امروزه روانشناسان معتقدند نوستالژی احساسی تقریباً همگانی و اساساً مثبت است
عموماً تصور میشود احساسات «نوستالژیک» احساساتی محافظهکارانهاند و معمولاً کسانی دچار آن میشوند که نمیخواهند خودشان را درگیر مشکلات زندگی مدرن کنند. حتی در گذشته آن را نشانۀ نوعی بیماری میدانستند که ممکن بود بعضی افراد را به کشتن دهد. امروزه نیز بعضیها معتقدند احساس نوستالژی مورد سوءاستفادۀ جنبشهای پوپولیستی قرار میگیرد و دلیل انتخاب ترامپ و رأی به برگزیت نیز همین تصورات غیرمنطقی نوستالژیک بوده است. آیا «نوستالژی» منشأ بیماری، حماقت و احساساتیگریهای زیانبار است؟
اگنس آرنولد-فاستر، گاردین— من همیشه آمادۀ احساس دلتنگی بودهام. وقتی بچه بودم، اصلاً از تعطیلات خوشم نمیآمد، میترسیدم با مدرسه به اردو بروم و متنفر بودم از اینکه شب جای دیگری جز خانه بخوابم. اوایل سال ۲۰۲۱، حین همهگیری کرونا، که تازه شروع کرده بودم به تأمل دربارۀ تاریخ نوستالژی، برای کار از لندن به مونترالِ کانادا رفتم، سفری از اینسو به آنسوی اقیانوس اطلس. هروقت به زندگی قبلیام و دوری از خانه و دوستان و خانوادهام فکر میکردم غم غریبی وجودم را فرامیگرفت. زندگی جدیدم چیزهای دوستداشتنی زیادی داشت، اما من اضطراب داشتم، مدام نگران سلامت و وضع زندگی خانواده و خواهر و برادر و دوستانم بودم. مدام با خودم فکر میکردم اگر بهخاطر اختلاف زمانی تماسی ضروری را از دست بدهم یا اگر خبر بدی از پای تلفن بشنوم چه. البته که این ترسها بیاساس و مسخره و حتی بچگانه بودند. بزرگسالان -افراد ۳۰سالۀ متأهل که قسط و وام و شغل تماموقت دارند- نباید دلشان برای مادرشان تنگ شود.
البته، من معمولاً بهشکل عجیبغریبتر و انتزاعیتری هم دچار دلتنگی میشدم –دلتنگی برای جایی که هرگز آنجا نبودهام. این احساس را نوستالژی میگویند. بچه که بودم داستانهای افسانهای و تاریخ ترسناک1 را با هم ترکیب میکردم و ساعتها خودم را در نسخهای مندرآوردی و رمانتیک از گذشته تصورم میکردم. علیرغم گرایشم به دلتنگی، خوانندۀ پروپاقرص رمانهای انید بلایتون2 بودم و در دوران دبستان از خانوادهام خواستم مرا از مدرسهام در لندن که به سبک جدید اداره میشد به مدرسهای در کورنوال که به سبک دهۀ ۱۹۵۰ اداره میشد بفرستند و در پانسیون زندگی کنم. درخواستم را قبول نکردند، بنابراین به مدرسهای رفتم که یونیفرم خاصی را اجباری نکرده بود و من هم دامن پیلیدار با بلوز سفید میپوشیدم و میل به زندگی در دنیایی را داشتم که هرگز تجربهاش نکرده بودم.
همچنان که بزرگ میشدم، این پیوندهای عاطفی با گذشته و تاریخ را قطع میکردم و با دیدۀ شک و تردید به آنها مینگریستم. در زمینۀ تاریخ تعدادی درس و دوره گذراندم و نسبت به گذشته بیاحساس شدم –شده بودم مثل یک آدم دانشگاهی قاطع که احساسات به خرج نمیدهد. مورخان حرفهای معمولاً نظر مثبتی دربارۀ نوستالژی ندارند و در وهلۀ اول من مجذوب این دیدگاه شدم. از نظر بسیاری از دانشگاهیان، نوستالژی مشخصۀ بازر علاقهمندان غیرحرفهای به تاریخ است و بیشتر در میان آماتورها و کسانی دیده میشود که حوادث تاریخی را بازسازی میکنند. درمقابل، ما باید بتوانیم با دیدگاهی انتقادی به گذشته بنگریم و آن را همانطور که بوده ببینیم، با تمام مزایا و معایبش.
من در زندگی شخصیام نیز کمتر دچار احساسات نوستالژیک شدم. دوست دارم دربارۀ خودم اینطور فکر کنم که از لحاظ سیاسی ترقیخواهم و مطمئناً آدم خوشبینیام. بااینحال، بر خلاف داشتن چنین ایدههای متعالیای دربارۀ خودم، همچنان بعضی وقتها نسبت به گذشته حسرت میخورم و به خودم اجازه میدهم بهعنوان نوعی مرهم کمی احساسات نوستالژیک داشته باشم.
