکرار شده است. یکی از دلایل اینکه اروپای غربی با تنها ۵ درصد از جمعیت جهان، سه قهرمان آخر جهان را در خود جای داده این است که تنها منطقۀ زمین است که در آن اکثر کودکان در محلههایی بزرگ شدهاند که زمینهای فوتبال خوب و مربی داشتهاند. جامهای جهانی را سوسیال دموکراسی میبَرَد. در سایر نقاط بسیاری از مقامات ارشد فوتبال ثروتمند شدند. آنها تمایل داشتند این را بهمثابۀ پاداشِ عضویت در، بهزعم بلاتر، «خانوادۀ فوتبال» قلمداد کنند. این روند همیشگیِ سیاست و تجارت در بسیاری از کشورهای آنها بود.
تا سال ۲۰۱۵، زمانیکه بلاتر مجبور به استعفا شد -سالی که در آن فیفا درآمدی بالغ بر ۱.۱۵ میلیارد دلار داشت- پایۀ حقوق مخفی او سالانه سه میلیون فرانک سوئیس بود. بااینحال اوجِ احساسی و آرمانیِ رسواییهای فساد فیفا -صدور کیفرخواست علیه بلاتر به اتهام دریافت رشوه- هرگز رخ نداد.
درهرصورت آنچه برای بلاتر اهمیت داشت قدرت بود نه پول. در ظاهر، این سوئیسیِ خپل و بشاش شبیه به عمویی بود اسباب سرافکندگی که همیشه سروکلهاش ناگاه پیدا میشد تا چیزی گولزنک و ازمدافتاده بگوید؛ مثلاً اگر مشغول حرافی دربارۀ پارسامنشی ویکتوریایی در بازی جوانمردانه نبود، از زنان فوتبالیست میخواست شورتهای ورزشی تنگتر بپوشند. بلاتر، در باطن، ابرسیاستمداری بود که یک نظام حمایتگریِ مثالزدنی بنا کرد و فساد دوروبریهایش را تضمین کرد. اگر کسی جرئت میکرد او را به چالش بکشد، دمودستگاه اخلاقی فیفا -که ادارهاش با بلاتر بود- فساد شخص چالشگر را افشا میکرد.
این نکتهای حائز اهمیت است که بلاتر خیلی زود متوجه شد که قدرت جهانی روبهسوی شرق دارد. اینکه خودش نیز از کشور کوچکی میآمد که عادت به کنار آمدن با قدرتهای بزرگتر داشته مفید بوده است. او مشخصاً یک سوئیسی نمونه است: سرمستخدم هتل، دیه پورتی در زبان آلمانی، با رفتاری دوستانه، چندزبانه و غیرایدئولوژیک. همیشه نام میهمانهایش را به خاطر میسپارد. مهمترازهمه، دیه پورتی میداند که کدامیک از مهمانها پولدار است: در قرن نوزدهم بریتانیاییها، بعداً آمریکاییها، بعد روسها و درحالحاضر کشورهای نفتخیر شبهجزیرۀ عربستان، بهخصوص قطر -یک پادشاهی موروثی که هیچ سنتی در ورزش ندارد، اما میادین عظیم گاز طبیعی دارد که به خاندان حکومتی، آل ثانی، ثروتی خارقالعاده میبخشد- طی زمامداری بلاتر در مقام یکی از حامیان مالی اصلی فوتبال جهانی پدیدار شدند.
بسیاری از ناظران در کشورهای روزگاری غالبِ اروپای غربی و آمریکایی، تنها در روز دوم دسامبر سال ۲۰۱۰ متوجه این جابهجایی قدرت شدند، زمانیکه کمیتۀ اجرایی فیفا (اِکسکو) در زوریخ جمع شد تا برای میزبانی جامهای جهانی سالهای ۲۰۱۸ و ۲۰۲۲ رأیگیری کند. رقبا شامل ایالات متحده، انگلستان (کشورهای بریتانیا در فوتبال مجزا عمل میکنند)، استرالیا و پیشنهاد میزبانی مشترک اسپانیا و پرتغال بود. اما بیست و دو مردِ اکثراً پابهسنگذاشتۀ کمیتۀ اجرایی (دو عضو دیگر پیش از رأیگیری بهدلیل اتهام فساد معلق شده بودند) روسیه و قطر را انتخاب کردند. ما اکنون میدانیم که ولادیمیر پوتین شخصاً پنجششتا از آنها را در ماههای منتهی به رأیگیری ملاقات کرده است، اما پیروزی قطر شگفتانگیزتر بود.
