نوشتار

چرا به‌جای یک مثقال زبان یک من کله تکان می‌دهیم؟

با وجود تفاوت‌های فرهنگی گسترده با زبان بدن می‌توانیم منظور یکدیگر را بفهمیم

چرا به‌جای یک مثقال زبان یک من کله تکان می‌دهیم؟ تصاویری از کتاب «ایتالیایی صحبت‌کردن: هنرِ ظریف ایما و اشاره کردن»

زبان بدن همان چیزی است که در تعاملات روزانه زیاد از آن استفاده می‌کنیم: از سر تکان‌دادن برای آری یا نه گفتن تا نمادهایی که با انگشتان دستمان خلق می‌کنیم. زبان مشترکی که شکاف‌های زبانی و فرهنگی ما با غریبه‌ها را پر کند و علاوه بر این وقتی نمی‌توانیم یا نمی‌خواهیم با کسی سخن بگوییم به آن پناه می‌بریم. آیا زبان اشاره آن‌قدری که ما فکر می‌کنیم یکسان و در همه جا به یک شکل است؟

کنزی کوپررایدر، ایان — در بهار ۱۵۲۸، کاشف اسپانیایی آلوار نونز کابزا دی واکا۱ از کشتی پیاده می‌شود و پا به سرزمینی می‌گذارد که امروز ساحل فلوریدا است. در طول هشت سال بعد، در همان حین که او و گروهی کوچک هزاران مایل را زیر پا می‌گذارند، آن‌ها خود را در جهانی جدید و بیگانه می‌یابند به‌نحوی که «یکی پس از دیگری با زبان‌های عجیب» برخورد می‌کنند. در برخوردهای فراوان آن‌ها با مردم بومی، زبان خودشان یعنی اسپانیایی، کاربرد اندکی برای آن‌ها دارد. اما دست‌هایشان به‌خوبی به آن‌ها خدمت می‌کند. دی واکا بعدها چنین می‌گوید: «شما، از روی پرسش‌ها و پاسخ‌ها که به زبان اشاره رد و بدل می‌شد، فکر می‌کردید که آن‌ها به زبان ما صحبت می‌کنند و ما به زبان آن‌ها صحبت می‌کنیم».

دی واکا نه نخستین و نه آخرین کاشفی است که مدعی برقراری ارتباط موفق با مردم بومی با زبان اشاره است. گزارش‌های مشابه فراوان است. بارها و بارها، در جزیرۀ ایستر و تاسمانی، در سواحل کانادا و پاتاگونیا، کاشفان اروپایی و مردم بومی از زبان اشاره و پانتومیم برای پوشاندن شکاف‌های فرهنگی استفاده کرده‌اند. گاهی، پیام‌های انتقالی به‌نحوی شگفت‌انگیز پیچیده است. اگر تا صبح در اینجا بمانید، به شما غذا خواهیم داد. در آن جهت، بزها و خوک‌هایی با اندازه‌های گوناگون وجود دارد. مردمی که در آن سو زندگی می‌کنند آدمخوار هستند.

طرفین این تبادل اطلاعات در آن زمان نمی‌توانسته‌اند این امر را بدانند، اما آن‌ها از توصیۀ ژوزف ماری دوگراندو فیلسوفی فرانسوی با گرایش‌های انسان‌شناختی پیروی می‌کرده‌اند. او در ۱۸۰۰ رساله‌ای می‌نویسد که برای کاشفان آینده و «جهانگردان فلسفی» توصیه‌هایی عملی ارائه می‌کند. او توصیه می‌کند که نخست برای برقراری ارتباط با مردم بومی سرزمین‌های ناشناخته («وحشی‌ها» به‌اصطلاح تحقیرآمیز زمان او) باید به «طبیعی‌ترین علامت‌ها» بازگردیم. به‌دیگر سخن، باید به زبان اشاره برگردیم یعنی «زبان کنش».

پیشنهادات دوگراندو مطابق با تفکرات رایج غربی بود. این اندیشه که زبان اشاره شیوۀ بیانی طبیعی فراتر از ابداعات فرهنگی است، اندیشه‌ای بسیار قدیمی است. در ۹۵ پس از میلاد، کویین‌تیلیان سخنور رومی می‌نویسد: «اگرچه مردمان و ملت‌های روی زمین به زبان‌های گوناگون صحبت می‌کنند، زبان جهانی دست‌ها بین آن‌ها مشترک است». تا چندین قرن پس از کویین‌تیلیان، ایدۀ زبان اشاره به‌عنوان زبانی جهانی جذابیت خود را حفظ می‌کند. این ایده در اشکال مختلفی ظهور می‌کند: برخی از آن برای گمانه‌زنی دربارۀ خاستگاه‌های تکاملی زبان استفاده می‌کنند، برخی دیگر از آن برای ارائۀ پیشنهادات برای ساخت زبانی میانجی۲ مبتنی بر زبان اشاره استفاده می‌کنند. شاید جان بولور، پزشک انگلیسی، شیواترین یا حداقل پرشورترین مدافع این ایده بوده باشد. بولور در رساله‌ای در ۱۶۴۴ اشاره با دست را «تنها سخن طبیعی بشر» توصیف می‌کند، سخنی که «آدمیان در تمام مناطق قابل‌سکونت جهان در اولین نگاه به راحت‌ترین شکل می‌فهمند». او می‌افزاید، زبان اشاره «از این خوشبختی برخوردار بود که از آشفتگی زبان‌ها در بابل۳ بگریزد».

