ما بهنحوی به اندوه بها میدهیم که باعث میشود شادی سادهلوحانه بهنظر برسد
ما همیشه و همهجا در جستجوی شادی هستیم. درست است؟ نه کاملاً. مسلماً مردم اغلب اوقات میخواهند شاد باشند، ولی حقیقت غریب این است که ما آرزوی شادی همیشگی نداریم. گاهی غمگینایم زیرا دلیلی داریم و گاهی غمگینایم زیرا میخواهیم غمگین باشیم. گویا نوعی لذت پیچیده در غم و اندوه هست. اندوه باعث میشود خاص و جذاب و پخته بهنظر برسیم. اما آیا ممکن است این درست باشد؟ آخر چرا حُزن و اندوه باید جذّاب باشد؟
آدام رابرتس، ایان — اخیراً داشتم برای نخستینبار درطول سالیان دراز -درواقع، برای نخستینبار از زمانیکه نوجوانی کمسال بودم- به آلبوم قلبها و استخوانها۱ اثر پل سایمن۲گوش میدادم. من آن را همان سال ۱۹۸۳ که منتشر شده بود خریدم و بارها و بارها گوشش دادم. اما با شنیدن دوبارهاش، بهخصوص هنگام شنیدن آهنگِ عنوانی۳، سؤالی هوشوحواسم را ربود: آن روزها چه نظری دربارۀ آن داشتم؟ چه معنایی برام داشته و چرا اینقدر برایم عزیز بوده است؟
نتیجه آن که: ترانۀ عنوانیِ آلبوم واکنشی است بهزیبایی صیقلخورده، به رابطهای که به انتها رسیده است؛ ترکیبی است از نیمنگاههای نوستالژیک به اوقات شادتر و فهمی خسته و آزرده از زندگیْ پس از یک جدایی روانپالشی۴. میخواهم بدانم منی که نوجوانی کمسال، هنوز باکره و در چنین احساساتی کاملاً بیتجربه بودم، آیا هنگام گوشدادن به آن فکر نمیکردهام که این همان احساسی است که میخواهم داشته باشم؟ من شادی را میخواستم، اما بهنحوی واپسنگرانه (زیرا آنوقت کار تمام شده و امن است)؛ و حُزن را میخواستم زیرا بهنظر بسیار پخته و پرمغز و فرهیخته میرسید. من، بهقول لطیفهای قدیمی، میخواستم بیخیال ازدواج شده و یکراست طلاق بگیرم. گذشته از این -و من بهسختی اولین کسی هستم که به این اشاره میکند- نوعی لذّت پیچیده در اندوه هست.
اما آیا ممکن است این درست باشد؟ مسلماً آنچه مردم میخواهند شادبودن است. نظامهای کامل فلسفی (فایدهگرایی، منظورم تویی!) براساس این فرض بنا شدهاند که شادی همیشه و همهجا چیز مطلوبی است. یک شاخصِ جهانیِ خوشحالی وجود دارد که میزان شادبودن مردم را میسنجد (دانمارک در صدر جدول است). بوتان حتی یک کمیسیونِ خوشحالیِ ناخالصِ ملّی، با قدرت بازنگری در تصمیمات سیاسی دولت و تخصیص منابع دارد.
البته شادبودن گاهی خوب است. بااینوجود حقیقت غریب این است که ما آرزوی شادی همیشگی نداریم. اگر داشتیم، تعداد بیشتری از ما شاد میبودند؛ چنین نیست که گویی ما در غربِ ثروتمندْ فاقد ابزار یا روشهای لازم برای کامرواکردن خود هستیم. گاهی غمگینایم زیرا دلیلی داریم و گاهی غمگینایم زیرا -آگاه یا ناخودآگاه- میخواهیم غمگین باشیم. احتمالاً فهمی مبنیبر این وجود دارد که تنوع عاطفی بهتر از یکنواختی است، حتی اگر این یکنواختی، شاد باشد. اما بهعقیدۀ من داستان پیچیدهتر از این حرفهاست. ما بهنحوی به اندوه بها میدهیم که باعث میشود شادی سادهلوحانه بهنظر برسد.