من تا حدودی از داشتن چنین احساسی شرمندهام. حتی بیرون از دانشگاه نیز نوستالژی اعتبار چندانی ندارد. از نظر بسیاری از افراد، احساس نوستالژی اساساً احساسی محافظهکارانه است و معمولاً کسانی چنین احساسی دارند که نمیخواهند خودشان را درگیر زندگی مدرن کنند –به قول معروف مثل کبک سر خود را زیر برف کردهاند. به تعبیر یانیس گابریل جامعهشناس، نوستالژی «آخرین افیون افراد است». در بهترین حالت، نوستالژی وضعیت غالباً بیضرری است که عتیقهدوستها و آدمهای احساساتی تجربهاش میکنند. و در بدترین حالت، نوعی تصور مرتجعانه است و مقصر مجموعهای از مشکلات سیاسی و اجتماعی قلمداد میشود. بااینحال، احساس نوستالژی در گذشته حتی بدتر از اینها بوده است. نیازی نیست به گذشتههای دور سفر کنیم تا ببینیم بهعنوان دلیل بیماریهای مزمن یا حتی مرگ ذکر شده است. در دنیای پیشامدرن، این احساس ممکن بود حتی آدمها را بکشد.
اولین بار در سال ۱۶۸۸، یوهانس هوفر، پزشک اهل سوئیس، اصطلاح نوستالژی را وضع کرد و آن را نشانۀ نوعی بیماری دانست. ریشۀ این واژه به کلمۀ لاتین nostos (بازگشت به خانه) و algos (درد) برمیگردد. این بیماری مرموز نوعی دلتنگی بیمارگونه بود که باعث خمودگی، افسردگی و اختلال در خواب میشد. افراد مبتلا به این بیماری بعضاً علائم فیزیکی هم بروز میدادند، مثل تپش قلب، زخمهای پوستی، گیجی. این بیماری در بعضی افراد کشنده بود؛ مبتلایان به آن در برابر غذاخوردن مقاومت میکردند و کمکم از گرسنگی میمردند. در دهۀ ۱۸۳۰، مردی پاریسی تهدید شد که باید خانهای که بسیار دوستش داشت را تخلیه کند. به همین خاطر، به تختش پناه برد، صورتش را رو به دیوار کرد و لب به غذا و نوشیدنی نزد و از دیدار با دوستانش هم سر باززد. درنهایت، او مرد؛ تنها چند ساعت قبل از تخریب خانهاش، در برابر «غمی عمیق» و «رنجی طاقتفرسا» از پا درآمد. بیماری او را نوستالژی تشخیص دادند.
با آغاز قرن بیستم، پیوند نوستالژی و ذهنیت پزشکی سستتر شد، مسیرش از دلتنگی جدا شد و کمکم تبدیل به اختلال روانی و سپس احساسی نسبتاً مطبوع شد که امروزه از آن سراغ داریم. تا مدتها دیگر کسی نوستالژی را بیماری جسمانی نمیدانست، بااینحال روانکاوان اولیه همچنان وقتی با افراد دارای تمایلات نوستالژیک مواجه میشدند بیحوصله میشدند و آنها را متهم به روانرنجوری و ناتوانی در مقابله با واقعیت میکردند. درست مانند بسیاری از مفسران سیاسی امروزی، آن روانکاوان از اینجور اصطلاحات و انگزدنها خوششان میآمد و بهنوعی با این کار فضلفروشی میکردند. آنها معتقد بودند طبقات متوسط کمتر از افراد «طبقات پایین» یا «افراد سنتی» دچار احساسات نوستالژیک میشوند.
تازه در دهۀ ۱۹۷۰ بود که این دیدگاهها معتدل شدند. امروزه روانشناسان معتقدند نوستالژی احساسی تقریباً همگانی و اساساً مثبت است –مبنع روانی قدرتمندی که مزایای زیادی برای افراد دارد؛ میتواند عزتنفس را افزایش دهد و معنای بیشتری به زندگی ببخشد، میتواند حس داشتن پیوند اجتماعی به افراد دهد و ترغیبشان کند در مشکلانشان از دیگران کمک بجویند، همچنین سلامت روانی را افزایش میدهد و احساس تنهایی، اضطراب، خمودگی و نگرانی را کاهش میدهد. حتی در حال حاضر، نوستالژی به عنوان راهکاری برای حفظ و بهبود حافظه در میان سالمندان، افزایش سلامت روان و بهبود افسردگی استفاده میشود.