در میان تمام این لفاظی پرطمطراق، یک نوع از تأیید برای جهان‌شمولی زبان اشاره به‌طرزی آشکار غایب است: مشاهدات دقیق دربارۀ اینکه چگونه مردم در سراسر جهان عملاً از دست و بدن خود برای برقراری ارتباط استفاده می‌کنند. هنگامی که کویین‌تیلیان، بولور، دوگراندو و دیگر اروپاییان تحت تأثیر جهان‌شمولی زبان اشاره قرار می‌گیرند، آن‌ها غالباً تحت تأثیر نیروی شهودهای خودشان قرار می‌گیرند. آن‌ها واقعاً به «تمام مناطق قابل سکونت جهان» سفر نکرده بودند. آن‌ها هیچ عکس، ویدیو یا دیگر اسناد تصویری نداشتند که به آن‌ها مراجعه کنند. (دوگراندو از خوانندگانش می‌خواهد که در سفرهایشان تصویر بکشند و همراه بیاورند).

گردآوری نظام‌مند داده‌ها دربارۀ ارتباط بدنی به‌طور جدی در میانۀ قرن نوزدهم آغاز می‌شود. چارلز داروین برای تألیف ابراز احساسات در انسان و حیوانات۴ (۱۸۷۲) از گزارشگرانی دورافتاده در مالزی، استرالیا، آمریکای جنوبی و جاهای دیگر درخواست می‌کند تا گزارش‌هایی دقیق دربارۀ چگونگی استفادۀ مردم بومی از چهره، سر و دست‌هایشان در برقراری ارتباط برای او بفرستند. اگرچه این روشی پیشگامانه بود، اما مشاهدات نامه‌نگارانه دربارۀ اینکه آیا مردم در مستعمرات مختلف سرشان را تکان می‌دهند یا شانه بالا می‌اندازند، از استانداردهای علمی مدرن بسیار فاصله دارد. آن‌ها معادل چیزی هستند که گاهی «داده‌های فردی»۵ نامیده می‌شود.

اما، در پنجاه سال گذشته، تغییرات زیادی در این زمینه رخ داده است. محدودیت‌های فنی از میان رفته است. فناوری‌های ضبط ویدیویی اکنون ارزان، قابل‌حمل و کار با آن‌ها آسان است؛ فایل‌های ویدیویی را به‌راحتی می‌توان ذخیره کرد، مبادله کرد و به‌صورت آنلاین بر روی پایگاه‌های دادۀ حجیم فرستاد. انسان‌شناسان، زبان‌شناسان و دیگر پژوهشگران به هر گوشه از جهان سر کشیده‌اند و ارتباطات در صدها فرهنگ جهان را ثبت کرده‌اند. این کوشش‌ها گنجینه‌ای از مشاهدات فراهم آورده است که می‌توان آن‌ها را جستجو، بررسی و مقایسه کرد و برای فهم آن‌ها کوشش کرد. شاید ما برای نخستین بار در تاریخ عملاً در جایگاهی هستیم که این ایدۀ قدیمی را ارزیابی کنیم که زبان اشاره جهان‌شمول است. آیا این ایده تأیید می‌شود؟

قبل از پرداختن به پاسخ این پرسش، ذکر چند نکتۀ مقدماتی ضروری است. نخستین نکته این است که، تا آنجا که ما می‌دانیم، عمل اشاره قطعاً جهان‌شمول است. در هر گروهی که تاکنون مطالعه شده است، در هنگام صحبت افراد، دستان حداقل گه‌گاه تکان می‌خورد و به حرکت در می‌آید. ما قطعاً بدون این همراهان توانایی برقراری ارتباط داریم، اما دستان ما به حرکت گرایش دارد. دومین نکتۀ مقدماتی آن است که به‌وضوح تمام اشاره‌ها جهان‌شمول نیستند. اغلب یا شاید همۀ جوامع بشری دارای مجموعه‌ای از اشارات دست با معنایی ثابت هستند، که اغلب «نمادها» نامیده می‌شوند. نمونه‌های نمادها در جهان انگلیسی‌زبان شامل اشارۀ هیس (انگشت اشاره به‌طور عمودی بر روی دهان نگه داشته می‌شود)، علامت صلح (حرف وی انگلیسی که با انگشت اشاره و انگشتان میانی ساخته می‌شود) و انگشت شست رو به‌بالا است. به طرز وحشتناکی، چنین اشاره‌هایی می‌تواند به سوءتفاهم یا بدتر از آن منجر شود. نمادی دیگر، یعنی اشارۀ تأیید، که با تشکیل یک حلقه با انگشت شست و انگشت اشاره ساخته می‌شود، در آمریکا کاملاً مقبول است اما در جاهایی دیگر خشم‌انگیز است.