اندوه الهامبخش هنر والاست، از آنگونه که خوردن بستنی با نیش باز و در لباس زیر نمیتواند باشد. هارتلی کالریج (پسر ساموئل تیلور۵) در جُستار «تأملات سودایی درباب حُزن»۶ (۱۸۳۲)، حُزن را بهمنزلۀ وضعیتِ ذهنیِ نابتری نسبت به شادی ستود. بهنوشتۀ او «بعید است حُزن بتواند در روحی خوارنشده وجود داشته باشد -نمیتواند در وجودِ حیوانیِ صرفْ موجود باشد».
حُزن یگانه موز۷ است. او تالی و ملپومن است. او الهامبخش میلتون۸ و میکل آنژ، و سوئیفت۹ و هوگارت۱۰بود. تمام نوابغ محزوناند –و بیش از همه آنها که نبوغشان طنزآلود است. انسانها (منظورم آنهایی است که حیوانِ صرف نیستند) را میتوان، براساس گونۀ حُزنشان، به سه دستۀ بزرگ تقسیم کرد. آنهایی که در جستوجوی نامتناهی، در تمایز متقابل با متناهیاند؛ آنهایی که در متناهی بهدنبال نامتناهیاند؛ و آنهایی که درتلاشاند تا با مقایسۀ متناهی با نامتناهی، آن را خوار بشمارند. نخستین دسته شامل فلاسفه و مذهبیون است؛ دومین دسته، شاعران، عشاق، فاتحین، خسیسها، دلالهای سهام و امثال آن هستند؛ و سومین دسته متشکل است از هجونویسان، کمدینها، شوخطبعان از همه نوع، مردبیزاران، و زنبیزاران، اپیکوریها۱۱ و بهطور کلی خوشگذرانها.
کالریج استدلال میکند که حُزن باوقارتر از شادی است. بهظنِ من این فهمی است که اکثر افراد دارند -اینکه شعف، ازاساس، لذتِ سُفها، زبانِ خاصِ لُپبرداری۱۲، بادکنکی در انتظار ترکیدن است. اندوه بهنوعی پختهتر است ازآنرو که از اوهام دورتر است. انگار صمیمانهتر و اصیلتر است. جورج الیوت وقتی برای نوشتن ادام بید (۱۸۵۹) آماده میشد، بخشی که در پی میآید را از کتاب زندگی آلیور کرامول نوشتۀ تامس کارلایل در دفترچهاش رونویسی کرده بود: «میزان اندوهی که دارد، آیا علیرغم همهچیز، نشانگر میزان دلسوزیاش، میزان صلابت و پیروزیای که از آن او خواهد شد نیست؟ اندوه ما تصویرِ واژگونِ شرافت ماست».
ازآنجا که اندوه برخی از طبایع نجابت را دارد، همچنین، شاید، زیباتر از شادی است. شعر «پول» (۱۹۷۳) اثر فیلیپ لارکین چنین به پایان میرسد:
من به آواز پول گوش میدهم. همچون نگریستن از
پنجرههای بلند فرانسوی است به یک شهرستان،
زاغهها، آبراه، کلیساهای مزیّن و شوریده
در آفتابِ پَسین. سختْ غمگین است.
سختْ غمگین است میتواند عنوان بسیار خوبی برای مطالعۀ کلیت شعر لارکین باشد. البته، واکنشی به این شعر میتواند اینطور باشد که: «یه لحظه صبر کن فیل: تو منظورت واقعاً این نیست که ‹سختْ غمگین است›. منظورت اینه که ‹من سختْ غمگینام›. خیابان، کلیسا، همۀ شهرستان حالشان خوب است، ممنون، و مسئولیتی درقبال سوگواری تویی ندارند که از پنجرۀ فرانسوی بلندت به پایین نگاه میکنی». چنین واکنشی دستاورد لارکین را کمارج نمیکند، بههیچوجه، زیرا که این درحقیقت جان کلام شعر اوست: نوشتن، نه دربارۀ زاغهها، آبراه یا کلیسا، بلکه دربارۀ شکوه حُزن.