این کشور کوچکِ خلیج فارس بهسختی جای مورد نیاز برای تمام استادیومهای لازم را دارد و دمای تابستانی بالای ۳۸ درجهاش فوتبال بازیکردن را بالقوه مرگبار میکند. همانطور که چاک بلیزر، عضو آمریکایی اکسکو گفته «نمیدانم چطور میخواهید کل یک کشور را تهویۀ مطبوع کنید»، هرچند قطر انگار مشتاق است تلاشش را بکند (بهزودی فیفا تصمیم گرفت تا با گسست از سنت همیشگی، جام جهانی ۲۰۲۲ را در ماههای نوامبر و دسامبر برگزار کند).
قطر بهسرعت نشان داد که ورای فوتبال نیز قدرتی درحال ظهور است. پانزده روز پس از رأی اکسکو، قیامهای مردمی بهتدریج در سراسر آفریقای شمالی پخش شد. همانطور که کریستیان کوتس اولریکسن، تحلیلگر مسائل خلیج در مؤسسۀ بیکر شرح میدهد، حاکمان قطر «سرمست از موفقیت در برندهشدن حق میزبانی جام جهانی و درنتیجۀ آن اوجگرفتن پذیرش بینالمللی قطر»، در آن دوره به گسترش بهار عربی کمک کردند؛ البته تا وقتی که این شورشها پادشاهیهای شبهجزیرۀ عربستان را تهدید نمیکرد. قطر از اسلامگرایان آفریقای شمالی حمایت مالی کرد و به سرنگونی معمر قذافی در لیبی یاری رساند. چند سال بعد، زمانیکه پوتین کریمه را در سال ۲۰۱۴ ضمیمۀ خاک روسیه کرد، عزم روسیه برای اثبات قدرتش مجدداً غرب را شگفتزده کرد؛ و باز زمانیکه در انتخابات سال ۲۰۱۶ ایالات متحده دخالت کرد، گویا گفت این هم یکجور رأیگیری جام جهانی است.
باوجوداین، استقبال فیفا از این جابهجایی ژئوپولتیکی خطراتی داشت و بلاتر قطر را برای میزبانی جام جهانی ۲۰۲۲ نمیخواست و درعوض از ایالات متحده حمایت میکرد. او که حالا هشتادویکساله و مریض است، طی ناهاری در زوریخ که بهنحوی عجیب احساسبرانگیز است، با انگلیسیِ سوئیسیِ تقلیدناپذیرش به کان گفته است که موقع بیرونکشیدن اسم قطر از پاکت برنده چه احساسی داشته است: «به عکس نگاه کن. چهرۀ خیلی خندانی نداشتم». جروم والکه، دبیرکل فیفا در زمان بلاتر -که مثل بسیاری از شخصیتهای حکایتِ کان اکنون از فوتبال محروم است- پیش از رأیگیری بهصورت خصوصی گفته بود «اگر روسیه و قطر برنده شوند، کارمان ساخته است». ناظران در اروپا و آمریکای شمالی نتیجه میگرفتند که رأیها براساس رشوه داده شدهاند. بعد از رأیگیری، والکه در ایمیلی نوشت که قطر جام جهانی را «خرید». وقتی لو رفت، گفت که از آن سوءبرداشت شده است.
حتی پیش از جلسۀ کمیتۀ اجرایی در پایان سال ۲۰۱۰، روزنامهنگاران بریتانیایی تحقیقات دربارۀ تخلف احتمالی در آرا را آغاز کرده بودند. پسازاینکه روسیه و قطر انتخاب شدند، بلاتر و دیگران در فیفا، دنبالکنندگان ماجرا را بازندگان بداخلاقی نامیدند که نمیتوانند باخت کشورهایشان در رأیگیری را بپذیرند و حرف آنها را مردود دانستند. حقیقتی در این اتهام هست. اما بازندگانْ افشاگریهای آبداری کردند. معلوم شد که مقامات فاسد فوتبال از شمال و جنوب قارۀ آمریکا، آنقدر احمق بودهاند که کارهای بانکی خود را در ایالات متحده، بهخصوص در میامی، انجام دادهاند. برای مثال، پسران وارنر بهکرات مبالغی تنها اندکی پایینتر از آستانۀ ۱۰ هزار دلاریِ تراکنشها که بانکها باید به مقامات ایالات متحده گزارش کنند، واریز کردهاند. هرکس در آمریکا حساب بانکی داشته باشد، در حوزۀ قضایی آمریکا قرار میگیرد. اف.بی.آی شروع کرد به تحقیقاتی دربارۀ اینکه آیا فیفا یک «سازمان مجرمانۀ تحتتأثیر شیادان» است یا خیر.