شاید بسیاری هنگامی که نخستین بار به زبان اشاره فکر می‌کنند به نمادها فکر می‌کنند، اما در آمریکا و شاید اغلب دیگر جاها از نمادها خیلی به‌ندرت استفاده می‌شود. (سعی کنید آخرین باری را به یاد بیاورید که به کسی اشارۀ هیس یا انگشت شست رو به‌بالا نشان داده‌اید) آنچه مردم خیلی بیشتر استفاده می‌کنند اشاره‌هایی است برای «آری» و «نه»؛ اشاره به افراد، مکان‌ها و چیزها؛ اشاره‌هایی که اشیاء و اعمال را ترسیم می‌کند و ایده‌های انتزاعی را از طریق استعاره‌های تصویری بازنمایی می‌کند. این‌ها ابزارهای اصلی بیان اشاره‌ای هستند. و آن‌چنان که پیداست، می‌توان با شواهد نشان داد که این ابزارها به‌طور کلی در سراسر جهان مشابه هستند.

تا آنجا که ما می‌دانیم، تمام جوامع بشری روش‌هایی اشاره‌ای برای بیان «آری» و «نه» دارند. در سراسر جهان انگلیسی‌زبان و بسیاری از بخش‌های اروپا، این کار با تکان‌دادن سر به طرفین برای بیان «نه»، و تکان‌دادن سر به بالا و پایین برای بیان «آری» انجام می‌شود. این الگوی «آری و نه گفتن با تکان سر» در واقع در بیرون از اروپا بسیار رایج است، نامه‌نگاران به داروین آن را در سریلانکا، گینه، چین و فراتر از آن گزارش می‌کنند، و بسیاری از پژوهشگران از آن زمان تاکنون به‌طور گذرا به آن اشاره کرده‌اند. این انتشار گسترده نشان می‌دهد که این الگو به‌طور مستقل در جوامع مختلف ابداع شده است و صرفاً قراردادی اتفاقی نیست.

اما این الگو از لحاظ زیست‌شناختی ثابت هم نیست. حداقل دو نظام اشاره‌ای دیگر کشف شده است. یکی که در یونان، بخش‌هایی از ایتالیا، و جاهای دیگر در مدیترانه مشاهده می‌شود، شامل حرکت تند سر رو به‌عقب برای بیان «نه» به‌جای تکان‌دادن سر است. یک الگوی شگفت‌انگیزتر دیگر در بلغارستان کشف شده است: تکان سر به بالا و پایین برای بیان «نه» و تکان سر به طرفین برای بیان «آری». این گاهی صرفاً به‌مثابۀ عکس الگوی ما توصیف می‌شود، هرچند شاید جنبه‌هایی ظریف هم در رابطه با چگونگی انجام این حرکات وجود داشته باشد که آن‌ها را از اشاره‌های آشنای ما متمایز می‌سازد.

چگونه ممکن است که این اشاره‌ها در جاهای بسیاری یکسان هستند و با این وجود در جاهای دیگری برعکس هستند؟ به نظر می‌رسد پاسخ در نخستین ریشه‌های این نشانه‌ها در کودکی نهفته است. همان‌طور که داروین اظهار می‌دارد، تکان سر رایج برای بیان «نه» می‌تواند از عمل چرخش سر به یک طرف برای اجتناب از غذا نشأت گرفته باشد. این اجتناب‌ورزیدن سپس می‌تواند شکل خاصی به خود بگیرد، و به تکان سر تکراری و رایج امروزی بدل شود. سپس ممکن است حرکت سر به بالا و پایین در تقابل با حرکت سر به طرفین توسعه پیدا کند، یعنی حرکات متضاد برای بیان معانی متضاد. تبیینی مشابه برای دو نظام اشاره‌ای دیگر صادق است. حرکت تند سر رو به‌عقب در واقع شیوۀ بدنی دیگری برای رد منبع غذایی است. سپس این عمل رو به‌عقب می‌تواند سبک‌های مختلفی به خود بگیرد: الگوی یونانی حرکت سر رو به‌عقب را تشدید می‌کند؛ الگوی بلغارستانی تکرار را به آن می‌افزاید. سپس، در انتخاب نشانۀ متضاد، یونانی‌ها به حرکت سر رو به‌جلو گرایش دارند، در حالی که بلغارستانی‌ها تکان سر به طرفین را ترجیح می‌دهند.

بسیاری از فرهنگ‌ها همچنین نشانه‌های بدنی پشتیبانی برای بیان «آری» و «نه» دارند. برای مثال، انگلیسی‌زبان‌ها گاهی از تکان انگشت اشاره به طرفین (شاید تقلید دستی حرکت سر باشد)، یا حرکت هر دو دست به طرفین بدن برای بیان «نه» استفاده می‌کنند. در بین مردم یوپنو، گروهی بومی در نواحی مرکزی پاپوآ گینۀ نو که من در آنجا تحقیقات میدانی انجام داده‌ام، تکان سر به طرفین و رو به بالا و پایین به‌عنوان نشانه‌های اصلی برای «نه» و «آری» استفاده می‌شود، اما مردم یوپنو همچنین برای ابراز مخالفت لب خود را غنچه می‌کنند و برای ابراز تأیید ابروهای خود را بالا می‌اندازند.