آخر چرا حُزن باید باشکوه، یا به هر شکل دیگری جذاب باشد؟ در ظاهر امر، این باید دقیقاً همان نوع چیزی باشد که تکامل آن را از گونۀ جانوری حذف میکند؛ هدف ممتازی برای عدم گزینش جنسی۱۳است. کدام موجود مؤنثی دوست دارد شریکی بدبخت داشته باشد درحالیکه میتواند بهجای او شریکی شاد و خندان داشته باشد؟ چنین که میگوییم، البته، این پرسش کمی مضحک بهنظر میرسد؛ انگار واقعاً حاضریم بهجای موریسی۱۴، با باباسفنجی شلوارمکعبی جفت شویم. اما چرا؟ چرا ترجیح میدهیم با موریسی وقت بگذرانیم و با باباسفنجی نه؟
این چارلز داروین بود که در کتاب ابراز احساسات در انسان و حیوانات۱۵(۱۸۷۲) متذکر شد که اندوه در تمام فرهنگها بهشکلی یکسان آشکار میشود. برای چیزی چنین همهگیر، تبیین توضیحی تکاملی وسوسهبرانگیز است. افسوس که آثار انسانشناختی و تکاملی در این حوزه تقریباً بهتمامی بر افسردگی متمرکز بودهاند که همان چیزی نیست که اینجا دربارهاش حرف میزنیم. میتوانم با اقتداری مهیب به شما بگویم که تفاوت میان ملال باشکوه و سگ سیاه همانند تفاوت میان سرمستی مطبوع و تیفوس است. نظریههای تکاملی بسیاری دربارۀ ارزش تطابقی افسردگی پیش نهاده شدهاند، اما هیچکس، تاآنجاکه من اطلاع دارم، مدعی نشده است که افسردگی لذتبخش است.
اگر افسردگی بخاری است متعفّن که مغز را میپوشاند، اندوه برازنده بیشتر به دُم طاووس شبیه است، آراسته به رنگهای آبی کوشادی و سبز تیرۀ خوشفام. آیا جهانشمول نیز هست؟ انسانشناسی برای این پرسش پاسخی قطعی ندارد. اما این حالت مسلّماً خود را در ردیفی از فرهنگها آشکار میسازد که گویاست. این همان اندوهی است که عبارت ژاپنی مونو نو آواره (物の哀れ که در لغت به معنی «اندوه زیبای چیزها» است) به آن اشاره میکند. همان سادگی آشوبندۀ آن سنّتهای موسیقایی است که از آفریقا به جهان جدید سرایت کرد و بلوز نام گرفت. ترکیبی است از قدرت، سرزندگی، حسرت و حُزنی که کلود لوی-اشتراوس در برزیل یافت و در عنوان کتابی که دربارۀ سفرهایش به آنجا نوشت خلاصه شده است: استواییان اندوهگین۱۶ (۱۹۹۵). بینش اِنهایدِ ویرجیل است آنگاه که از پس به زندگی مشوش خود مینگرد و از روبهرو به تشویشهای در راه: سونت لاکریمائه ریروم؛ در همهچیز اشک است؛ نه سوگوارانه و نه مأیوسانه، بلکه همچون بیانیهای تناقضآمیز دربارۀ زیبایی جهان بر زبان جاری شده است (اِنهاید ۱:۴۶۲).