خبرچین فیفا چاک بلیزر بود که این ورزش را در دهۀ ۱۹۷۰ کشف کرد، زمانیکه یک «پدر فوتبالی»۵ در کویینزِ نیویورک بود. کان اولینبار او را در سال ۲۰۰۹، در هتل امارات پالاس در ابوظبی ملاقات کرد. بلیزرِ چاق سوار بر اسکوترِ برقیاش روی سنگهای مرمر کف هتلی که ادعای «هفتستاره» بودن دارد، ویراژ میداد. بلیزر (به دروغ) به کان گفت که از راه ابداع «چهرههای خندانِ» زردِ همهجاحاضر ثروتمند شده که پیش از عصر ایموجیهای کامپیوتری بهشکل استیکر وجود داشتند. درواقع او در جایگاه دبیرکل فاسد کونکاکاف (تحت ریاست وارنر)، کنفدراسیون فوتبال منطقۀ آمریکای شمالی و مرکزی، ثروتمند شده بود. کان گزارش میدهد که بلیزر درنهایت یک طبقۀ کامل برج ترامپ در منهتن را اشغال کرد و یکی از آپارتمانها را فقط به گربههایش اختصاص داد. اما روزی در سال ۲۰۱۱، زمانیکه در خیابان پنجاهوششمِ شرقی سوار بر اسکوترش میراند، مقامات مالیاتی گیرش انداختند. خیلی زود دوباره به چرخۀ هتلهای لوکس فیفا برگشت، اما اکنون خبرچین اف.بی.آی بود و، بهنوشتۀ کان، با وسیلۀ شنودی «در جاسوئیچیاش، زیرا بنابرشنیدهها برای اینکه نمیشد سیمی بهروش استاندارد از روی شکمش بالا بیاید، چون بیشازاندازه چاق بود.» بلیزر ژوئیۀ امسال در هفتادودوسالگی درگذشت.
اف.بی.آی و دیگران در میزبانیهای جام جهانی در گذشتههای دورتر نیز فساد کشف کردند. اکنون بهنظر میرسد آلمان برای میزبانی در سال ۲۰۰۶، همانند آفریقای جنوبی برای سال ۲۰۱۰ رشوه داده است. وارنر، بلیزر و یکی از همکاران توطئهگرشان ۱۰ میلیون دلار بهاسم حمایت از «جمعیت پراکندۀ آفریقایی» در کارائیب، از آفریقای جنوبی گرفتهاند. وارنر همچنین اصرار میکند که نلسون ماندلای مریض هشتادوپنجساله برای گدایی رأی او به ترینیداد پرواز کرده است.
از بیست و دو مردی که در سال ۲۰۱۰ به پیشنهادات میزبانی روسیه و قطر رأی دادند، هفت نفر تاکنون توسط مقامات ایالات متحده مورد بازخواست قرار گرفته یا متهم به رفتار مجرمانه شدهاند؛ از یکی دیگر، فرانتس بکنبائر، قهرمان آلمانی فوتبال، دربارۀ پیشنهاد میزبانی کشورش در سال ۲۰۰۶، در سوئیس و آلمان تحقیقات انجام میشود؛ آنخل ماریا ویلار از اسپانیا طی تحقیقات ضدفساد در ژوئیه بازداشت شد؛ و پنج نفر دیگر توسط کمیتۀ اخلاق خود فیفا تحریم شدهاند. هاولانژ در سال ۲۰۱۳، پس از افشای زیرمیزیها از مقام ریاست افتخاری فیفا، استعفا داد. (او سال گذشته در سن صدسالگی در گذشت.)