هنگامی که این مشاهدات را به‌طور کلی مورد ارزیابی قرار می‌دهیم، قاعده‌مندی چشمگیری ملاحظه می‌کنیم: نه‌تنها تمام فرهنگ‌ها نشانه‌هایی اشاره‌ای برای «آری» و «نه» دارند، تمام فرهنگ‌ها نسخه‌های اصلی این نشانه‌ها را با حرکات سر ایجاد می‌کنند. (چند گزارش از قرن نوزدهم دربارۀ فرهنگ‌هایی وجود دارد که از اشاره‌های دستی برای تأیید و نفی استفاده می‌کنند، اما شاید این نویسندگان دارند نسخه‌های ثانویۀ این نشانه‌ها را توصیف می‌کنند). با این حال، با تمرکز بر روی جزئیات، نوآوری‌های خاص فرهنگ‌ها را نیز مشاهده می‌کنیم. این بن‌مایه‌ای تکرارشونده در میان بسیاری از پدیده‌های زبان اشاره است.

یک ابزار اشاره‌ای دیگر اشاره‌کردن است. تمام آدمیان اشاره می‌کنند، یعنی از بدنشان استفاده می‌کنند تا توجه دیگری را به منطقه‌ای از فضا معطوف کنند. گزارش‌ها از نخستین برخوردها کاملاً سرشار از اشاره‌کردن هستند، اشاره‌کردن به دهان به‌معنای غذا یا آب، به روستاهای مجاور، به خورشید برای نشان‌دادن زمان. (دوگراندو در رساله‌اش از اشاره‌کردن به‌مثابۀ نوعی از زبان اشاره دفاع می‌کند که «اثر آن قطعی است»). علاوه بر این، به نظر می‌رسد که مردم در تمام فرهنگ‌ها برای اشاره‌کردن از انگشت اشاره استفاده می‌کنند. این نوع اشاره‌کردن معمولاً خیلی زود در کودکان ظهور می‌کند، قبل از آنکه نخستین واژه را بر زبان بیاورند. طبق یک مطالعه، کودکان از شش فرهنگ مختلف، شامل فرهنگ‌های غربی، جوامع صنعتی و بومی خرد، همگی اشاره‌کردن با انگشت اشاره را به دیگر روش‌ها ترجیح می‌دهند.

اما هنگامی که در جزئیات دقیق می‌شویم، در می‌یابیم که اشاره‌کردن به‌هیچ وجه رفتاری یکدست و یکپارچه نیست. در برخی جاها، اشاره با دست چپ حرام است؛ در جاهای دیگری اشاره به رنگین‌کمان ممنوع است. در بین مردم آرانده از بومیان استرالیا، اشاره با انگشت اشاره را مشاهده می‌کنید، اما همچنین اشاره‌کردن با دیگر اشکال دست هم وجود دارد که برای اهداف متمایزی به کار می‌رود. برای مثال، از «نماد شاخ»۶ برای اشاره‌کردن به مسیر کلی مسافرت استفاده می‌شود، اما نه برای اشاره به مردم.

دیگر شیوه‌های تصدیق‌شدۀ اشاره‌کردن ممکن است از نگاه غربی‌ها عجیب به نظر برسد، اما در چشم‌انداز جهانی به‌هیچ وجه غیرعادی نیستند. به‌طور خاص، فرهنگ‌های بومی در سراسر جهان آدابی برای اشاره با چهره دارند. یک روش عبارت است از بیرون‌زدگی لب‌ها هنگامی که فرد به‌سوی هدف مورد نظر نگاه می‌کند. روش دیگر، به‌هم فشردن بینی است. این‌ها صرفاً مواردی نایاب و جالب نیستند. برای مثال، من و همکارانم به‌تازگی نشان دادیم که مردم یوپنو دقیقاً همان‌قدر محتمل است که با بینیِ به‌هم فشرده اشاره کنند که احتمال دارد با دست اشاره کنند.

شیوۀ دیگر اشاره‌کردن که غربی‌ها را متعجب می‌کند، اشاره‌کردن به آسمان است. از این روش برای ارجاع به زمان‌های خاصی از روز استفاده می‌شود. شما به‌سادگی به نقطه‌ای بر روی قوس شرقی- غربی خورشید اشاره می‌کنید تا زمان خاصی را به دیگری بفهمانید (نقطۀ بالای سرتان ظهر را نشان می‌دهد)، یا دستتان را در امتداد بخشی از آن قوس حرکت می‌دهید تا بازۀ زمانی طولانی‌تری را نشان دهید. «اشاره‌کردن سماوی»، آن‌چنان که این کار نامیده می‌شود، به‌طور دقیق در آمازون و بالی مورد بررسی قرار گرفته است، و به نظر می‌رسد زمانی کاملاً رواج داشته است، شاید به‌ویژه در مناطق استوایی چنین بوده است چرا که قوس خورشید در طول سال پایدارتر است.

بنابراین، هنگامی که به اشاره‌کردن در بین فرهنگ‌ها نگاه می‌کنیم، پدیده‌ای را می‌یابیم که در عین تنوع و گوناگونی، از حد و مرز هم برخوردار است. الگوهایی کلی را می‌بینیم، و در مقیاسی کوچک‌تر، جزئیاتی عجیب مشاهده می‌کنیم. همه اشاره می‌کنند، و تا آنجا که ما می‌دانیم هیچ کجا مردم از آرنج یا «شست پا» برای اشاره‌کردن استفاده نمی‌کنند؛ اما فرهنگ‌ها همچنین راه‌هایی یافته‌اند تا از این ابزار ارتباطی بنیادی به‌شکل‌های خاص استفاده کنند.