امروزه، نوستالژی باید برای فردی که آن را تجربه میکند لذتبخش باشد، اما دید چندان مثبتی به تأثیری که بر سیاست و جامعه میگذارد وجود ندارد. جنبشهای پوپولیستی در سراسر جهان بارها به دلیل استفاده و سوءاستفاده از نوستالژی مورد انتقاد قرار گرفتهاند. تصاویری که این جنبشها از گذشته ترسیم میکنند به دلیل توجه بیشازحد به سفیدپوستها و مردها محکوم میشوند. همچنین، نوستالژی در افراد واپسگرا، محافظهکار و احساساتی دیده میشود. نویسندگان کسانی را که، بهخاطر تمایلات نوستالژیکشان، به ترامپ و برگزیت رأی دادهاند سرزنش میکنند و شگفت اینکه نوستالژی نوعی نشانه قلمداد میشود -توضیحی برای آنچه که منتقدان آن را عملی نابخردانه یا غیرمنطقی میدانند. همانطور که رابرت سندرز مورخ با اشاره به برگزیت بیان کرد، طبق رتوریک غالب، رأی به خروج چنین چیزی بود: «اختلالی روانی: آسیبی که باید تشخیصش داد، نه بحثی که درگیرش شد».
نوستالژی به همان اندازه که عجیب است متداول هم هست، یعنی فقط محدود به احزاب محافظهکار و پوپولیست نیست و در چپها نیز قابل مشاهده است -برای مثال حمایت چپها از اناچاس3را در نظر بگیرید. همچنین عجیب است زیرا، با توجه به روانشناسی امروزی، همه تقریباً همیشه دچار احساسات نوستالژیکاند.
اکثر کارشناسان معتقدند که نوستالژی احساس عمدتاً مثبتی است که از خاطرات برجسته، لطیف و غمانگیز شخصی ناشی میشود. همچنین، نوستالژی چیزی فراتر از صرفاً احساسی مطبوع است و میتواند عملاً جنبۀ درمانی داشته باشد. به تعبیر یکی از روانشناسان، در لحظاتی که افکار نوستالژیک در سر میپرورانیم، ذهنمان «سرشار از خاطراتی از افراد» میشود. این احساس پیوندهای نمادین با دوستان، کسانی که دوستمان دارند و خانوادهمان را تأیید میکند، نزدیکترین افرادی که «برای یک لحظه بخشی از زمان حال ما» میشوند. افرادی که احساسات نوستالژیک دارند بیشتر احساس دوستداشتهشدن و امنیت میکنند، اضطراب کمتری دارند، احتمال بیشتری دارد که وابستگیهای ایمن داشته باشند و حتی مهارتهای اجتماعی بهتری هم دارند.
شاید اگر در خارج از کشور بیشترِ وقتم را صرف نوستالژی میکردم، کمتر احساس ناراحتی میکردم. بهجای غرق در غم و اندوه شدن و فکرکردن به تمام افرادی که کنارم نبودند، میتوانستم از آن خاطرات برای یادآوری اینکه دوستان و خانوادهای دارم استفاده کنم. من پیشفرضهایی دربارۀ واکنشهای عاطفیِ طبیعی و مناسب به تغییر داشتم، اما اگر چیزهای بیشتری دربارۀ این احساس و تاریخچهاش میدانستم، حداقل میتوانستم بین احساساتم و آن پیشفرضها تمایز قائل شوم.
روند تحقیق درمورد نوستالژی من را به سمت تأمل دربارۀ احساسات سوق داد. جامعه بهعنوان یک کل، و بهویژه دانشگاه، معمولاً احساسات را اخلالگر میبینند. در حال حاضر، فشار فرهنگی خاصی وجود دارد برای صحبت درمورد احساسات و تصدیق تروما و پریشانی بهطور عمومی (کمی شبیه کاری که من در اینجا دارم انجام میدهم) و اینکه در هنگام نارضایتی، خشم یا افسردگی باید به دنبال کمک و حمایت باشید. اما درعینحال، برخی واکنشهای احساسی همچنان مناسبتر یا بالغانهتر از سایرین به شمار میروند. همچنین تصمیمات سیاسی و حرفهای که به نظر میرسد ناشی از احساساتاند هنوز کمتر از تصمیمهای ظاهراً عقلانی، منطقی و متکی به پژوهشها جدی گرفته میشوند. من، بهعنوان مورخ، مشتاق تحقیق و پژوهشم. اما به عنوان مورخ احساسات، به احساسات نیز علاقهمندم. به تنوع آنها علاقهمندم، درمورد گسترهشان کنجکاوم و قدرتشان را جدی میگیرم. نوستالژی به یک تعریف جدید نیاز دارد –باید آن را از شر پیوند با بیماری، حماقت و احساساتیگری نجات دهیم.