رو شدن داستانهای فساد ادامه دارد. در ماه ژوئن، یک گزارش چهارصدصفحهای دربارۀ میزبانیهای جام جهانی که در سال ۲۰۱۴ به کمیتۀ اخلاق فیفا تحویل داده شده بود، به روزنامۀ بیلد آلمان درز کرد. آنگاه، فیفا که گزارش را سه سال مخفی نگه داشته بود، بلافاصله با مدعای «شفافیت» آن را منتشر کرد. گزارش قاضی آمریکایی، مایکل گارسیا، مدعی بود که یکی از مشاوران قطر، ساندرو راسل، که خود با اتهام پولشویی مواجه بود، دو میلیون پوند برای دختر دهسالۀ عضو برزیلی اکسکو، ریکاردو تکسیرا، داماد سابق هاولانژ که به آز شهره است، فرستاده بود. بااینحال گزارش متذکر میشود: «هیچ شاهدی برای اثباتِ ارتباط این دو میلیون با قطر موجود نیست.» همچنین یکی از یافتههای گزارش گارسیا این بود که درست پس از انتخاب قطر برای میزبانی، یکی از اعضای سابق اکسکو با نامه از مسئولین قطری بهخاطر انتقال چندصدهزار یورو تشکر کرده است.
بیشک قطر بر سرِ مقامات فوتبالی پول و مزایا ریخته است، اما اکثرِ رقبای دیگر نیز این کار را کردهاند. بااینحال، رقبای اروپای غربی و آمریکایی مواظب بودند تا ریختوپاش را قانونی انجام دهند. برای بسیاری از اعضای اکسکو، کل اهمیت رأیگیری جام جهانی در رشوه خلاصه شده بود. فساد سیستم فیفا بود. اما بیشترین گناه به گردن قطر افتاد. کان بخشی از این را به عربستیزی نژادپرستانه نسبت میدهد. اما توضیح پیروزی قطر با ارتشای صرف نادیدهگرفتن قدرت نرم چشمگیر قطر در پیوندهای اقتصادی وسیعش با غرب، بهخصوص پس از بحران مالی سال ۲۰۰۸ است.
درواقع، رأی اکسکو چند هفته قبل طی مراسم ناهاری در کاخ الیزه تعیین شده بود. سرِ میز، رئیسجمهور وقت فرانسه، نیکولا سارکوزی، پسر امیر قطر و میشل پلاتینی فرانسوی، رئیس فدراسیون فوتبال اروپا، یوفا، حاضر بودند. پلاتینی درحالی قدم به الیزه گذاشت که برنامهاش رأی به ایالات متحده برای میزبانی سال ۲۰۲۲ بود، اما سارکوزی بهسمت او خم شد و از او خواست از قطر حمایت کند. پای معاملات تجاری فرانسه و قطر و برعهدهگرفتن ادارۀ باشگاه مقروض پاریسنژرمن توسط قطریهای وسط بود.
پلاتینی بهنوبۀخود رأی بلوکی متشکل از چهار کشور اروپایی را از ایالات متحده به قطر تغییر داد که نتیجه را رقم زد. سال بعد، یکی از ضمایم دولت قطر، پاریسنژرمن را خرید و پول لازم برای خرید فوقستارههایش را تأمین کرد. بهترازآن، تلویزیون قطری بیاین اسپورتس –که سابقاً بخشی از الجزیره بود- موافقت کرد تا مبلغ بیسابقۀ ۶۰۷ میلیون یورو در سال را برای حق پخش بازیهای لیگ فرانسه بپردازد. قطر هنوز درحال پولدادن به فوتبال فرانسه است. شبکۀ بیاین -که در کشورهایی از مصر تا ایالات متحده پخش میشود- ممکن است امروزه بازویی بااهمیت برابر با الجزیره برای قدرت نرم قطر باشد. و فقط برای اینکه همه راضی باشند، برای پسر پلاتینی که وکیل است در یک کارخانۀ تولید پوشاک ورزشی متعلق به سازمان سرمایهگذاری قطر شغلی دستوپا شد. این بخشی از داستان بلند خودکامگیهایی است که نخبگان غربی را به میان خود میکشند. مقامات ارشد فوتبال هنوز هم گاهی غیراروپاییها را میخرند، اما اغلب بهصورت فزایندهای توسط آنها خریده میشوند.