فراتر از تکان‌دادن سر و اشاره‌کردن، طبقۀ مهم دیگری از اشاره‌ها وجود دارد که به تصویر می‌کشند. یعنی، مردم از دستشان استفاده می‌کنند تا ادای کارهایی نظیر کشیدن یا نیشگون‌گرفتن را درآورند، تا شکل و اندازۀ حیوانات، گیاهان یا اشیاء را نشان دهند، و شکل‌ها یا حرکات در فضا را نمایش دهند. هنگامی که مردمان بومی بریتانیای نو، جزیره‌ای در دوردست ساحل گینۀ نو، می‌خواستند تا به دیگران بفهمانند که خوک و بز در اندازه‌های مختلف دارند، صدای حیوانات را در می‌آوردند و سپس دست‌هایشان را در ارتفاعات مختلف بالای زمین نشان می‌دادند.

به نظر می‌رسد که به‌تصویر کشیدن به‌عنوان یک روش اشاره در همه جا استفاده می‌شود. اما، در اینجا نیز، یافتن تنوع در جزئیات چگونگی کاربرد این روش دشوار نیست. اشاره‌ها برای نشان‌دادن اندازه را در نظر بگیرید. در برخی جاها، چگونگی نشان‌دادن بلندی چیزی به موضوع صحبت شما بستگی دارد. در بسیاری از بخش‌های آمریکای میانه۷، هنگامی که بلندی یک حیوان را نشان می‌دهید کف دستتان رو به پهلو است، هنگامی که بلندی یک شیء را نشان می‌دهید کف دستتان رو به پایین است، و هنگامی که به بلندی گیاه ذرت اشاره می‌کنید کف دست‌تان رو به بالا است. ناظر بیرونی معنای اصلی این اشاره‌ها را در خواهد یافت، اما برخی ظرائف معنایی را نیز از دست خواهد داد.

دیگر تفاوت ظریف فرهنگی هنگامی رخ می‌دهد که افراد در زبان اشاره روابط فضایی را بازسازی می‌کنند. فرض کنید شما چیزی غیرمنتظره می‌بینید، شاهینی در حالی که سنجابی که تازه شکارکرده از منقارش آویزان است «ویژی» به‌سوی شما می‌آید. بعداً، هنگامی که این ماجرا را تعریف می‌کنید، می‌خواهید این ویژی عبورکردن را در زبان اشاره نشان دهید. شما در مقام یک انگلیسی‌زبان با احتمال زیاد نشان خواهید داد که این امر چگونه نسبت به بدن شما رخ داده است، یعنی اینکه شاهین به‌سوی شما پرواز کرده است. اما کاربران زبان‌های دیگر، مانند زبان بومی استرالیایی گوگو ییمیتر، شاید چنین نکنند. در عوض، آن‌ها احتمالاً جهت‌گیری اصلی و اولیۀ رویداد را منتقل خواهند کرد. اگر شاهین از سمت جنوب به‌سوی شما پرواز کرده است، گوینده در زبان اشاره نشان خواهد داد که شاهین از سمت جنوب پرواز کرده است. بنابراین، بسته به اینکه بازگوکننده رو به کدام سو دارد، شاهین در زبان اشاره ممکن است از چپ، از پشت سر یا از هر جهت دیگری ویژی عبور کند.

ابزار نهایی زبان اشاره انتزاعی‌ترین آن‌ها نیز هست: استعاره‌هایی که مردم با دست‌هایشان می‌آفرینند. به نظر می‌رسد بسیاری از استعاره‌های مورد علاقۀ آدمیان مبتنی بر تصاویر فضایی هستند، و بنابراین به‌خوبی با ابزار تصویری زبان اشاره قابل بیان هستند. آن دسته از استعاره‌های زبان اشاره که زمان را بازنمایی می‌کنند به بهترین وجه مورد مطالعه قرار گرفته‌اند. مردم در سراسر جهان زمان را دارای خواص فضایی انضمامی تصور می‌کنند. و اشاره‌های آن‌ها بر همین اساس است، گویی که رویدادها «طول» مشخصی دارند یا در مکان‌های مختلفی قرار دارند. برای مثال، انگلیسی‌زبان‌ها اغلب توالی‌ها را یا همچون خطی تصور می‌کنند که در عرض بدن آن‌ها کشیده شده است، به‌نحوی که رویدادهای گذشته در سمت چپ و رویدادهای آینده در سمت راست قرار دارند، یا توالی‌ها را همچون مسیری در نظر می‌گیرند که بر روی آن دارند راه می‌روند، به‌طوری که رویدادهای گذشته پشت سرشان و رویدادهای آینده جلوی آن‌ها هستند. با این حال، این مدل‌های استعاری خاص، جهان‌شمول نیستند. کاربران زبان آیمرا در منطقۀ آند به آینده‌ای اشاره می‌کنند که جلوی آن‌ها نیست بلکه پشت سر آن‌هاست. کاربران زبان ماندارین هفتۀ بعد را زیر هفتۀ قبل جای می‌دهند. همان‌طور که من و همکارانم به‌طور مستند نشان داده‌ایم، هنگامی که مردمان یوپنو به زمان اشاره می‌کنند، صرفنظر از اینکه روی آن‌ها به کدام جهت است، گذشته را در سراشیبی و آینده را در سر بالایی جای می‌دهند.