البته میتوان برای انواع اندوهی که اینجا وصف میکنم، یک «تحلیل هزینه و فایده» ابداع کرد. میتوانیم پیشنهاد کنیم که این علامتی است مبنیبراینکه فرد مورد نظرْ قدرت، فراغت و حساسیتِ لازم برای برخورداری از اندوه را دارد. چنین حرفی، آنچه دانشمندان به آن «اصل توانکاستی»۱۷ میگویند را به ذهن متبادر میکند، فرضیهای که نخستینبار توسط آموتز زهاوی، زیستشناس تکاملی اسرائیلی در سال ۱۹۷۵ تدوین شد. ایدۀ آن این است که ویژگیهای گزافی ازقبیل شاخِ عظیمِ گوزنِ قرمزِ اسکاتلندی یا دُم طاووس مفیدند زیرا آنقدر خودنمایانه گرانبها هستند که آشکارا اسباب مزاحمت صاحبشان میشوند. آنها راهی برای گفتن این هستند که: من بسیار نیرومندم و ژنهایم بسیار مطلوباند؛ گفتن این که میتوانم از پس کشیدن بار این معلولیت آشکار -و درضمن، زیبا- که به بدنم چسبیده است، برآیم.
بنابر این الگو، اندوه نوعی مصرف خودنمایانه است. برای اخمکردن به ماهیچههای بیشتری نیاز است تا برای لبخندزدن و شاید مسئله همین است. این کار نشاندهندۀ توانایی فرد به اسراف یک منبع دقیقاً با اسراف آن است. هر نابخردی میتواند زندگی کند و شاد باشد. برای زیستن و اندوهگین بودن قدرت بیشتری لازم است.
با این همه، این تحلیل مهمترین جنبۀ این احساس را تباه میکند؛ نه اینکه هزینهبر است، بلکه زیباست. شاد میتواند زیبا باشد، اما برخی گونههای اندوهگین به زیباییهایی دسترسی دارند که گونههای شاد را هرگز به آن راهی نیست.
فصلنامۀ ترجمان چیست، چه محتوایی دارد، و چرا بهتر است اشتراک سالانۀ آن را بخرید؟
فصلنامۀ ترجمان شامل ترجمۀ تازهترین حرفهای دنیای علم و فلسفه، تاریخ و سیاست، اقتصاد و جامعه و ادبیات و هنر است که از بیش از ۱۰۰ منبع معتبر و بهروز انتخاب میشوند. مجلات و وبسایتهایی نظیر نیویورک تایمز، گاردین، آتلانتیک و نیویورکر در زمرۀ این منابعاند. مطالب فصلنامه در ۴ بخش نوشتار، گفتوگو، بررسی کتاب، و پروندۀ اختصاصی قرار میگیرند. گزیدهای از بهترین مطالب وبسایت ترجمان همراه با مطالبی جدید و اختصاصی، شامل پروندههای موضوعی، در ابتدای هر فصل در قالب «فصلنامۀ ترجمان علوم انسانی» منتشر میشوند. تاکنون به موضوعاتی نظیر «اهمالکاری»، «تنهایی»، «سفر»، «خودیاری»، «سلبریتیها» و نظایر آن پرداختهایم.
فصلنامۀ ترجمان در کتابفروشیها، دکههای روزنامهفروشی و فروشگاه اینترنتی ترجمان بهصورت تک شماره به فروش میرسد اما شما میتوانید با خرید اشتراک سالانۀ فصلنامۀ ترجمان (شامل ۴ شماره)، علاوه بر بهرهمندی از تخفیف نقدی، از مزایای دیگری مانند ارسال رایگان و دریافت یک کتاب بهعنوان هدیه برخوردار شوید. فصلنامه برای مشترکان زودتر از توزیع عمومی ارسال میشود و در صورتیکه فصلنامه آسیب ببیند بدون هیچ شرط یا هزینۀ اضافی آن را تعویض خواهیم کرد. ضمناً هر وقت بخواهید میتوانید اشتراکتان را لغو کنید و مابقی مبلغ پرداختی را دریافت کنید.