پسازاین رگبارِ رسواییها، پلیس سوئیس یورشهای زوریخ در سال ۲۰۱۵ را ترتیب داد. اما چند روز بعد، درحالیکه مسئولین فیفا در دفاترشان اسناد را ریزریز میکردند، بلاتر هفتادونهساله طی انتخاباتی که بیشباهت به یک نمایش روحوضی روریتانیایی۶ نبود، برای پنجمینبار برندۀ ریاست بر فیفا شد. برخی از نمایندگان از رأیهای مثلاً مخفی خود عکس گرفتند تا اثباتی بر سوگند وفاداریشان باشد. تااینزمان، فشار مطبوعات، اف.بی.آی و کشور سوئیس (خسته از سرشکستگیهای مکرری که فیفا به بار آورده بود) تحملناپذیر شده بود. چهار روز پس از انتخاب مجدد، بلاتر استعفا داد. در دسامبر ۲۰۱۵ او و پلاتینی از فوتبال محروم شدند. سقوطشان با شخصیتشان همخوان بود: مشخص شد که بلاتر دو میلیون فرانک سوئیس به پلاتینی رشوه داده است.
نابودی بلاتر، مثل سرنگونی مجسمۀ صدام حسین در عراق در سال ۲۰۰۳ حسی از تسکین با خود داشت، اما روشهای قدیمی فیفا تا حدود زیادی دستنخورده باقی ماندهاند. در فوریۀ ۲۰۱۶ کنگرۀ فیفا جیانی اینفانتینو، یک بوروکرات سوئیسی دیگر، را پسازاینکه به ۲۰۹ رئیس فدراسیون گفت «پول فیفا از آن شماست» به ریاست برگزید؛ کان میگوید این جمله موجب «تشویق خودجوش» شد. بسیاری از خصوصیات اینفانتینو یادآور بلاتر است: مهارتش در حمایتگری، خوشمشربی چندزبانه و حسِ لیاقتی که برمیانگیزد. پس از بلاتر، کنگرۀ فیفا اصلاحات محدودی را تصویب کرد، اما در ماه مه امسال، فیفا دورۀ ریاست دو عضو کمیتۀ اخلاق را تمدید نکرد. اگر مأموری از اف.بی.آی این را دیده باشد، احتمالاً به نشانۀ فهم این حرکت سری تکان میدهد: کمیته درحال تحقیق از اینفانتینو دربارۀ چند پروندۀ تخلف بوده و او انتقادات رسانهای را با اطلاق «اخبار کذب» مردود دانسته بود.
پاییز امسال، در ادامۀ تحقیقات اف.بی.آی، وزارت دادگستری آمریکا بیش از دهدوازدهتا از مقامات فوتبالی عمدتاً اهل آمریکای لاتین را محکوم یا دادگاهی خواهد کرد. دادستانهای سوئیسی درحال اجرای حدود بیستوپنج تحقیق مجزا دربارۀ موارد مشکوک به فساد مرتبط با فیفا و میزبانی جام جهانی هستند. اما عمدۀ فشار از روی خود فیفا برداشته شده است. روزنامهنگاران بهندرت مکرراً به این سازمان میپردازند. ایالات متحده ممکن است ساکت شود زیرا پیشنهاد مشترک میزبانی با مکزیک و کانادا را برای جام جهانی ۲۰۲۶ آماده میکند. و بهنظر نمیرسد که دولت ترامپ خیلی نگران فساد خارجی باشد.
رسواییها مسلماً آسیب رساندهاند: فیفا برای تکمیل فهرست حامیان مالی جام جهانی روسیه تقلا میکند. اما هزینههای سازمان پایین باقی مانده، و هنوز تقریباً مثل همیشه فعالیت میکند، هرچند اکنون احتمالاً با تعداد کمتری حساب بانکی در میامی. اکثر افرادی که در سال ۲۰۱۵ بلاتر را دوباره انتخاب کردند، هنوز هستند و هنوز خواهان حمایتاند. پوتین دارد جام جهانیاش را مهیا میکند.