تبیین کامل تنوع و گوناگونی و عناصر جهان‌شمول زبان اشاره باید شماری از دیگر پدیده‌ها را نیز مد نظر قرار دهد، اینکه مردم چگونه از دست و بدن‌شان استفاده می‌کنند تا با یکدیگر سلام و احوالپرسی کنند، اعداد را بازنمایی کنند، پرسش مطرح کنند، فرا بخوانند یا رد کنند، و چارچوب گفت‌وگو را تعیین کنند. بی‌تردید، هنوز تحقیقات زیادی باید انجام شود تا چنین رفتارهایی به‌طور مستند ثبت شود. اما حدسی معقول این است که این تحقیقات به همان نتیجۀ قبلی منجر خواهد شد: زبان اشاره در سراسر جهان از تنوع قاعده‌مند برخوردار است. این نهایتاً درس اصلی حاصل از دقیق‌ترین مطالعات ابزارهای ارتباط اشاره‌ای است. از یک سو، به نظر می‌رسد چند روش کلی ارتباط اشاره‌ای، نشان‌دادن «آری» و «نه»، اشاره‌کردن، به تصویر کشیدن، ساختن استعاره‌ها در هوا، به‌طور جهان‌شمول و به‌شیوه‌های قاعده‌مند مورد استفاده قرار می‌گیرند. از دیگر سو، هنگامی که در جزئیات چگونگی بکارگیری دقیق این روش‌ها کند و کاو می‌کنیم، با نوآوری‌هایی غیرمنتظره برخورد می‌کنیم.

شاید این الگوی تکرارشونده از تنوع قاعده‌مند نباید تعجب‌برانگیز باشد. مردم همه جا ابزار بدنی یکسانی برای استفاده در اختیار دارند، دست‌ها، بازوها و سرهای ما اساساً یکسان هستند، و آن‌ها به‌شیوه‌های بنیادی یکسانی خم می‌شوند، پیچ می‌خورند و می‌چرخند. ما همچنین از یک نوع ذهن برخورداریم، و این بدان معناست که معمولاً توجه و نگرانی ما به چیزهای یکسانی معطوف است. و همۀ ما باید مسائل ارتباطی مشابه‌ای را حل کنیم، مسائلی نظیر جلب توجه به‌سمت خاصی، تصحیح بدفهمی‌ها و طرح پرسش‌ها. اما ما همچنین مخلوق فرهنگ هستیم، ما مبتکرانی خستگی‌ناپذیر هستیم، و دوست داریم آنچه را اطرافیانمان انجام می‌دهند تقلید کنیم. در نتیجه، نوآوری‌ها گسترش می‌یابد. این تنش بنیادی زاینده است و باعث ظهور تنوع قاعده‌مندی می‌شود که نه‌تنها در زبان اشاره بلکه در گسترۀ وسیعی از دیگر رفتارهای بشری می‌بینیم.

بنابراین، به‌طور دقیق، «در تمام مناطق قابل‌سکونت» جهان زبان اشاره جهان‌شمول نیست، هر چند زبان اشاره بسیار بیش از آنچه برخی‌ها مدعی شده‌اند جهان‌شمول است. (مستند «جهانی از اشاره‌ها»۸ (۱۹۹۱) به اطلاع بینندگان می‌رساند که اشاره‌ها «از تنوع بی‌نهایت برخوردار هستند»). و اگر منصفانه قضاوت کنیم، این فقط یکی از جلوه‌های مفهوم زبان اشاره به‌مثابۀ زبان جهان‌شمول است. جلوۀ دیگر، این ایده است که، هنگامی که مردمی که فاقد زبان گفتاری مشترک هستند به برقراری ارتباط نیاز دارند، با استفاده از دستشان بهتر می‌توانند این کار را انجام دهند تا صدایشان. این ایدۀ نهفته در پس توصیۀ دوگراندو است، و تحقیقات اخیر به ما کمک می‌کند تا دریابیم آیا این توصیه اصلاً خوب بوده است یا خیر.

در یک مطالعه، محققان از افراد می‌خواهند تا سعی کنند گستره‌ای از مفاهیم را، که مرتبط با احساسات (مثل گرسنگی)، اعمال (مثل گریختن) و اشیاء (مثل میوه) هستند، بدون استفاده از هیچگونه زبان متعارف به دیگری منتقل کنند. این آزمایش اساساً مانند بازی پانتومیم است اما از قاعده‌مندی بیشتری برخوردار است. بسته به اینکه شرکت‌کنندگان کدام نسخه از آزمایش را باید انجام می‌دادند، باید فقط با استفاده از اشاره‌ها، یا فقط اصوات، یا ترکیبی از هر دو، منظورشان را به دیگری منتقل می‌کردند. نتایج خالی از ابهام بودند. آن‌هایی که نسخۀ اشارۀ صرف را بازی کردند در مقایسه با آن‌هایی که نسخۀ صوت صرف را بازی کردند با کارایی بسیار بهتری ارتباط برقرار کردند. و اجازۀ استفاده از صوت علاوه بر اشاره، در تغییر اوضاع مؤثر نبود. همان‌طور که محققان آزمایش می‌نویسند، هنگامی که نیاز دارید از صفر یک نظام ارتباطی بسازید، «اشاره به‌راحتی صوت را مغلوب می‌کند».