زیرا این احساس همهجا وجود دارد، منبع درد و لذت است و چیزهای زیادی درمورد زندگی مدرن میگوید. ابراز احساسات نوستالژیک یکی از راههایی است که ما بهواسطۀ آن حسرت دربارۀ گذشته، نارضایتی از حال و، شاید بهطرز تناقضآمیزی، دیدگاهمان دربارۀ آینده را بیان میکنیم. نوستالژی فقط محدود به محافظهکارها نیست و در میان ترقیخواهان نیز به چشم میخورد. نوستالژی صرفاً ملالآور نیست، بلکه سازنده نیز هست. به دلتنگی نیز باید توجه بیشتری کرد. اشکال مضر و بیمارگون آن باید جدیتر بررسی شود. و حتی در بروزات مطبوعتر آن، مانند مورد من، باید آن را همانطور که هست ببینیم، نه بهعنوان چیزی مخرب و نه چیزی که مانع زندگی ما میشود، بلکه به عنوان شاهدی برای احساسی عمیق -برای ارتباط و تعهد، اثبات اینکه ما کسانی را دوست داریم و درمقابل آنها نیز دوستمان دارند.
فصلنامۀ ترجمان چیست، چه محتوایی دارد، و چرا بهتر است اشتراک سالانۀ آن را بخرید؟
فصلنامۀ ترجمان شامل ترجمۀ تازهترین حرفهای دنیای علم و فلسفه، تاریخ و سیاست، اقتصاد و جامعه و ادبیات و هنر است که از بیش از ۱۰۰ منبع معتبر و بهروز انتخاب میشوند. مجلات و وبسایتهایی نظیر نیویورک تایمز، گاردین، آتلانتیک و نیویورکر در زمرۀ این منابعاند. مطالب فصلنامه در ۴ بخش نوشتار، گفتوگو، بررسی کتاب، و پروندۀ ویژه قرار میگیرند. در پروندههای فصلنامۀ ترجمان تاکنون به موضوعاتی نظیر «اهمالکاری»، «تنهایی»، «مینیمالیسم»، «فقر و نابرابری»، «فرزندآوری» و نظایر آن پرداختهایم. مطالب ابتدا در فصلنامه منتشر میشوند و سپس بخشی از آنها بهمرور در شبکههای اجتماعی و سایت قرار میگیرند، بنابراین یکی از مزیتهای خرید فصلنامه دسترسی سریعتر به مطالب است.
فصلنامۀ ترجمان در کتابفروشیها، دکههای روزنامهفروشی و فروشگاه اینترنتی ترجمان بهصورت تک شماره به فروش میرسد اما شما میتوانید با خرید اشتراک سالانۀ فصلنامۀ ترجمان (شامل ۴ شماره)، علاوه بر بهرهمندی از تخفیف نقدی، از مزایای دیگری مانند ارسال رایگان، دریافت کتاب الکترونیک بهعنوان هدیه و دریافت کدهای تخفیف در طول سال برخوردار شوید. فصلنامه برای مشترکان زودتر از توزیع عمومی ارسال میشود و در صورتیکه فصلنامه آسیب ببیند بدون هیچ شرط یا هزینۀ اضافی آن را تعویض خواهیم کرد. ضمناً هر وقت بخواهید میتوانید اشتراکتان را لغو کنید و مابقی مبلغ پرداختی را دریافت کنید.
این مطلب را اگنس آرنولد-فاستر نوشته و در تاریخ ۲۸ آوریل ۲۰۲۴ با عنوان «That yearning feeling: why we need nostalgia» در وبسایت گاردین منتشر شده است و برای نخستینبار در تاریخ ۱۸ مهر ۱۴۰۳ با عنوان «نوستالژی دیگر یک بیماری نیست» و با ترجمۀ فرشته هدایتی در وبسایت ترجمان علوم انسانی و سپس با همین عنوان در سیودومین شمارۀ مجلۀ ترجمان منتشر شده است.
اگنس آرنولد-فاستر (Agnes Arnold-Forster) نویسنده و مورخ حوزۀ پزشکی و سلامت است. Nostalgia: A History of a Dangerous Emotion عنوان جدیدترین کتاب اوست.
عموماً فکر میکنیم فقرا کمتر از ثروتمندان آسیبپذیرند
بهجای گوشدادن به ماجراهای درخشش مطلق ماسک، بیایید داستان خودمان را بگوییم
جوزف استیگلیتز در کتاب جدید خود در پی بازپسگیری زبان آزادی از راستهاست
سندروم ایمپاستر به یکی از محبوبترین توضیحات برای احساس بیکفایتی زنان تبدیل شده است