یگانه توافق فیفا که ممکن است تغییر کند میزبانی قطر برای جام جهانی ۲۰۲۲ است. حاکمان قطر انتظار یک پیروزی پرطمطراق داشتند. تااینجایکار تجربۀ آن برعکس بوده است. این کشورِ سابقاً گمنام اکنون بهخاطر رشوه و نظام «کفالت»، دائم در خبرهاست؛ نظام کفالتْ خدمتِ قراردادی است که طبق آن کارگران هندی و نپالی گذرنامههای خود را تسلیم کرده و زندگی خود را بهخاطر دستمزدی ناچیز در مکانهای ساختوساز سوزان، به خطر میاندازند. (روسیه برای ساخت استادیوم سن پترزبورگ واقعاً از نیروی کار بردههای کرۀ شمالی که پیونگیانگ دراختیارش گذاشته استفاده کرده است، اما دراینباره تبلیغ بسیار کمتری شده است.)
جام جهانی قطر پروژهای غولآسا و کوتاهمدت است که بهشدت وابسته به صادرات و نیروی کار خارجی است. این مسئله این کشور را به مرحمت همسایگانش وا میگذارد: حصر اقتصادی فعلی توسط عربستان سعودی و امارات متحدۀ عربی گزنده است. حسادت نقشی در آن ایفا میکند. سعودیها در تشخیص قدرت نرم فوتبال کندتر از قطر بودند. تازه حالاست که دارند رقیبی پانعربی برای بیاین درست میکنند.
فیفا میتوانست این بنبست را با تبدیل جام جهانی ۲۰۲۲ به رویدادی متعلق به سراسر خلیج پایان دهد و بازیها را بین عربستان، امارات، کویت و دیگران پخش کند. این کار فشار را از روی قطر برداشته، فرهنگ همسایگی را تشویق کرده و باعث میشد تا همۀ کشورهای خلیج نظام کفالتشان را برچینند، همانطور که قطر بهکندی دارد بر میچیند. برگزاری مشترک مسابقات میتوانست بازتابی از میزبانی مشترک موفق توسط رقبای دیرینه، ژاپن و کرۀ جنوبی در سال ۲۰۰۲ باشد. این کار پشتیبان لفاظی فیفا دربارۀ قدرت فوتبال برای متحدکردن بشریت (اساس خیز طولانی شخص بلاتر برای جایزۀ صلح نوبل) میبود. فوتبال تقریباً همانقدر که فیفا وانمود میکند، یک نیروی جهانی قوی است و بههمینخاطر کشورهای درحال خیزش جهان دست روی آن گذاشتهاند.
اطلاعات کتابشناختی:
Conn, David. The Fall of the House of FIFA: The Multimillion-Dollar Corruption at the Heart of Global Soccer. Nation Books, 2017
پینوشتها:
• این مطلب را سایمون کوپر نوشته است و در تاریخ ۲۸ سپتامبر ۲۰۱۷ با عنوان «Soccer’s Culture of Corruption» در وبسایت نیویورک ریویو آو بوکز منتشر شده است. وبسایت ترجمان در تاریخ ۲۴ بهمن ۱۳۹۶ آن را با عنوان «فرهنگ فساد در فوتبال» و ترجمۀ علی امیری منتشر کرده است.
•• سایمون کوپر (Simon Kuper) ستوننویس فایننشال تایمز است. از کتابهای او میتوان به آژاکس، هلندیها، جنگ: حکایت عجیب فوتبال در تاریکترین لحظات اروپا (Ajax, the Dutch, the War: The Strange Tale of Soccer During Europe’s Darkest Hour) و فوتبال علیه دشمن: چگونه محبوبترین ورزش جهان انقلابها را آغاز و تقویت میکند و دیکتاتورها را در قدرت نگه میدارد (Soccer Against the Enemy: How the World’s Most Popular Sport Starts and Fuels Revolutions and Keeps Dictators in Power)، اشاره کرد.
[۱] آماتوریسم مجموعهای است از ایدهها دربارۀ ورزش که در قرن نوزدهم، بهخصوص در مدارس و دانشگاههای دولتی بریتانیا تکوین یافت. ایدۀ اصلی آن این بود که افراد نباید درقبال مشارکت ورزشی، پاداش مادی دریافت کنند [مترجم].
[۲] از غولهای رسانهای آمریکا و رئیس شبکۀ فاکس [مترجم].
[۳] How They Stole the Game
[۴] FIFA Grant
[۵] پدری که فرزندانش در تیمهای حرفهای کودکان فوتبال بازی میکند [مترجم].
[۶] سبکی در ادبیات، فیلم و تئاتر که در آن داستان در کشوری تخیلی، اغلب در اروپای مرکزی یا شرقی، مثل «روریتانیا» اتفاق میافتد [مترجم].