چه چیزی این برتری اشاره را تبیین می‌کند؟ پاسخ در انواع پیام‌هایی نهفته است که آدمیان می‌توانند بیافرینند، و اینکه این پیام‌ها چقدر می‌توانند به‌راحتی در بسترهای بیانی مختلف خلق شوند. هنگامی که مردم می‌خواهند به چیزی ارجاع دهند، سه گزینۀ اصلی در اختیار دارند. آن‌ها می‌توانند مستقیماً به مدلول (یا چیزی مرتبط با آن) اشاره کنند. آن‌ها می‌توانند سعی کنند نشان دهند آن چگونه چیزی است. یا آن‌ها می‌توانند صرفاً از یک قرارداد بین همدیگر استفاده کنند، قراردادی مبنی بر اینکه هنگامی که من دستم را به این شکل در می‌آورم یا این توالی خاص از اصوات را اظهار می‌کنم، شما می‌دانید منظور من چیست. البته، اگر شما مکتشفی قرن شانزدهمی هستید که نخستین تماس را با بومیان جهان جدید برقرار می‌کنید، یا فردی انگلیسی‌زبان در آزمایش پانتومیم فوق هستید، قراردادهای بین همدیگر در دسترس شما نیست. بنابراین گزینه‌های اشاره‌کردن و به‌تصویرکشیدن برای شما باقی می‌ماند. این دو راهبرد را نسبتاً به‌راحتی می‌توانید با دستتان اجرا کنید، اما اجرای آن‌ها با صدایتان به این راحتی نیست.

بنابراین، ارتباط بصری-بدنی از ارتباط صوتی-شنیداری مستقیم‌تر و واضح‌تر است، یا حداقل به‌طور بالقوه این ظرفیت را دارد. اما این بدان معنا نیست که تمام ارتباطات در این بستر کاملاً واضح هستند. این ما را به جلوۀ نهایی ایدۀ «زبان اشاره به‌مثابۀ زبان جهان‌شمول» می‌رساند، جلوه‌ای که این ایده اغلب به خود گرفته است: این خبر دروغ که زبان‌های علامت۹ ناشنوایان همگی یک زبان هستند که از اشاره‌ها ساخته شده است. علائمی که رابط‌های ناشنوایان استفاده می‌کنند قطعاً از بسیاری جهات شبیه به اشاره‌هایی هستند که مردم شنوا تولید می‌کنند: آن‌ها نیز عمدتاً با دست‌ها ساخته می‌شوند، و آن‌ها نیز دربرگیرندۀ اشاره‌کردن، به‌تصویرکشیدن و استعاره‌های دیداری فراوان هستند.

اما زبان‌های علامت صرفاً همان هستند: زبان‌ها. اگرچه آن‌ها در بستر حس بینایی پدیدار می‌شوند، اما تمام گسترۀ بیانی و پیچیدگی دستوری زبان‌های گفتاری را دارند، و همچنین بیشتر ابهام این زبان‌ها را نیز به همراه دارند. از نظر تاریخی، شاید ریشه‌های زبان‌های علامت در نظام‌های ارتباط اشاره‌ای در جا۱۰ باشد. اما این نظام‌ها همان‌طور که توسعه می‌یابند، تغییر هم می‌کنند: برخی علائم مخفف می‌شوند، در حالی که برخی دیگر افزوده می‌شوند؛ ابزارهای دستوری جدیدی ظهور می‌کنند تا بتوان پیگیری کرد چه کسی چه کاری را بر روی چه کسی انجام داده است، یا برای آنکه بتوان پرسش‌ها را از گزاره‌ها متمایز ساخت. و بنابراین، به‌همان اندازه که زبان‌های گفتاری گوناگونی یافته‌اند، زبان‌های علامت نیز گوناگونی یافته‌اند.

و با این حال شاید حقیقتی در این ایده نهفته است که علامت‌دادن واضح‌تر از صحبت‌کردن است. شواهدی وجود دارد، هر چند بیشتر آن حکایت‌گونه است، که کاربران زبان‌های علامت مختلف می‌توانند تا حدودی با موفقیت با یکدیگر ارتباط برقرار کنند، به‌شیوه‌ای که کاربران زبان‌های گفتاری مختلف به‌هیچ وجه نمی‌توانند. این تعاملات، که گاهی «علامت‌دهی بینازبانی»۱۱ نامیده می‌شود، عاری از مشکلات و موانع نیست، اما عملی است. پژوهشگران مطمئن نیستند که دقیقاً چه چیزی این موفقیت کوچک را تبیین می‌کند. شاید بخشی از پاسخ به وضوح اشاره‌کردن و به‌تصویرکشیدن مربوط باشد یعنی روش‌هایی که زبان‌های علامت بسیار از آن‌ها استفاده می‌کنند. شاید بخش دیگر پاسخ این باشد که کاربران زبان‌های علامت در برقراری ارتباط در غیاب اصول و قوانین مشترک متخصص هستند. هر چه باشد، آن‌ها بیشتر عمرشان را در جهانی تحت غلبۀ مردم شنوا زندگی می‌کنند که از علائم استفاده نمی‌کنند.