پینوشتها:
• این مطلب را آدام رابرتس نوشته و در تاریخ ۱۴ مارس ۲۰۱۴ با عنوان «Why the long face?» در وبسایت ایان منتشر شده است. وبسایت ترجمان آن را در تاریخ ۲۱ آبان ۱۳۹۹با عنوان «چرا اخم کردی؟» و ترجمۀ علی امیری منتشر کرده است.
•• ادام رابرتس (Adam Roberts) استاد ادبیات انگلیسی در دانشگاه رویال هالووی و نویسندۀ آثار علمی-تخیلی است. آخرین کتاب او بیست تریلیون فرسنگ زیر دریا (Twenty Trillion Leagues Under the Sea) نام دارد. او در نزدیکی لندن سکونت دارد.
[۱] Hearts and Bones
[۲] Paul Simon: نوازنده، خواننده و آهنگساز آمریکایی است که با گروه دونفرۀ Simon & Garfunkel به شهرت رسید [مترجم].
[۳] title track: آهنگ عنوانی آهنگی است همنام با عنوان آلبوم موسیقی یا فیلمی که در آن جای گرفته است [ویکیپدیا].
[۴] cathartic صفتی برای توصیف آنچه شامل تخلیۀ عواطف نیرومند ازطریق یک فعالیت یا یک تجربه باشد [ مترجم، از فرهنگ لغت انگلیسی کیمبریج].
[۵] Samuel Taylor Coleridge: شاعر و فیلسوف رمانتیک انگلیسی [مترجم].
[۶] Atrabilious Reflections upon Melancholy
[۷] Muse: موزها نُه پری از نیمه خدایان اساطیری یونان هستند که وظیفۀ الهام بخشیدن ذوق و قریحۀ شاعرانه را به شاعران و هنر مندان روی زمین دارند. تالی الهۀ هنر کمدی و طنز است و ملپومن الهۀ تراژدی [ویکیپدیا].
[۸] John Milton: شاعر بلندآوازۀ انگلیسی و سرایندۀ بهشت گمشده [مترجم].
[۹] Jonathan Swift: طنزپرداز و هجونویس بزرگ ایرلندی [مترجم].
[۱۰] William Hogarth: نقاش، هجونویس و منتقد اجتماعی انگلیسی [مترجم].
[۱۱] پیروان اپیکور فیلسوف یونان باستان. اپیکوریها لذّتی ویژه از غذا و نوشیدنی میبرند [مترجم].
[۱۲] Lobotomy: عمل جراحی بریدن قسمتی از مغز که در گذشته برای درمان بیماری روانی رایج بوده است [مترجم].
[۱۳] Sexual deselection: بازی نویسنده با گزینش جنسی که یکی از مفاهیم زیست تکاملی است [مترجم].
[۱۴] Steven Patrick Morrissey: خواننده، آهنگساز و نویسندۀ انگلیسی که با گروه راک The Smiths به شهرت رسید [مترجم]. اشارۀ نویسندۀ یادداشت به موریسی از بابت تواناییاش در سرودن ترانههای غمبار است.
[۱۵] The Expression of the Emotions in Man and Animals
[۱۶] Tristes Tropiques
[۱۷] the handicap principle
امید زمانی سر برمیآورد که ظاهراً چیزی برای امیدواری وجود ندارد
کتاب تازۀ آماندا ریپلی جعبهابزاری را در اختیارمان میگذارد که زیربنای تعارضهای سازنده را شکل میدهد
تصویری که دادههای کوچک از واقعیت ارائه میدهند، محدود و تحریفشده است
قدردانی شاید حسی به جا مانده از دوران باستان باشد، وقتی همهچیز جادویی به نظر میرسید
برای ما مهم است که محتوای ترجمان، همچون ده سال گذشته، رایگان بماند و در اختیار عموم باشد. اما این هدف بدونِ حمایت شما ممکن نیست. هر کمک کوچک نقشی بزرگ در این مسیر دارد. به جمع حامیان ترجمان بپیوندید.