این ایده که زبان اشاره زبانی جهان‌شمول است ایده‌ای قدیمی و شهودی است، و درمجموع نادرست نیست. این درست است که شمار فراوانی از اشاره‌های خاص متعلق به فرهنگ خاصی هستند. اما این هم درست است که شمار فراوانی از الگوهای اشاره‌ای به‌طور کلی در سراسر جهان مشابه‌اند، و ابداعات مردمانی با ذهن‌ها و بدن‌های مشابه‌اند که مسائل ارتباطی مشابه‌ای را حل می‌کنند. ایدۀ جهان‌شمول بودن زبان، ارزش آن هر چه باشد، محتملاً از بین نخواهد رفت. این ایده در کشمکشی جاودان بین دو آرمان رمانتیک گیر افتاده است: یکی، نگرشی جهان‌شمول که طبق آن آدمیان همه جا ذاتاً یکی هستند؛ دیگری، اصرار نسبی‌نگرانه بر اینکه هر فرهنگ جزیره‌ای رازآلود برای خویشتن است. هر دو ایده گیرایی خاص خود را دارند، اما هیچ یک کاملاً درست نیست.


پی‌نوشت‌ها:
• این مطلب را کنزی کوپررایدر نوشته است و در تاریخ ۱۴ می ۲۰۱۸ با عنوان «Gesture talks» در وب‌سایت ایان منتشر شده است. وب‌سایت ترجمان در تاریخ ۲۰ مرداد ۱۳۹۷ آن را با عنوان «چرا به‌جای یک مثقال زبان یک من کله تکان می‌دهیم؟» و ترجمۀ علی برزگر منتشر کرده است.
•• کنزی کوپررایدر (Kensy Cooperrider) دانشمند علوم شناختی در دانشکدۀ روانشناسی دانشگاه شیکاگو است.
[۱] Álvar Núñez Cabeza de Vaca
[۲] lingua franca : هر زبانی که برای برقراری ارتباط بین افرادی بکار می‌رود که فاقد زبان مشترک هستند [مترجم].
[۳] اشاره به داستان ساخت برج بابل در کتاب مقدس است که خداوند برای جلوگیری از ساخت آن، در زبان آشفتگی ایجاد کرد تا زبان‌ها مختلف شود و مردم سخن یکدیگر را نفهمند [مترجم].
[۴] The Expression of the Emotions in Man and Animals
[۵] anecdata
[۶] horned hand : شیوۀ قرار گرفتن انگشتان یک دست به‌صورتی که انگشت اشاره و کوچک باز بمانند و دو انگشت میانی به حالت مشت جمع شوند [مترجم].
[۷] Mesoamerica : منطقه‌ای تاریخی در قارۀ آمریکا که مکزیک مرکزی، بلیز، گواتمالا، السالوادور، هندوراس، نیکاراگوئه و کاستاریکا را در بر می‌گیرد [مترجم].
[۸] A World of Gestures
[۹] sign languages
[۱۰] on-the-spot
[۱۱] cross-signing

مرتبط

نابرابری اقتصادی «طبیعی» نیست

نابرابری اقتصادی «طبیعی» نیست

مروری بر کتاب طبیعت، فرهنگ و نابرابری نوشتۀ توماس پیکتی

شاید شکوفایی شما کمی دیرتر از دیگران باشد

شاید شکوفایی شما کمی دیرتر از دیگران باشد

نگران نباشید، عجله نکنید. زندگی مسابقه نیست

آیا می‌توان در اینترنت به معنویت دست یافت؟

آیا می‌توان در اینترنت به معنویت دست یافت؟

الگوریتم‌های سرگرمی‌ساز برای کار با دانش باستانی حاصل از متون و فضاهای مقدس طراحی نشده‌اند

اسکرول‌کردن بی‌هدف ویدئوهای آنلاین حوصله‌تان را بیشتر سر می‌برد

اسکرول‌کردن بی‌هدف ویدئوهای آنلاین حوصله‌تان را بیشتر سر می‌برد

احساس کسلی وقتی پیدا می‌شود که موضوعِ توجه ما دائم تغییر کند

خبرنامه را از دست ندهید

نظرات

برای درج نظر ابتدا وارد شوید و یا ثبت نام کنید

لیزا هرتسُک

ترجمه مصطفی زالی

گردآوری و تدوین لارنس ام. هینمن

ترجمه میثم غلامی و همکاران

امیلی تامس

ترجمه ایمان خدافرد

سافی باکال

ترجمه مینا مزرعه فراهانی

لیا اوپی

ترجمه علیرضا شفیعی نسب

دیوید گرِیبر

ترجمه علیرضا شفیعی نسب

جو موران

ترجمه علیرضا شفیعی نسب

لی برِیوِر

ترجمه مهدی کیانی

آلبرتو منگوئل

ترجمه عرفان قادری

گروهی از نویسندگان

ترجمه به سرپرستی حامد قدیری و هومن محمدقربانیان

d

خرید اشتراک چهار شمارۀ مجلۀ ترجمان

تخفیف+ارسال رایگان+چهار کتاب الکترونیک رایگان (کلیک کنید)

آیا می خواهید از جدیدترین مطالب ترجمان آگاه شوید؟

بله فعلا خیر 0